نقطه بدون بازگشت

تضاد بین حاکمیت و مخالفان آن در جنبش سبز و جامعه مدنی به نقطه بدون بازگشت و آشتی‌ناپذیری نزدیک می‌شود


Share/Save/Bookmark

نقطه بدون بازگشت
by Hossein Bagher Zadeh
17-Sep-2009
 

در کشمکش بین دو نیروی درگیر با یک‌دیگر مرحله‌ای ممکن است پیش بیاید که از آن به عنوان نقطه بدون بازگشت یاد می‌شود. در این نقطه راه مسالمت‌آمیزی برای برون رفت از بن‌بست باقی نمی‌ماند. این نقطه ممکن است بر اثر تندروی‌های یک طرف یا هر دو طرف پیش بیاید. تا پیش از رسیدن به این نقطه، راه فراری برای طرفین باز می‌ماند. در آن شرایط، آن‌ها می‌توانند با نشان دادن انعطاف به دنبال سازش برآیند و به نحوی با هم کنار بیایند. ولی وقتی درگیری به نقطه بدون بازگشت رسید دیگر بسیار دیر شده است. برای دو طرف راهی جز «درگیری تا حد مرگ» باقی نمی‌ماند. درگیری در این مرحله به نبرد مرگ و زندگی تبدیل می‌شود. یک طرف یا تسلیم مطلق طرف دیگر را می‌طلبد و یا نیستی او را. برون رفت از درگیری تنها با حذف یکی از دو طرف می‌تواند عملی شود . نبرد حاکمیت جمهوری اسلامی با جنبش سبز و اصلاح‌طلبان فعال در آن، به این نقطه نزدیک شده است.

در کشاندن کشمکش‌های اخیر به این نقطه، شخص علی خامنه‌ای نقش اساسی داشته است. او که در انتخابات ۲۲ خرداد به نحو فاحشی به نفع محمود احمدی‌نژاد وارد صحنه شده بود به رویارویی مستقیم با معترضان میلیونی کودتای انتخاباتی پرداخت و از آن‌گاه به بعد گام به گام پل‌های پشت سر خود را خراب کرده است. هنوز یک هفته بیشتر از انتخابات نگذشته بود که خامنه‌ای در نماز جمعه فرمان حمله به تظاهرات گسترده مردم را صادر کرد و مأموران او در روزها و هفته‌های بعد جنایت پس از جنایت آفریدند. دستگیری‌های وسیع شخصیت‌های اصلاح‌طلب فعال در جنبش سبز و محاکمات نمایشی تحقیرآمیز آنان به وضوح هدف نابودی سیاسی آنان را دنبال کرده است. تصور خامنه‌ای و عاملان و کارگزاران او این بود که با حربه سرکوب از یک سو مردم را ارعاب خواهند کرد و از سوی دیگر رهبران جنبش سبز را به تسلیم خواهند کشاند.

تجربه نشان داد که این سیاست شکست خورده است. از یک سو، مردم معترض هم‌چنان به شیوه‌های مختلف به ابراز نارضایی خود ادامه می‌دهند، و از سوی دیگر رهبران جنبش سبز با شجاعت در برابر فشار حاکمیت مقاومت می‌کنند. در این شرایط، خامنه‌ای دو راه در برابر خود داشت: ادامه و تشدید سیاست سرکوب یا انعطاف ورزی و دنبال راه حل مرضی‌الطرفین رفتن. او راه اول را برگزید و در هفته‌های بعد کارگزاران و تبلیغات‌چی‌های او دامنه حمله به فعالان و رهبران جنبش سبز را تشدید کردند. کاربرد تعبیراتی مانند جنایت، خیانت و نفاق در مورد افرادی مانند موسوی، کروبی و خاتمی در رسانه‌های حکومتی رواج یافت و مریدان آقای خامنه‌ای در مجلس و سپاه و سایر ارگان‌های حکومت خواستار دستگیری و محاکمه این افراد شدند. این تبلیغات و حملات متناسب با تشدید مقاومت آقایان کروبی و موسوی شدت می‌یافت و با دستگیری افراد نزدیک به آنان و بستن دفاتر و روزنامه‌های وابسته به آنان گسترش پیدا می‌کرد.

در این که شخص خامنه‌ای این سیاست را اتخاذ کرده و هدایت می‌کند در ذهن غالب مردم تردیدی وجود نداشت. ولی او ترجیح داده بود که کمترین جای شکی از این بابت برای دیگران نیز باقی نگذارد و به همه مردم ایران نشان دهد که جنبش سبز و مدنی مردم ایران با شخص او روبرو است و سیاست‌های سرکوب را خود او پیش می‌برد. از این رو جمعه گذشته او یک‌بار دیگر در نماز جمعه حاضر شد و با قرینه‌سازی‌هایی که او را در ردیف علی امام اول شیعیان قرار می‌داد با مخالفان خود سخن گفت. او هم‌چنین قتل‌عام‌های دهه اول انقلاب و تصفیه‌های سیاسی حادی را که حتا به عزل جانشین آقای خمینی منجر شد به یاد مردم آورد تا نشان دهد که او در قلع و قمع مخالفان خود نه از کاربرد شیوه‌ای هراس دارد و نه برای منزلت و موقعیت کسی احترامی قایل است. او نشان داد که نه فقط صدای انقلاب مردم را نشنیده است و بلکه به عکس می‌پندارد که تنها با گروه اندکی از مخالفان سیاسی خود روبرو است و او می‌تواند به نحوی که خمینی در دهه اول انقلاب عمل کرد این مخالفان را از میان بردارد.

خشونت خامنه‌ای در اظهارات نماز جمعه اخیرش البته بی‌دلیل نبود. بیانیه یازدهم میرحسین موسوی که هفته پیشتر از آن صادر شده بود به صورت زنگ خطری برای خامنه‌ای به صدا درآمده، و پیگیری‌های مستمر مهدی کروبی در مورد جنایات و شکنجه‌های وحشتناکی که در زندان‌های جمهوری اسلامی جریان دارد خامنه‌ای و نظام سیاسی تحت کنترل او را رسوای خاص و عام کرده است. البته بلندگوهای خامنه‌ای تلاش زیادی کردند که موسوی را کارگزار سیا معرفی کنند و کروبی را دروغ‌پرداز و هتاک. ولی به روشنی این حربه‌ها کارآیی نداشت، و لازم بود خود خامنه‌ای به مصاف این دو و سایر فعالان جنبش سبز برود و از تمام توان خود برای ضربه زدن به آنان کمک بگیرد. او این کار را در نماز جمعه این هفته انجام داد و صریحاً با قرینه‌سازی‌های تاریخی با خوارج در صدر اسلام و مجاهدین خلق و بنی‌صدر و منتظری در دهه اول انقلاب به مخالفان خود نشان داد که برای ضربه زدن به آنان شمشیر را از رو بسته است.

ولی خامنه‌ای تنها با مردم ناراضی و اصلاح‌طلبان یا جنبش سبز روبرو نیست. او چنان مست قدرت است و یکه‌تاز در حوزه دین و سیاست که بسیاری از ارکان حکومت خود را نیز از خود بیگانه کرده است. این بیگانگی تنها به کسانی که هم‌تراز او در حکومت قدرت و موقعیت داشته‌اند و اکنون با سیاست‌های او به حاشیه رانده شده یا به مقابله کشانده شده‌اند محدود نمی‌شود. سیاست خامنه‌ای باعث شده که بزرگ‌ترین شکاف در صفوف روحانیت در یک سد سال اخیر ایجاد شود و روحانیان تراز اول کشور در برابر هم قرار گیرند. اکنون فقط امامان جمعه نیستند که در نماز جمعه خواهان تعقیب و مجازات کروبی می‌شوند و بلکه هم‌مسلکان آنان نیز در قم علیه آیت الله صانعی بلوا به پا می‌کنند. حکومت نیز با فشار بر روی روحانیانی که با حکومت دمساز نیستند به اختلافات درون روحانیت دامن می‌زند.

البته همان طور که در بالا گفته شد، انتظار حکومت و شخص خامنه‌ای این بود که ترکیبی از سرکوب خشن و تهدید بتواند مخالفان حکومت را خاموش کند و آنان را به تسلیم وادارد. ولی عمق و گسترش جنبش مدنی مردم و مقاومت رهبران و فعالان جنبش سبز و به خصوص آقایان کروبی و موسوی این نقشه حاکمیت را خنثا کرده است. حاکمیت تصمیم به آن گرفته است که سیاست سرکوب و تهدید خود را تشدید کند. این سیاست به گسترش موج اعتراضات کمک کرده است. نامه اخیر آیت الله منتظری خطاب به روحانیان و مراجع تقلید جبهه جدیدی در این موج اعتراضات گشوده است. اهمیت این نامه را می‌توان از لحن تندی که کیهان (سخنگوی نارسمی علی خامنه‌ای) علیه منتظری این روزها به کار می‌برد دریافت. در هر صورت، پس از اظهارات و تهدیدهای خامنه‌ای در نماز جمعه این هفته این انتظار وجود داشت که غلامان او درخت از بیخ برکنند و هزار مرغ به سیخ کشند ‌ هم چنان که پس از خطبه نماز جمعه پیشین او نیز چنین کردند.

تضاد بین حاکمیت و مخالفان آن در جنبش سبز و جامعه مدنی به نقطه بدون بازگشت و آشتی‌ناپذیری نزدیک می‌شود. این تضاد در درون حاکمیت و روحانیت نیز عمیقا ریشه دوانده است. علی خامنه‌ای با موضع‌گیری‌های شخصی خود به این تضاد دامن زده و با تهدیدهایش در نماز جمعه این هفته آن را به نقطه بدون بازگشت نزدیک کرده است. از این نقطه به بعد، او باید یا خود برود و یا مخالفان خود را نابود کند. در این هفته و در آستانه روز قدس ممکن است عاملان او نقشه‌های خطرناکی برای اجرای منویات او در دست اجرا داشته باشند. روز قدس نیز می‌تواند روز سرنوشت‌سازی باشد. اگر صدای مردم در این روز بلند شود و اگر خامنه‌ای صدای مردم را بشنود می‌توان این احتمال را داد که در این آخرین لحظه او از خواب نخوت و جنون خود بیدار شود و به صورت مسالمت‌آمیز به بحران خاتمه دهد. ولی نشانه‌ای از این امر در دست نیست. حاکمیت جمهوری اسلامی به نقطه بدون بازگشت خود رسیده یا به آن نزدیک می‌شود.

From: Iran Emrooz


Share/Save/Bookmark

Recently by Hossein Bagher ZadehCommentsDate
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون
1
Dec 02, 2012
از ادعا تا عمل
5
Nov 21, 2012
انتخاب مجدد اوباما
3
Nov 15, 2012
more from Hossein Bagher Zadeh
 
fatemeholfati

will be a change of government or change of regime?

by fatemeholfati on

A million dollar question! I agree with Mr Bagher Zadeh about Khamenei's Confessions and threats last week, in particular confessing about 60's massacares and elimination of opponents as a psychotic jubilation of IR achievments! In effect he confessed to years of killings, eleminations and destruction of the good men and women of Iran. The tragedy is he did NOT know that he is confessing with arrogance that they have been responsible for 30 years of destructions of our land. I agree that the division beween the state clergy and people are at a CRITICAL and BREAKING point.