خانه ای از نی

نامه ی سرگشاده به علی خامنه ای رهبر حکومت ایران


Share/Save/Bookmark

خانه ای از نی
by Mohsen Sazegara
19-Feb-2009
 

Mohsen Sazegara is an Iranian journalist and political activist. Dr. Sazegara held several high ranking positions during the early years of the Islamic Revolution, such as deputy prime minister in political affairs, deputy minister for heavy industry, deputy chairman of the budget and planning department and many more before becoming disillusioned with the government in 1989 and pushing for reforms. He applied to become a candidate for President of Iran in the 2001 election and was refused. His reformist policies clashed with the Supreme Leader, Ayatollah Khamenei, eventually resulting in his arrest in early-2003. Following his release in August 2003, he moved to the United Kingdom for medical attention. He currently resides in the United States. -- Wikipedia

جناب آقای خامنه ای:

در چند هفته گذشته، رسانه های تحت امر جناب عالی چون صدا وسیما وکیهان پا را از گلیم خود درازتر کرده وآن چه تهمت وناسزا بوده نصیب بنده کرده اند. گفته های این رسانه های مامورارزش پاسخگویی ندارند اما از آنجا که حرفهای آنها منعکس کننده مواضع و نظرات حضرتعالی است، فکر کردم این چند خط را خطاب به شما بنویسم. شاید کمی به خود بیایید وتقوا پیشه کنید.

اول- دربیست سال گذشته که جنابعالی درمسئولیت رهبری نظام جمهوری اسلامی قرار داشته اید، برای سرکوب مخالفین و تثبیت پایه های قدرت خود، بدون استثناء (حتی بدون یک استثناء) تمام مخالفین خود را به عامل آمریکا و سپس اسرائیل و دیگر کشورها متهم کرده اید. در این راه حتی کسانی که مخالف شما نبوده اند وفقط دیدگاه و نظری غیر از نظر شما و یا تفسیری از دین و دنیا غیر از تفسیر شما داشته اند را هم به این اتهامات مزین کرده اید. برایتان هم فرق نمی کرده مخاطب شما معلمین بوده اند یا کارگران، فعالین حقوق زنان بوده اند یا مدافعین حقوق بشر، بازاریان بوده اند یا دانشجویان، روحانیان بوده اند یا دانشگاهیان، نویسندگان بوده اند یا روزنامه نگاران، سیاسی بوده اند یا غیرسیاسی. حتی اصلاح طلبان داخل حکومت هم از این تهمت و برچسب زنی شما در امان نبوده اند. توپخانه صدا وسیما و روزنامه هایی چون کیهان به محض کسب اجازه از شما، شلیک تهمت و افترا را شروع کرده اند. شب و روز نغمه مرگ بر این و مرگ بر آن سر می دهید و همگان را مطیع خود می خواهید، غافل از آن که به قول شیخ اجل:

کس نیاید به زیر سایه بوم
گرهمای از جهان شود معدوم

به همین دلیل هر کس و هر گروه اجتماعی یا سیاسی که به نوعی در راه دموکراسی، حقوق بشر، آزاد اندیشی و مطالبات به حق مردم ایران می کوشد، اگر از جانب رسانه های مامور شما به مزدوری و وابستگی و پادویی و حقوق بگیری آمریکا و اسرائیل و دیگران متهم نشود، به نظرم حتما باید در اصالت کار خود شک کند و قبول کند که یک جای کارش لنگ است و لابد به نوعی آب به آسیاب استبداد دینی می ریزد که از ماشین تهمت زنی شما در امان مانده است.

دوم- من مدت ها فکر کرده ام که چرا شما این گونه اید. یک بخش از این رفتار شما را به درد بی درمان درون جامعه ومیان مردم ایران، یعنی تهمت زنی و بدبینی نسبت می دادم و هنوزهم می دهم. یک بخش دیگر را هم ناشی از ساختار ذهنی و بدبینی مفرط شما می دانستم و هنوز هم می دانم، به خصوص با قوت بیمارگونه تئوری توطئه در ذهن شما. جنابعالی تمام حوادث عالم را ناشی از برنامه ریزی یک هیئت مدیره برای کل دنیا به نام "دشمن" می دانید و فکر می کنید که تمام حوادث سیاسی عالم از عصر رنسانس تا حالا حاصل کار یک عده سرمایه دار و صهیونیست است که می خواهند مادیت و انسان محوری و انحراف اخلاقی را جایگزین معنویت و خدا محوری نمایند و چون جمهوری اسلامی و شخص شما هم سمبل این معنویت و بازگشت به خدا و نشانه حکومت صالحان هستید، لذا شب و روز هم علیه جمهوری اسلامی و شخص شما توطئه می کنند. تمام سیاستمداران و حتی متفکرین، به خصوص غربی ها هم عروسک خیمه شب بازی آن هیئت مدیره پشت پرده، دانسته یا ندانسته، هستند. معتقدم که این ذهنیت و تفسیر بیمارگونه از عالم، نزد شما و بسیاری از اطرافیانتان به شدت جاری است و اثبات حرفم را هم اتفاقا بیش ازهمه، نوشتجات همین روزنامه کیهان و برنامه های صدا و سیما می دانم که نظرات و تئوری های شما را اعلام می کنند و چکیده هزاران صفحه نوشته و صدها ساعت برنامه و تحلیل این رسانه ها هم همین چند خطی است که این جا آوردم. شما هنوز هم از این بیماری رنج می برید و امیدی هم به بهبودی نیست.

تا این جا دوضلع "تثبیت استبداد" و "بیماری ذهنی" توجیه اصلی من برای تهمت پراکنی و برچسب زنی روزمره شما و کیهان و صدا وسیما و سایر رسانه هایتان بوده است.

و اما سوم- چندی پیش به جوان محقق ایرانی برخورد کردم که سال ها است برای رساله دکترایش روی اسناد سازمان امنیت آلمان شرقی (اشتازی) که اکنون در اختیار پلیس جمهوری فدرال آلمان است، کار می کند. او با معرفی دانشگاهش و با پیگیری های فراوان توانسته به سراغ آن بخش از اسنادی برود که هنوز اجازه انتشار و در اختیار عموم قرار گرفتن را نیافته اند. این اسناد نشان می دهند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، به دلیل حساسیت ها روی شوروی و شعار نه شرقی- نه غربی حاکم بر انقلاب و همچنین به دلیل سکونت رهبران حزب توده طی سالیانی طولانی در آلمان شرقی و همکاری تنی چند از رهبران این حزب با سازمان امنیت آلمان شرقی و در نتیجه تخصص و تبحر این سازمان در امور ایران، شوروی تصمیم می گیرد که بخش اصلی امور ایران را در سازمان امنیت آلمان شرقی متمرکز کند و جالب است که یکی از افسران عالی رتبه "ک. گ. ب" (سازمان امنیت معروف شوروی) که بخشی از مسئولیت امور ایران را هم داشته، همین جناب ولادیمیر پوتین بوده که حتما معرف حضور جنابعالی هست و در سفر اخیرش به تهران "حضرت مسیح" را هم در وجود شما دید.

گزارش های ماموران امنیتی که در قالب هیئت های تجاری برای همکاری در زمینه فروش و تولید سلاح از آلمان شرقی به ایران آمده اند نشان می دهند که نسبت به جنابعالی نظر بسیار مثبتی دارند و قول و قرارهایی که با شما در زمانی که عضو شورای انقلاب و رابط این شورا با وزارت دفاع بوده اید گذاشته اند بسیار خواندنی است، به خصوص اصرار شما برای نزدیکی بیشتر با شوروی وهمکاری روزافزون با بلوک شرق. به گفته این جوان محقق که زحمت مطالعه هزاران صفحه اسناد را به خود هموار کرده، اتفاقا نه فقط اظهارات جنابعالی به مامورین آلمان شرقی بسیار جالب است بلکه جالب تر از آن ارزیابی های بسیار مثبت افسران اطلاعاتی روسی از ارتباطات با شما است. و باز هم نکته جالب این که از زمانی به بعد محبت افسران اطلاعاتی روسی و آلمان شرقی به حزب توده سرد می شود و چندان نگرانی هم برای قلع و قمع آنان ندارند و دیگر به گزارش های آن ها که در خطر هم قرار دارند، توجهی نمی کنند. نمی دانم که آیا درنهایت دولت آلمان اجازه خواهد داد که این بخش از اسناد منتشر شود یا نه، اما این را می دانم که کسی مثل شما که چنین در خانه شیشه ای نشسته، نباید شب و روز به خلق خدا سنگ اندازی کند و باز هم به قول سعدی علیه الرحمه که "هندویی نفت اندازی همی کرد.

حکیمی گذر کرد و گفت: آن را که خانه نئین است، بازی نه این است."، ولو آن که به این روش قدیمی سیاسی هم معتقد باشید که اگر "به همه فحش بدهی و تهمت بزنی، کسی از خودت نمی پرسد چه کاره ای و از کجا آمده ای". واقعا اگر کسی یک دهم چنین اسنادی از ارتباطات با بیگانگان را داشته باشد با او چه رفتاری می کنید و چه بلایی بر سرش می آورید؟ قدری به خودتان بیایید.

آقای خامنه ای:
من بر خلاف شما از خدا می ترسم و به خودم اجازه نمی دهم با آبروی بندگان خدا بازی کنم، حتی اگر جنابعالی باشید. به این آیه قرآن هم اعتقاد دارم که "دشمنی با قومی شما را از جاده عدالت منحرف نسازد، عدالت پیشه کنید که به تقوا نزدیک تراست" ( مائده ٨). به همین دلیل بیش از این چیزی نمی گویم و قضاوتی هم نمی کنم. صبر می کنم تا اسناد ارتباطات شما با مامورین آلمان شرقی روشن وشفاف به زودی منتشر شود و قضاوت را هم ملت ایران خواهد کرد. اما بالاترازهمه ما خداوند دانایی است که ناظر بر اعمال همه ما است. شما را دعوت می کنم که تقوا پیشه کنید و تنها کمی از خدا بترسید.
همین

محمدمحسن سازگارا
بیست و نهم بهمن ماه ۱٣۷٨ 

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com


Share/Save/Bookmark

 
default

We should be united again

by Sahameddin Ghiassi (not verified) on

ملت های کهن دوباره متحد شوید. نیرنگ جهانخواران این بار چند دستگی و پریشانی ما است تا با خیال راحت مارا غارت کنند. اگر قرار باشد هرکس برای هر ایده ای که دارد کنار گذاشته شود که در آنصورت یک تعداد محدود شکننده باقی میمانند علی و حوضش. یکی را بعنوان زن بودن و یکی ر به عنوان چپی و یا راستی و یکی را بعنوان کم دین و یکی را بعنوان تندرو و دیگری را بعنوان متجدد و آن دیگر با نام سنت گرا. پس از این چهار تا نیمی آدم دیگر که میماند. در آنصورت برای غارتگران بین المللی کار بسیار ساده و آسان خواهد بود که در هنگامیکه مردم با هم بنام دین و ملیت و مذاهب مختلفه در جنگ و گریز هستند بیایند و ببرند مثل اینکه تا حال برده اند و هیچکس هم صدایش در نیامده است.

من در تهران یک معلم دانشگاه بودم و پدرم هم یک سرهنگ شهربانی بود و پدر وی هم یک آیت الله میانه رو مذهبی. مادر من بهایی بود ولی پدرم بوی اجازه نداده بو د که من با آداب بهایی آشنایی پیدا کنم و مثلا به درس اخلاق روزهای جمعه بروم.

من در آلمان در مدارس تدریس میکردم روزی که سرکلاس بودم دیدم که یک دختر که در روی صندلی جلویی نشتسه بود دارد گریه میکند. با نهایت دوستی جلو رفتم و پرسیدم گابی چرا گریه میکنی. با سادگی گفت آقای غیاثی آقای دکتر سیندلر گفته شما آلمانها اکنون آنقدر بدبخت شدید که اکنو ن یک شترسوار خاورمیانه معلم شماست و من هم دارم برای بدبختی ملت خودمان گریه میکنم که البته منظور شتر سوار من بودم.

شاید باور نکنید که من هما ن روز تصمیم گرفتم که به ایران باز گردم و این همه تف تف آلمانها را برای یاد
گیری زبانشان تحمل نکنم که برای ما هیچگونه احترامی قایل نیستند. من که بعد از مدتها دوندگی کار وآپارتمان پیدا کرده بودم دیدم که بایست عطایش را به لقایش بخشید و از گیر این مردم ملیت پرست آسوده شد. فردای آنروز در قطار نشسته بودم و از کیل به هامبورگ میرفتم که بلیت گرفته و به تهران برگردم. باری نزدیک ظهر به هامبورگ رسیدم و یکراست سراغ ایران ایر رفتم و از یکی از آشنایان خودم که در آنجا کار میکرد تقاضای بلیت فوری کردم.. و بالاخره همان روز سوار هوا پیما شدم و به طرف تهران پرواز کردم در هواپیما بود که فکر میکردم از یک زندان گریخته ام و بسوی آزادی در پروازم.

در هواپیما با خود میگفتم و شرط میکردم که دیگر تحت هیچ شرایطی تهران را برای کار و زندگی در خارج از ایران ترک نخواهم کرد. مگر ماموریت های اداری و دولتی.

باری در تهران در وزارت خانه ای مشغول کار شدم و عصر ها هم در آموزشگاهی زبانهای خارجی تدریس میکردم. و نیز در مدرسه آمریکایی و آلمانی هم کار میکردم. خلاصه تمام روز به فعالیت مشغول شده بودم.

تا اینکه جریانهای سال 57 پیش آمد. و من به حاشیه رانده شدم مدرسه آلمانی بسته شد و مدرسه آمریکایی هم بسته گردید. دوستان و فامیل میگفتند که فلانی برو بخارج تو که مدرک داری و زبان بلدی چرا اینجا مانده ای. در هنگامیکه در مدرسه آلمانی تهران معلم بودم حقوق و مزایای من که ایرانی بودم یک سوم و شاید یک پنجم حقوق و مزایای همکار آلمانی من بود. گرچه این اختلاف سرد کننده بود ولی خوب میشد از آن به عنوان انیکه آنان حق دوری از میهن را میگیرند قبول کرد.

گرچه تبعیض دردناک است و لی خوب تا حدودی میشد به علت دوری از کشورشان و یا اینکه معمولا آلمانها با همان حقوق و مزایای آلمان راضی به ترک کشورشان نیستند پذیرفت.

مدرسه آلمانی تهران بسته شد و جایش یک مدرسه کوچکتر بنام مدرسه سفارت آلمان گشوده شد. حال به تورم روز به روز ایران هر روز حقوق مزایای من نسبت به همکار آلمانی کمتر و کمتر میشد بطوری که دریافتی های آنان شاید یک صد برابر ما شده بود.

سیاست مدرسه سفارت آلمان هم فرق کرده بود و حقوق ایرانی ها را بطور یکسان پرداخت نمیکرد. و مثلا ایرانیان را بر ضد ایرانیان تحریک میکرد. در ضمن با وجود بودن چند نرخ برای ریا ل آنان مارکهای خود را در بازار آزاد میفروختند و با کمک سفارت با نرخ رسمی در ازای ریالهای فروخته شده مارک با نرخ اصلی دریافت میکردند. یعنی یک مارک را بیست تومان میفروخت و مثلا پنج تومان آنرا خرج میکرد و در ازای پانزده تومان باقیمانده 3 مارک پس میگرفت. حالا خودتان حساب کنید که چه کار پر منفعتی این تبدیل ارز شده بود .. مثلا اگر یک آلمانی یک ایرانی را میکشت و زیر ماشینش میکرد براحتی دیه را میداد زیرا سه برابر دیه پول اضافی دریافت کرده بود.

این بود که آلمانها میگفتند اگر کسی را با ماشین صدمه بزنند کاری سود آور است. خودتان حساب کنید که چه کار طاقت فرسایی بود که میان یک مشت آلمانی در ایران زندگی کنی و با تو همان رفتار را داشته باشند که در کشور خودشان با خارجیها داشته بودند.

من نماینده کارکنان و معلمین ایرانی و کارمندان محلی بودم این بود که ما دور هم جمع شدیم و یک نامه راجع به شرایط نوشتم و با بریده یک روزنامه انگلیسی چاپ تهران که نشان میداد مارک دارای سه نرخ است به آلمان پست کردم.

نمیدانم که چه شد و چگونه به سایر همکاران ایرانی برخورد کردند که همه کنار کشیدند و مرا تنها گذاشتند شاید به نحوی سبیلهای آنان را چرب کرده بودند. این بود که مدیر مدرسه مرا صدا کرد و گفت اگر یک نامه بنویسی که اشتباه کرده ای و نادرست نامه را نوشته ای ما با تو کاری نداریم وگرنه برایت درد سر تولید میکنیم.

من قبلا به یک مثلا دوست مقدار زیادی پول داده بودم که خانه اش را ترمیم کند و رهن بدهد و پولها را پس بدهد و او پول را که پس نداد که هیچ بلکه برای پس ندادن پول به دادگاهها نوشته بود که من به او پول قرض داده ام که دین او را عوض کنم. و با ارسال اظهار نامه به دانشگاه باعث اخراج من شده بود. و حالا هم که مدیر مدرسه آقای فریچ برای من خط و نشان میکشید. خلاصه من را از مدرسه سفارت آلمان اخراج کردند برای اینکه حاضر نشدم که از گفتن حق خودداری کنم.

شخص نابکاری که اموال مرا غارت کرده بود حال برای از بین بردن من هر کاری میکرد و هر تهمتی که میخواست به من میزد. از جاسوس سفارت آلمان گرفته تا جاسوس صیهونیست و غیره.

این است عدل و داد در آن زمانه. به ناچار من هم مجبور شدم از روی ناچاری عهد خود را بشکنم و دوباره سوار هوا پیما شوم و بخارج از میهن گرام بروم. زیرا که هم دوستان و هم فامیل به من خیانت کردند و دوستی و اعتماد و محبت مرا با بیشرمی و خیانت پاسخ دادند. و اینطور میشود نتیجه گرفت که سیستم پشت و نامریی میخواهد که دوستی ها و اعتماد ها را از بین ببرد و مردم را تا حد یک آدمک بکشاند.


default

For the unity of mankind

by Amir Ghiassi (not verified) on

من نمیخواهم که مثل دیگران بی تفاوت باشم و آنچه که با پوست و گوشت خود امتحان کرده ام برای شما ننویسم. شاید ما هم به دیگران این بدهی را داریم که بایست مشاهدات خود را برایشان بنویسیم. تا آنها هم راه بهتری انتخاب کنند. در این دوره سیستم برده داری متفاوت از گذشته است و ما را برده اقصادی میکنند. که کار کنیم و سرمایه مارا غارت نمایند. این گروه خبیث در کمین نشسته اند تا مردم را به بهانه های گوناگون بجان هم بیاندازند و خود شاهد از بین رفتن انان باشند.

میخواهم در این نامه مطالبی که میدانم برایت بنویسم. شاید مثمر ثمر باشد. دنیا در دست سرمایه داران بین المللی و بسیار بزرگ است انها که با جمعیت کم خود که شاید حدود دویست خانواده بزرگ باشد بیش از 40% سرمایه جهان را کنترل میکنند و عوامل انها که در بالای هرم قرار دارند کارهای انها را دنبال مینمایند و کارگزاران انها هستند اگر به هرم روی یک دلاری امریکایی نگاه کنی میبنی که انها در راس هرم قرار دارند و دیگران به ترتیب در پایین هرم قرار دارند. تا به پایین ترین طبقه هرم برسی. انها با قدرت عظیم مالی منابغ مالی دنیا را کنترل میکنند.
مثلا در امریکا بانک ها با بهره پایین به مردم وام دادند. بهره حدود 4% بود و خیلی راحت و بی درد سر وام ها را در اختیار مردم گذاشتند. مردم بی خیال از اخر ماجری تمامی سرمایه چندین و چند ساله خود را به رسم پیش قسط در اختیار فروشندگان که اغلب شرکت های ساختمانی بودند قرار داده خانه را خریدند. چند ماه بعد نرخ بهره ها مرتب بالا و بالا تر رفت و مردم از پرداخت وام های خود به بانک ها عاجز شدند. قیمت خانه ها بیش از بیست تا سی در صد و حتی بیشتر پایین رفت. خانه ها دیگر فروش نمیرفت. همانطوریکه مردم نتوانستند وام های خود را بپردازند بانک ها هم نتوانستند که بدهی های خو د را بدهند. زیرا انها هم قرار دادهای وام ها را به دیگران و به بانک های دیگر فروخته بودند. نتیجه این شد که تمامی سرمایه کوچک مردم طبقه متوسط توسط سرمایه داران بین المللی غارت گردید و میلیاردها میلیارد پول مفت به جیب انها سرازیر شد.

در هر صورت سرمایه یک کارمند و یا یک کارگر که سی سال نخوری کرده و پس اندازی کرده بود و انرا برای پیش قسط خانه پرداخته بود با پایین امدن قیمت خانه از میان رفت یعنی اینکه چون خانه ها بطور متوسط سی درصد پایین رفته بود بدین ترتیب بیست در صد و یا سی درصد پرداختی وی بعنوان پیش قسط هم از بین رفته بود. و چون بهره 4% حالا 7% و یا 8% شده بود یعنی دو برابر و نیز مالیات و بیمه هم دو برابر شده بود وی توانایی پرداخت را نداشت و لاجرم میلیونها انسان سرمایه ذخیره شده خود را به نفع غارتگران بین المللی از دست دادند. خانه ها با قیمت ارزانتر از معمول توسط بانک ها بفروش رفت و کی انها را میخرید همان سرمایه داران کذایی توسط کارگزاران خود با پولهای نقد جلو میامدند و برنده های مزایده های فروش بودند زیرا که پولهای کلان نقد داشتند.
ایا شما واقعا فکر میکنید تمامی این ماجری ها بدون برنامه ریزی انجام میشود و اتفاقی است؟ البته که روی حساب و کتاب بوده است. نمیدانم شما احتکار را دیده اید؟ که کسی با پول فراوان موادی ضروری را میخرد و انبار میکند و در نتجه این مواد در بازار کمیاب میشوند و چون مردم به ان احتیاج دارند حاضرند انرا با قیمت بالا بخرند. این کار هم چیزی نظیر احتکار است منتهی با شکل مدرنتر. این سوداگران توسط ایادی خود و با کمک بانک ها پول فراوان با بهره ارزان در اختیار مردم میگذارند. و چون بهره پایین است و لاجرم قسط ماهیانه هم پایین است. مثلا شخص خانه ای میخرد که ماهی 1200 دلار پرد اخت ماهیانه قسط بانک است و ماهی مثلا 1000 دلار مالیات انست و ماهی 500 دلار هم بیمه میخواهد بعنوان حق حساب زیرا اگر در بیمه اشنا نداشته باشی حتی یک دلار هم خسارت دریافت نمیکنی. و خانه ماهی 500 دلار هم مخارج برق و اب و غیره و تعمیر دارد. این شخص باید ماهی 3200 دلار پرداخت نماید. سال بعد بهره میشود 8% و او باید 2400 دلار بپردازد و مالیات هم میشود ماهی 2000 دلار و بیمه هم میشود دو برابر و در نتیجه این شخص بایست ماهی 5400 دلار بپردازد. حال که او تمامی پس انداز خود را که مثلا 100000 دلار بوده است داده است و فرض کنیم که خودش و همسرش هم کار میکنند و هر کدام ماهی 2000 دلار میگرند که پول خوبی است .

خوب انها ماهی 4000 دلار داشتند و ماهی 3200 دلار انرا میدادند و با بقیه که ماهی 800 دلار بود زندگی معمولی داشتند ولی حالا که بایست ماهی 5400 دلار بپردازند واضح است که از عهده بر نمیایند و خانه حراج میشود. کی خانه را میخرد سرمایه دار کلان که عواملش در کمین نشسته اند. خانه ای را که 400000 دلار به شخص فروخته اند حالا به 250000 دلار به عوامل سرمایه دار کلان میفروشند و انها با پولهای نقد که در کمین هستند تمامی خانه ها را ارزان میخرند و پس از مدتی گران میفروشند. به عبارت ساده تر خانه ای که واقعا بیش از 300000 دلار میارزیده است 50000 دلار ارزان تر میخرند چون کسی پول نقد ندارد که با انها مقابله کند و بانک ها هم که در اختیار انها هستند و پول نقد میخواهند و حالا بانک ها هم بکسی براحتی وام نمیدهند.

بدین ترتیب کل سرمایه طبقه متوسط توسط کلان سرمایه داران غارت میشود و وی و همسرش پس انداز سی ساله خودشان را از دست میدهند. و حساب کنید که در امریکا میلیون نفر خانه هایشان حراج شده و میشود و اگر هر کسی برای یک خانه بطور متوسط 100000 دلار از دست بدهی خواهید دید که چطور میلیارد ها میلیارد دلار به جیب این لاش خوران میرود. و بعد از مدت زمانی روز از نو و روزی از نو .دوباره قیمت ها بالا میرود و دوباره خانه ها به اشخاص دیگری فروخته میشود. اگر کسی در همین امریکا خوب کار کند و درامد بالایی هم داشته باشد فرض کنیم ماهی 20000 دلار که در سال میشود 240000 دلار و اگر سی سال کار کند و هیچ خرجی هم نداشته باشد بعد از سی سال بایست این شخص باید هفت میلیون و دویست هزار دلار داشته باشد. حالا چطور شخصی در مدت کوتاهی میلیارد ها دلار استفاده میکند. و ایا اینان مالیات میدهند.

مالیات طبقه متوسط حتی از درامد انها بیشتر است. مثلا من با ماهی 4000 در امد بایست سالی 20000 مالیات بدهم البته این 4000 دلار قبل از کسر مخارج است. و بدین ترتیب شکاف بین طبقه متوسط و سوپر طبقه ها روز به روز بیشتر میشود. این را که من نوشتم تنها یک راه در امد انهاست که شرکت های عظیم و مفت خور بیمه و شرکت های عظیم و غارتگر مواد مخدر و مواد منفجره و شرکت های عظیم تبلیغات که برنامه اختلاف بینداز و حکومت کن در راس برنامه های انها است. کارگزاران انها که برای انها بازار یابی میکنند و برنامه نفاق و کینه و نفرت را دامن میزنند و میلیارد ها میلیارد هم از این رهگذر بجیب میزنند. حالا خودتان مقایسه کنید که چگونه اکثر مردم برده این اقلیت هستند.
این افراد اندک با برنامه ریزی های دقیق خود اکثر مردم دنیا را در پایین ترین سطح هرم قرار داده است و نتیجه کار همه طبقات هرم در اخیتار انها قرار میگیرد انها رییس جمهور تعین میکنند چون پول خرج میکنند و مردم را با تبلیغات خود شست و شوی مغزی میدهند. و انها را دنباله رو راه خود میسازند . مردک ساده ای را چون صدام تاج پادشاهی میدهند و هنگامی که حرف گوش نکند او را پایین میاورند.

چرا جوانان به مواد مخدر پناه میبرند؟ چرا جوانان خودکشی میکنند؟ چرا تحصیکرده های دنیای سوم بصورت کارگر در جوامع صنعتی بکار گمارده میشوند. چرا دختران بایست به خود فروشی روی اورند و چرا در دنیا بایست این همه بیکار باشند؟

زیرا انها که در بالای هرم روی اسکناس یک دلاری نشسته اند ادمهای طماع غارتگر و حیوان صفت هستند و بویی از انسانیت نبرده اند. انها مردم را گروه بندی و دسته بندی میکنند و بنام دین و یا ملیت و یا رنگ پوست به جان هم میاندازند. و در نتیجه با شعار همیشگی تفرقه بیانداز و حکومت کن بربالای برج نشسته و نظاره گر انسانهای بقول خودشان ابله هستند. و به ریش همه ما میخندند.
خوب راه مبارزه با انها چیست . اتحاد کمک به همنوع ایجاد کار و دانشگاه هاو ساختن بیمارستانها و مدارس فنی و حرفه ای . بکارگیری نیروی جوانان در راه علم و دانش و بینش و دادن حد اقل امکانات به همه انسانها. و حرمت به عقاید دیگران. و ازادی بیان و اندیشه. و احترام به حقوق اکثریت و قبول رای اکثریت برای حکومت و همکاری با اکثریت و راهنمایی دلسوزانه به اکثریت که اگر راه خطا میروند. که همه اینها در کلام بزرگان ما نهفته است. درخت تو گر بار دانش بگیرد بزیر اوری چرخ نیلوفری را. این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه و بت خانه یکی است.

بنی ادم اعضای یکدیگرند که در افرینش ز یک گوهرند. می بخور منبر بسوزان مردم ازاری مکن. تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند ادمی. سرا پرده یگانگی در عالم بلند شده ای اهل عالم به چشم بیگانگی به یگدیگر ننگرید که همه بار یک داری و برگهای یک شاخسار هستید.

حالا هم این شیادان و این کفتاران در گوشه ای در کمین نشسته اند که چراغ جنگ دیگری را بیفروزند و مردم را دوباره بجان هم بیاندازند و خود استفاده های سرشار ببرند. حساب کنید که اگر مثلا صدام به شیعه های عراق و به کردهای عراق هم همان مزایا یی را میدار که به دوستان هم ولایتی خود داده بود مردم همه او را دوست داشتند و اگر بجای ساختن کاخهای عظیم ریاست جمهوری در یک ساختمان معمولی زندگی میکرد آیا همین روزگار را داشت؟

ببینید که در آمریکا زرد و سرخ و سیاه و سفید با فرهنگهای متفاوت یک ملت تشکیل داده اند ولی ما که یک ملت بودیم اکنون در چندین کشور پراکنده شده ایم و دارای یک قدرت بزرگ جهانی نیستیم. با استفاده از تفاوتهای جزیی ما را از هم جدا کرده اند و خودشان با اختلافهای بزرگ یک ملت هستند. بر ماست که دوباره ما هم یک ملت بزرگ بشویم. آیا مردم آمریکا بهم نزدیک تر هستند یا ما؟ مگر کردها در چندین کشور پراکنده نشده اند. آیا انان ملت های جداگانه ای هستند. اگر سیاه و زرد و سفید و سرخ یک ملت میشوند در آنصورت تاجیک و ترک و فارس و ... یک ملت نمیتوانند باشند. ما هم بایست اتحادیه شرق را تشکیل دهیم و یک ملت واحد بشویم. آیا بخارایی و شیرازی بهم نزدیکتر هستند یا سیاه وزرد ؟ آیا سمرقندی و بلخی یک ملت هستند یا سفید اروپایی و سرخ امریکایی؟

باری این سیستم بین المللی غارتگر است که از این اختلافات سو استفاده میکند. مگر عربها و یهودی ها پسر عموهای هم نیستند؟ چرا مسایل خود را منصفانه حل نمیکنند و چرا یکدیگر را بخاک خون میکشانند. کودکی که در یک خانواده مثلا سنی بدنیا امده است چرا بایست مورد بیمهری ادیان دیگر قرار بگیرد و یا کودکی دیگری که در یک خانواده شیعه بدنیا آمده است چرا میبایست مورد ظلم اکثریت غیر شیعه واقع گردد.

امیدوارم روزی معیار سنجش افراد خوبی و انسان بودن و نیکویی و توان کاری و خدمتی وی به جامعه باشد نه دین اکتسابی او که شاید تنها به این دلیل از آن دفاع میکند که ارثیه والدین وی میباشد و شاید هیچ اطلاعی هم از آن دین و فلسفه آن نداشته باشد. مثلا خیلی مسلمانان هستند که حتی نمیتوانند قران را بخوانند وبفهمند و هیچ دانشی از مذهب خود ندارند و فقط به این دلیل مسلمانند که پدر و مادرشان مسلمان بوده اند. و حتی هیچ اطلاع مذهبی هم ندارند.

انسانیت و بعد در مورد ما بایست که خاورمیانه بررسی گردد و ما هم یک ملت بزرگ مثل اتحادیه اروپا بشویم. با استقلال واقعی و تولید کافی و دانش افزون. بامید آنروز که سران کشورهای ما مارا از این دربدری و این آوارگی نجات بدهند و ما هم در کشورهای متحده خود بکار و کوشش و تحصلات عالیه بپردازیم. امیر سهام الدین غیاثی. دوستدار شما. .


default

Khavaran Cemetary and why mollahs want to erase it from the map.

by Mahvareh Omid (not verified) on


Ostaad

How pathetic!

by Ostaad on

Let's see if I've gotten this one right, Sazgara is complaining about being "accused" to be a US/British lackey by the people who had granted him posh jobs and signed his not-so-bad paychecks. He suddenly had a bout of conscience, I wonder if that was caused by the fact the he was never allowed to hold any position hight that deputy this and deputy that, and dared to tickle the supreme zardak. True to form he "flees" to, guess where, England! Then he shows up in the US!!! Mr. Sazgara, how come you did not go to Sweden or Norway for your "treatment"? Are the medical facilities in those countries worse that the Brisish ones, or there was an element of "loyalty" that you could not ignore?!!!Do you really think accusations by a "young researcher" to link your Rahbar to a non-existing country's intel orgnization are going to hurt the guy who used to tell pay you?!!! You must be the most pathetic among the IRI washouts, Mr. Sazgara.

Anyway, those who did dirty work for the Rhabar and then tossed into the garbage deserve what has come to them. I pity myself for reading your pathetic attempt to "hurt" the guy who kicked you into the joob like a piece of used Kleenex. 


default

سازگارا ميرزمد، خامنه‌اي ميلرزد!

Yousef (not verified)


//www.asgharagha.com/archives/002140.php#more

نظر به اينکه «در چند هفته گذشته، رسانه های ..... صدا و سيما و کيهان پا را از گليم خود درازتر کرده» و نسبت به آقاي سازگارا «آن چه تهمت و ناسزا بوده» روانه کرده اند، آقاي سازگارا هم دامن همت به کمر زده و در مورد سر و سرٌ آقاي خامنه اي با آلمان شرقي، مختصري افشاگري کرده و آخرش گفته: « .... قضاوتی هم نمیکنم. صبر میکنم تا اسناد ارتباطات شما با مامورين آلمان شرقی روشن و شفاف به زودی منتشر شود و قضاوت را هم ملت ايران خواهد کرد.»
خوش به حال ملت ايران که سياستمدارانش اينطور چهارچشمي مواظب خودشان هستند و افشاگري هايشان را ذخيره ميکنند براي روزي که به خودشان حمله ميشود!
از نامه‌ي اقاي سازگارا برميآيد که رسانه‌هاي امربر آقاي خامنه‌اي تا همين چند هفته پيش رفتاري شريف و سالم داشته‌اند و هرچه راجع به هرکس نوشته‌اند، به حق و به اندازه‌ي گليمشان بوده. تنها تخلفي که کرده‌اند کم‌لطفي به شخص آقاي سازگاراست که آن هم انگار از دستشان در رفته! حالا هم چوبش را دارند ميخورند و آقاي سازگارا سر ناسازگارائي برداشته و متقابلاً يک چنگ و دنداني نشان داده. اما البته به سيم آخر نزده و با «آبروي» طرف بازي نکرده: « ...بيش از اين چيزی نمی گويم ....... » تا ملت ايران خودش قضاوت کند! (و آقاي خامنه‌اي هم گوشي دستش بيايد!)
کاش ملت ايران قضاوت کردن بلد باشد!


default

Welcome Mr. Sazegar

by Rokgoo (not verified) on

Nothing is wrong if an ex-Islamist like Sazegar criticizes Khamenei, but why he does not criticizes “Imam” Khmomeini and the whole political Islam? No victim of Khomeini regime can trust such an opportunist “outsider” who served Mullahs’s regime until his servitude was expired. Mr. Sazegar’s personal problems with Khamenei, the Supreme Leader, do not forcibly mean his wish for freedom of Iran. A free Iran will only be a secular and democratic nation whose political class has nothing in common with Khomeini’s leftovers and political Islam.

Sazegar was engineering the early repressive organs of the regime and a close adviser of Khomeini from the day one. Today, disillusioned from Khamenei, he badmouths him while wishing to maintain the Islamic system under another posture. In reality, he still grist to IRI’s mill. This is a similar campaign that a bunch of apologists like Amirahmadi, Trita Parsi, CASMII peace Basijis etc., etc., do and they are all categorized as promoters of the status quo or survival of the very same regime. These apologists are supposed to rescue the unpopular and bankrupt political Islam; they do not care about Iran and the Iranians who suffer under this political Islam.

Repeatedly in the past, different apologists have proven that they have an agenda to support the Mullah’s regime from the pro-Soviet Tudeh Party to IRI’s today’s over lefts and the new brewed brand of secular-looking apologists, they have all one single agenda and this is to rescue their Mullahs at any costs, even at further destruction of Iran and deeper plight for the Iranian people.

So after our Islamist reformists, Parsi's clan and CASMII "peace" Basijis, you are Mr. Sasegar welcome to this site!


default

Khamnei vatan forosh bayad bereh. He is a disgrace for Iran.

by Omidi (not verified) on

It is clear from the picutre that Khamanie is ready to kiss Putin's ass. This vatan forosh bayad bereh.


default

moalem emlah

by maziar 058 (not verified) on

jeah danke MAESTERO.
ti jane ghoorban.


default

Let's Remember Charles Darwin

by Danesh, Abol Hassan (not verified) on

Yes adopt and adapt to the most adverse circumustances until you come out victorious as survivor--

Having said that now the question is why Mr. Sazegara does not live up to the true meaning of his name to adapt to the situation in Iran for meaningful change instead of using british hospital as the bridge to get the hell of IRI to come to america.

Either you have a last name or you don't! Yes that iS THAT simple.

Choose your field of battle and then begin to wage it see whether your "truth" survive or perish-- abol danesh

//en.wikipedia.org/wiki/Charles_Darwin


Majid

058

by Majid on

You mean...........Auf wiedersehen?...........:-)


default

PROOF NEEDED

by maziar 058 (not verified) on

albeit ich esprichensi duetche,uber ich wil...........
we want to see that document if it's possible so we don't have to relay on tell tails... please thank you. aufi dersen


default

Putin's facial expression in

by hahah (not verified) on

Putin's facial expression in the picture above is telling! Putin is sayin, "KHODETI"! His disdain for Khamenie is evidently clear.


Iranyvaliazad

Daaaahhhh

by Iranyvaliazad on

So, Mr. Sazgara says Khameini is mentally ill and Khamenie says Sazgara is crazy ... which is not secret to anyone, but a handful of brained washed folks.

 What I am surprised is the very fact of Sazgara not forthcoming with information that he has learned during his many years in the system that he was essential part of.  He tells of student who has access to not so public information and his big secret was Putin was a member of KGB ... Daahhhhh ... Isn't a fact that Khajeh Hafez Shirazi is the only person who didn't know that?!

 Sazgara can provide tons of damning information on top leaders of dictatorship in Iran.  For example, name of every single moslem cleric whose hands are stained with blood of thousands of executed young citizens of Iran... he can provode information how moslem clerics launder money and pockets Iranian assests and properties ,, and the list goes on. ... until then, he is saying nothing but releasing some hot air.


default

Ham kofram dar omad o ham

by kofri (not verified) on

Ham kofram dar omad o ham koli khandidam. kofram az Putin ghorom sagh o jaryan masih va khandeh az shakh zire amamehashoon. ama esme nekbate toodeeha ke miyad mikham bala biyaram!


default

Khamanie is Jesus

by Kaivan (not verified) on

As you can see from the picture, Putin is absolutely amazed at seeing Jesus in Khamanie's face as is claimed by IRI.

Perhaps if jesus' hands were up to his elbow in blood of innocent people that would have been true. However, seeing Satan in Khamanie's face is more realistic.

Perhaps that is why he wears ammameh. May be that's why all mollahs wear Ammamehs to hide the Satan's horn on their heads.


default

dam

by Iran Sarbaz (not verified) on

with tudeh party and mollas and there garbage islam.


default

More power to Sazgara

by Anonymous465787 (not verified) on

I admire this man.