همان گرگی که من می پرورانم

تحول اجتماعی با تعویض مهره ها امکان پذیر نیست


Share/Save/Bookmark

همان گرگی که من می پرورانم
by Amir Ladan
06-Apr-2010
 

جنبشی پیروز می شود که ما می پرورانیم

رهبر پیر قبیلۀ چروکی با نوه اش، در بارۀ جدالِِ دو گرگ در درون خودش، سخن می گفت: "پسرم این جدال مابین دو گرگ می باشد. اولی، گرگِ پلیدی، خشم، غیض، بُخل، غم و اندوه، حرص، تکبر، دلسوزی بحال خود، گناه، دروغگوئی، غرور بی جا، خود بزرگ بینی و خود پسندی است. گرگ دیگر، گرگِ شادی، عشق، امید، صلح، صفا، وقار، ایمان، دست و دلباز، غم خوار، راستگو، خیر خواهی، مهربانی و یکدلی است." پسرک بعد از یک لحظه تأمل، از پدر بزرگ پرسید: "کدام گرگ برنده می شود؟"

پیر مرد پاسخ داد "همان گرگی که من می پرورانم."

تحول اجتماعی، حرکت سیاسی و دمکراسی نیز بهمین منوال اند؛ جنبشی پیروز می شود که ما می پرورانیم. نیاز اولیه و مبرم برای پیروزیِ تحول اجتماعی - آگاهی حقیقی، نه احساسی و تبلیغی، اتکا به شعور و حذر از فرهنگ شعار است! واقعیت گرائی و حقیقت طلبی، بجای ایده گرائی و توهم جبر و سرنوشت، حیاتی و ضروری است. با بهره گیری از تجربیات تاریخی و آموزش از جنبش های پیروزمند، می توان آگاهانه قدم برداشت.

باید دریافت که تحول اجتماعی با تعویض مهره ها امکان پذیر نیست. (1) منظور نه پیشنهاد انقلاب و نه نفی آن است ؛ بلکه با شناخت ریشه های اجتماعی فرهنگ کشورمان، ساختار حکومت خودکامه، متن مذهبی جامعه و عدم وجود نهادهای دمکراتیک – می توان جنبش سبز را به سویِ حرکتی هدفمند و پویا برای رهائی مردم و نجات ایران هدایت کرد.

اهداف این تحول اجتماعی و جنبش اعتراضی باید هم پاسخگوی خواسته های امروز معترضین باشد و هم در برگیرندۀ ستون هائی که بتوانیم، سیستم قانونمند مردمسالار فردا را روی آن بنا می کنیم. یکی از مهمترین و پایه ای ترین ستون ها، ستون اقتصادی و سیستم پولی است که باید در خدمت برپائی یک سیستم اقتصادی پویا و باز باشد. سیستمی که نه تنها بتواند کمبودهای ساختاری انحصارطلبانۀ رژیم استبدادی را جبران کند بلکه زمینه ای مساعد برای رشد صنایع و سرمایه های داخلی بوجود آورده، پشتیبان طبقۀ کارگر و کارمند بوده و باعث وسعت و رونق طبقۀ متوسط باشد.

کمبود ها، نیاز ها، و خواست های مردم - درد جامعه را تشکیل می دهند ؛ وظیفۀ ما تشخیص درد و تلاش در دستیابی به راه علاج می باشد. اهداف جنبش باید در برگیرندۀ این خواست ها و برآورندۀ این نیازها و جوابگوی این کمبودها باشد. اهداف باید مشخص باشند یعنی بدانیم چه میخواهیم و مسیرمان کدام است. همه چیز را در آن مسیر قرار دهیم و همه کس را به آن سو راهنمائی کنیم. انعطاف پذیر ولی شکست ناپذیر باشیم. اهدافِ مشخص بایستی ساده و شفاف و قابل درک برای عموم مردم باشند. منظور نه ارائۀ ایدئولوژی و مکتب و نه نفی آن است؛ بلکه شناساندن اهداف جنبش، نفوذ و ورود آن به افکار عمومی است. موفقیت تحول اجتماعی (جنبش) در گروی تغییر و همسوئی افکار عمومی با اهداف جنبش می باشد.

اهداف کوتاه مدت: ریشه کن کردن فقر؛ ارائۀ سیستم بهداشت عمومی، رفاه و امنیت همگانی، مبارزه با مواد مخدر و سیستم توانبخشی، تحصیل رایگان و اجباری (مدت مشخص)؛ فراهم کردن زمینۀ مساعد برای رشد و ترقی جامعۀ کارگر و کارمند؛ بوجود آوردن امکانات برای کشاورزان و دامپروران با هدف خودکفائی؛ تعالی آموزش و پرورش و پژوهش در حد بین المللی؛ برپائی اتحادیه های مستقل کارگران، کارمندان، کشاورزان، آموزگاران و دیگر اصناف؛ برقراری و پشتیبانی از مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی مستقل و آزاد؛ برقراری و اجرای قوانین حقوق بشر، برابری کامل حقوق زن ومرد و آموزش مستمر و همگانی در آن راستا. اهداف بعدی می تواند شامل گسترش صنایع پتروشیمی، تولید دارو، کامپیوتری، فضائی و دفاعی باشند.

ما قادریم که سرنوشتمان را، خودمان تعیین کنیم و بنویسیم و نه آنکه دیگران! دید و آینده نگری ما برای ایران و ایرانی چیست؟ چه می خواهیم؟ از چه مسیری به خواسته ها و اهدافمان می رسیم؟ در این راستا – نقش و مسئولیت روشنفکران، نویسندگان، شعرا، هنرمندان، فیلمسازان و دیگران همگی در روشنگری افکار عمومی در چارچوب اهداف جنبش سرنوشت ساز و حیاتی است. باید در حد توانائی شان بگویند، بنویسند، بسرایند، بخوانند، بسازند و به نمایش بگذارند. در این موقعیت حساس و حیاتی، قلم و سخن باید فقط در خدمت مردم باشد.

اولین و مهمترین قدم برای پیروزی جنبش و رسیدن به عدالت، قانونمندی، رفاه، برابری و آزادی - آماده کردن افکار عمومی است. افکار عمومی در گسترش جنبش و تعیین مسیر نقشی اساسی دارد. باید بدانیم و این آمادگی را داشته باشیم که مدتی یا حتی مدتها برای رسیدن به اهدافمان در تکاپو باشیم ؛ برای پیروزی درست ترین راه را به کوتاهترین راه ترجیح بدهیم و تا دستیابی به اهدافمان استوار باشیم. پیروزی جنبش در گروی استواری و استقامت است.

با در نظر گرفتن پروندۀ سی سالۀ ننگین روحانیت و نقش تخریبیِ و عوام فریبانه شان طی صد سال مبارزۀ مردممان برای آزادی، رفاه و برابری - باید تکلیف خودمان را با روحانیت و مذهب روشن کنیم. آیا روحانیت دروغگو، ریاکار و خبیث است و مذهب برای روحانیت فقط وسیله و حربه ای برای دست یابی به ثروت، قدرت و کنترل بیش نیست و یا مشکل از اسلام ناب محمدی است که دروغگوئی، ریاکاری، تجاوز به جان و مال و ناموس امت را مجاز می داند؟ محسن کدیور مینویسد: "روحانیت وجهه ی مردمی خود را به کلی از دست داده است. مردم آنان را دیگر به جای آنکه معلم اخلاق بدانند، پلیس نظامی و حتی چاقوکشان شهر می دانند."

عبدالکریم سروش مشکل را در ولایت فقیه می داند و معتقد است که: "... در حال حاضر اسلام حاکم دو مشخصه دارد: اول اینکه اسلام استبدادی است و دوم اینکه اسلام خرافی است. با خرافه زدائی و استبداد زدائی به سوی یک "تفسیر سبز" از اسلام خواهیم رفت که این مشخصات استبدادی و خرافی را ندارد و به جای آن عدالت و حق مداری نشسته است. ... دین اخلاقی و سیاست اخلاقی از جمله مسائلی است که در الویت قرار می گیرد. اندیشۀ حق مداری باید در صدر مواد قانون اساسی نوشته شود یعنی همان جایگاهی را که ولایت فقیه در قانون اساسی کنونی ما دارد باید به حق مداری داد. ... با انقلاب بهمن ما به جای دیکتاتوری پادشاهی، یک دکتاتوری مذهبی به پا کردیم. وظیفۀ جنبش سبز این است که نظامی بر پایۀ دموکراسی و حقوق بشر تأسیس کند." (2)

بررسیِ نقش آپوزیسیون سکولار و رابطه اش با جنبش اعتراضی نیز برای موفقیت جنبش ضروری است. آپوزیسیون طی سی سال گذشته پراکنده، غیر منسجم و ائتلاف ناپذیر بوده و برخی از آنان بجای مبارزه با دشمن، مشغول تخریب یکدیگر بوده اند. چهارده سال پیش در یک گردهم آئیِ سیاسی در آلمان، بحث در بارۀ ایراد گیری، کارشکنی و جبهه گیری های آپوزیسیون برون مرزی از یکدیگر بود و اینکه بجای مبارزه با رژیم مشغول تخریب، بی اعتباری و نابودی یکدیگرند. نگارندۀ این نوشتار، پیشنهاد کردم که لزومی ندارد - ما نیز وقت و انرژی مان را در این راه بگذاریم! زیرا: 1- طرف ما جمهوری اسلامی است نه آپوزیسیون ؛ 2- مخاطب ما ملت ایران ؛ 3- هدف ما برقراری عدالت، برابری کامل زن ومرد، رفاه ملت و برپائی یک سیستم قانونمند مردمسالار است که مشروعیت اش از مردم و مسئولیت اش به مردم باشد؛ و 4- وظیفۀ ما مبارزه برای رهائی مردم و نجات ایران است.*

آپوزیسیون برون مرزی که در چخش یکدیگرند باید حد اقل برای خودشان - مخاطب و طرف را مشخص کنند! سی سال مشاجره و مخاصمه با یکدیگر نتیجه ای جز سرخوردگی، تضعیف و پراکندگی برای آپوزیسیون نداشته و فرصت بهتر و بیشتری به رژیم ضد انسانی و ضد آزادی داده که میخ های حکومتش را محکم تر بکوبد. درد آور است ولی حقیقت دارد که عدم وجود دیدگاه مشخص برای آیندۀ ایران؛ نا آشنائی با مرام مردمسالاری و و پایبند نبودن به اصول آزادگی – بعضی افراد و برخی از گروه ها را از مسیر اصلی مبارزه خارج و یا دور می کند. بجای راه حل یابی و مبارزه با رژیم، با ایراد گیری، تهمت، فحش و حملات شخصی به دیگران در آپوزیسیون سعی در تخریب و نابودیشان می کنند!

با مروری اجمالی به نوشته ها و سخنان آپوزیسیون برون مرزی در همین یکسال گذشته در مورد جنبش سبز، می توان به عمق سوء ظن، ناباوری و خصومت شان در مورد اهداف جنبش و دست اندرکاران (موقت) جنبش و حتی اصالت جنبش پی برد. دوست عزیز مسعود نقره کار می نویسد: "تجربه ی جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری اخير , موسوم به جنبش سبز, ضعف ها , لغزش ها و کچ فهمی های روشنفکران سياسی و فرهنگی و روشنفکری سياسی و فرهنگی, به ويژه در خارج از کشور را, برای چندمين بار پيش رويمان قرار داده است. خود محوری ها, خود حق بينی ها, فرقه گرايی ها و خود رهبر پنداری ها از نمونه لغزش ها و ضعف هايی هستند که برخی از فعالين سياسی و فرهنگی, به ويژه (ما) خارج از کشوری ها را به سوی دوری گزيدن از تعقل و نزديکی به توهم های نگران کننده کشانده است." (3)

عبدالستار دوشوکی در اینمورد می نویسد: "متاسفانه برای عده قلیلی از نیروهای متعصب و جزم اندیش در بر روی همان پاشنه قدیمی می‌گردد و در بصیرت سیاسی اینان بجز سیاه و سفید هیچ رنگ دیگری وجود ندارد. این گروه‌های کوچک اما جنجالی و یا شخصیت های منفعل پرهیاهو بجای حمایت از مبارزه ضد استبدادی مردم ایران؛ نوک پیکان حملات خود را متوجه گذشته موسوی و کروبی کرده‌اند آنهم در زمانی که این دو متهورانه در کنار مردم بر علیه استبداد سیاه ایستاده‌اند. ... تجارب تاریخی دیگر کشورها بیانگر این حقیقت تلخ است که تعصب و مطلق گرایی عقیدتی-سیاسی زمینه و بستر زایشی را برای جزم‌اندیشی بیشتر و خشونت متعاقب و غیر قابل اجتناب منبعث از آن فراهم می‌کند. بعنوان مثال، آنــ‌روز که بوریس یلتسین (دبیر حزب کمونیست شهر مسکو) بر روی تانک رفت و در مقابل کودتاچیان استبداد سرخ مقاومت کرد، هیچ کس از او نخواست که اول نقش خود را در حزب کمونیست شوروی نفی کند و سپس به جمع مردم مبارز بپیوندد. اینگونه نمونه‌ها در تاریخ معاصر مبارزات ملت‌ها فراوان هستند." (4)

هم زمان با مجادلات آپوزیسیون برون مرزی در مورد اصالت و اهداف جنبش سبز و پروندۀ دست اندرکاران آن؛ قطب های رژیم با استفاده از این فرصت، مشغول تلاش و مانور برای دستیابی به نفوذ، قدرت و کنترل بیشتر می باشند. بازندۀ اصلیِ این کشمکش ها، ملت مستأصل و زیر ستم ایران هستند. یکی از عوامل جنبی این مشکل، سرخوردگی و اِلیناسیون (با خود بیگانگی) جوانان است که دچار همان طاعونی می شوند که هزاران فعال و روشنفکر سیاسی طی نیم قرن گذشته در کشورمان شدند؛ طاعون شکست و سرخوردگی که پس از سرنگونی نهضت ملی شدن نفت و به کج راهه رفتن انقلاب 57 گریبانگیرمان شد. فعالین جنبش سبز در داخل کشور احساس بی پناهی و تنهائی می کنند، فکر می کنند تلاش شان بیهوده است ؛ فراموش شده اند و کسی علاقه و توجهی به نیازها، کمبودها و خواسته هایشان ندارد!

منظور این نیست که با چشم بسته و کورکورانه رهبری هر کسی را بپذیریم و یا هر حرکتی را حمایت کنیم بلکه آگاهانه، با برنامۀ مشخص و تعمداً افکار عمومی و جنبش را به سوی مقصد و اهداف ذکر شده هدایت کنیم. یعنی گرگی را بپرورانیم که پاسخ گوی نیازها و خواست های مردم باشد. بدانیم که تنها راه، کوبیدن و بی اعتبار کردن جنبش نیست، راه دیگر - شکل دادن افکار عمومی و هدایت جنبش است. راه اول به نفع رژیم و باعث ادامۀ سیستم ننگ و نفرت است و راه دوم استفاده و بهره گیری از وسیله ای است که در دست داریم. یک مثل آمریکائی می گوید اگر از بخت بد "لیمو" (لیمو - نمودار یک جنس نامطلوب و یا کالای بد است) نصیبت شد، لیموناد درست کن. حالا اگر جنبش سبز از نظر اهداف، راه و رهبری، آن جنبشی نیست که ما می خواهیم ؛ بجای بی اعتبار کردن و از بین بردنش، می توانیم آنرا تبدیل به جنبشی بکنیم که جوابگوی نیازهای امروز مردم و خواسته های دراز مدت مان باشد.

امیر حسین لادن

ahladan@earthlink.net

(1) کتاب سیاست خداوند نوشتۀ جیم والیس

(2) مصاحبه با بی بی سی

(3) مقاله "ایرانیان خارج از کشور و جنبش سبز، نویسنده مسعود نقره کار

(4) مقاله "آسیب شناسی جنبش سبز و نقش افراطیون در اپوزیسیون برون مرزی، نویسنده عبداستار دوشکی

* جلسۀ مشورتی کنفرانس ملی 31 ماه می 1997 - آلمان


Share/Save/Bookmark

Recently by Amir LadanCommentsDate
چوب دو سر طلا
-
Sep 23, 2012
زمین تا آسمان
2
Apr 21, 2012
جنبش سبز: فاصلۀ تَوَهُم با واقعیت
3
Aug 16, 2010
more from Amir Ladan