بيداد مکن جان برادر به حقيقت
بيداد پدر زحمت آن بر پسر آرد
-- شاه نعمت اله ولی
مولوی دريکی از داستانهای بسيار آموزنده وشيرين خود حکايتی دارد از جوانی که ميخواهد روی بدن خود خالکوبی کند. وازآنجا که شيرصفتی را در سرنوشت خود ميديد، از خالکوب ميخواهد تا نقش شير بر شانه اش خالکوبی شود. همينکه خالکوب دست بکار ميشود، درد سوزن طاقتش را طاق ميکند واز خالکوب ميپرسد اين کدام قسمت از بدن شير است؟ خالکوب جواب ميدهد دم شير. جوان ميگويد لازم نيست، شير بی دم خالکوبی کن! وبهمين ترتيب تا خالکوب از جای ديگری شروع ميکند، جوان ترجيح ميدهد که آن قسمت از بدن شير خالکوبی نشود تا جائيکه خالکوب حوصله اش سر ميرود:
شير بی دم وسر واشکم که ديد
اين چنين شيری خدا هم نآفريد
اين حکايت بخوبی بيانگر خود بزرگ بينی بخشی از نسل فريب خورده کشورهای درحال توسعه (از جمله ايران) در گوشه وکنار دنيای امروزاست که با نقشی خيالی از حماسه های ملی، نه تنها نژادپرستی را با وطن پرستی عوضی گرفته اند، بلکه برمصداق مثال فوق، تحمل اعضای نژاد خود (ترک وبلوچ وعرب وغيره) را هم ندارند. در حاليکه اکثريت مردم در حد توان خود در پيشرفت هرکشوری نقش دارند، فريب خوردگان نه تنها رنج وطن سازی را برخود روا نميدارند، بلکه اقوام وهمسايگان حود را تحقير ميکنند که مثلآ چهارده قرن پيش مشتی عرب سوسمار خوار به سرزمين مقدس ما يورش بردند و تمامی جلال و جبروت ساسانيان را نابود کردند!
فريب خوردگان نميدانند و يا فراموش ميکنند که قبل از حمله اعراب به ايران، ساسانيان آنچنان در گير مبارزه قدرت بودند که در فاصله چهار سال، ده پادشاه ساسانی با کشتن يکديگر (در واقع کشتار خانوادگی) بر اريکه قدرت تکيه زدند تا نوبت خودشان شود که بقول ناصر خسرو:
عيسی برهی ديد يکی کشته فتاده
حيران شد وبگرفت بدندان سرانگشت
گفتا که کرا کشتی تا کشته شدی زار
تا باز کجا کشته شود آنکه ترا کشت
از آن گذشته درست است که اولين منشور حقوق بشر بدست کورش آبياری شد، ولی مگر نه اينکه وی و ديگر امپراطورهای ايران قبل از اسلام نيز در زمان خود از طريق حمله نظامی به همسايگان "ضعيف" کشورگشائی ميکردند و در نتيجه حداقل ظلم براقوام زيرسلطه، گرفتن خراج جنگی و اجير کردن جوانان آنها برای سربازی بود. وبعد نوبت به خلفای عرب رسيد که به بهانه اسلام، کشور گشائی کنند و برتاج و تخت فرمانروائی اربابان قبلی خود (ازجمله امپراطوری ساسانيان) تکيه زنند تا فردوسی نتيجه بگيرد:
چنين است رسم سران درشت
گهی پشت زين و گهی زين به پشت
وحالا نوبت تاخت و تاز غرب است که امپرياليزم امروز سلطه گری وتآمين منافع خودش را مزورانه بعنوان ترويج دموکراسی بر ديگران تحميل کند. ودرحليکه تاريخ همچنان تکرار ميشود، مردم عادی (عرب وايرانی وغربی وغيره) نيز بار سنگين کشورگشائی امپرياليزم زمان خود را بدوش ميکشند که بقول آن شاعر اصفهانی:
اين شنيدم چو کسی رنج برد
بعد هر رنجبری گنج برد
من بسی رنج بردم آخدا
اثر از گنج نديدم آخدا
وخلاصه اينکه رنج از ما بود وگنج از دگران! ويا بعبارتی ديگر همانقدر که مردم عادی ايران زير سلطه چکمه پوشان پادشاهان خود خرد شدند، مردم عادی عرب پايمال شرطه های شيوخ عرب بودند و مردم عادی کشورهای صنعتی دنيای امروز تا خرخره زير بار سنگين هزينه های جنگی گرفتارند. ولی طبقه نسبتآ مرفه همين مردم از هر نژادی که باشند در گوشه وکنار دنيا بيشترين سهم را درتاراج فريب خوردگان امپرياليستی دارند. چرا که هرگز مفهوم "رنج" را درک نکرده اند. وبقول هوشنگ ابتهاج:
دير است گاليا
وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست
از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ
در تار و پود هر خط و خالش هزار رنج
در آب و رنگ هر گل و برگش هزار ننگ
اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار کودک شیرین بی گناه
چشم هزار دختر بیمار ناتوان
اين است که ماشين تزوير امپرياليستی برای انحراف افکار عمومی مردم بپاخاسته جهان سوم حتی قيامهای مردمی آنها را تحريف ميکند. مثلآ ميخواهد بما بقبولاند که قيامهای ابومسلم خراسانی و غيره برای بازگشت به جلال و جبروت حکومت طبقاتی ساسانيان بود! درست مثل اينکه ادعا کنيم قيامهای مردم بلوک شرق در فروپاشی شوروی برای بازگشت به اشرافيت تزارهای روسی بود!! ويا قيامهای ضد امپرياليستی امروز در گوشه وکنار دنيا برای بازگشت به خودکامگی ديکتاتورهای ديروز است!!!
ولی واقعيت تاريخی تکرار مکررات در قالبهای متفاوت نسبت به زمان ومکان است که روزگاری پندار وگفتار وکردار نيک زرتشت، بهانه سلطه گری بود وروزگاری ديگر نسيم رهائی بخش اسلام دست آويز خودکامگی خلفای عرب شد و امروز دموکراسی گرفتار بازی پليد امپرياليستی غرب است. درعين حال خودکامگان ريز ودرشت استبداد پيشينيان را آنچنان برخ مردم کشيدند که تو گوئی خود از هر گونه خودمحوری مبرا بودند. مثلآ آخرين وارث تاج وتخت پادشاهی ايران که بر خرابه های آن امپراطوری بزرگ افتخار ميکرد، يِعنی محمد رضا شاه پهلوی درانقلاب سفيد خود اينگونه از آن ياد ميکند:
"رعايای ايرانی درهيچ يک از ادوار باستانی ازلحاظ اجتماعی دارای حقوق خاصی نبودند وامتيازات طبقاتی کاملآ در جامعه ايران حکمفرما بود... واين خود يکی از علل اصلی آن نارضائی اجتماعی بود که در زمان حمله اعراب تا حد زيادی در جامعه ايران وجود داشت"
البته امروز ما شاهد انواع ديگری از "نارضائی اجتماعی" در گستره دنيا هستيم. بعبارت ديگر نه تنها هيچ کشوری نميتواند ادعا کند با نوعی "نارضائی اجتماعی" دست بگريبان نيست، بلکه "امتيازات طبقاتی" بيش از هر زمان ديگری برای مردم محروم جامعه روشن وغيرقابل انکاراست. با اين تفاوت که مثل بليطهای بخت آزمائی، هر از گاهی، شانس به يکی رو ميکند تا از طبقه ميليونی مردم محروم خود را وارهاند! وهمين "شانس" يک در چند ميليونی کافی است تا ماشين مردم فريبی همچنان بليطهای رنگارنگ سفربه سرزمين موعود "ازما بهتران" را به مستضعفين قالب کند که هم فال است وهم تماشا:
ديدم که اهرمن ز "ره آورد" مردمان
پر ميکند دهان به غارت گشوده را
دزد از ميان خانه به تاراج ميبرد
ياران به گوشه ای به تماشا نشسته اند
انديشه های مردم آزاده وطن
گم کرده در طريق هدف، راه چاره را
رضا رضائی (۱)
هرچند "امتيارات طبقاتی" جوامع امپرياليستی امروز در"ماهيت" خود بمراتب ظالمانه تر از دوران ساسانی اعمال ميشود تا فريب خوردگان را چون گاو بدوشد ويا گوسفندوار به کشتارگاه بکشد ولی ظاهر فريبا و دل انگيزی دارد. بموازات پيشرفتهای تکنولوژی که به جای بند وزنجير کشيدن بردگان از امواج الکترونيکی برای کنترل آنها استفاده ميشود، دانش روانشناسی وجامعه شناشی در خدمت اربابان واقعی قدرت است تا دستگاه تبليغاتی غرب از يکطرف با شعار دموکراسی وآزادی بيان بين توده های بپا خاسته تفرقه ايجاد کند و از طرف ديگر سرکوب مردم زيرسلطه دست نشاندگان خود را ناديده بگيرد:
بدگهر را علم وفن آموختن
دادن تيغی بدست راه زن
علم ومال و منصب و جاه وقران
فتنه آمد در کف بد گوهران
پس غزا زين فرض شد بر مومنان
تا ستانند از کف مجنون سنان
مولوی
اين است که مزدوران امپرياليستی دنيای امروزشب وروز درکارند تا هم وطن پرستی را به نژادپرستی سوق دهند وهم فرهنگ ديرينه همزيستی مسالمت آميز باورهای مردم را به دشمنی خانمان برانداز بکشند تا در نهايت با تحقير عرب وترک وبلوچ و کرد و لر و قشقائی وساير اقوام ريز و درشت و يا با تحريک شيعه وسنی و ساير اديان و مذاهب منطقه برعليه همديگر، بتوانند رقابتهای دولتمردان را از تفاهم به ناسازگاری و شورش بکشند. درنتيجه نيروی دولتهای مردمی با درگيريهای داخلی تحليل ميرود ولی سرکوب مردم کوچه وبازار توسط دولتهای دست نشانده همچنان راهی به رسانه های گروهی پيدا نميکند.
حتی اگر ايران از تنوع اقوام وقبايل بی بهره بود، کمتر کسی از خود ميپرسيد با کدام معيار "انسانی" ميتوان تحقير کردن ديگران را توجيه کرد؟ مگر نه اينکه هند باهمين تزوير امپرياليستی قسمتهای مهمی از سرزمين پهناورخود مثل پاکستان و بنگلادش را از دست داد وهنوزهم درگير کشمير است. تزوير هميشه ظاهری مردم پسند وباطنی پليد دارد مثلآ با شعار "آزادی بيان" ديگران را به باد استهزا ميگيرند و با شعار "برابری ومساوات" دسترنج فرد ويا گروهی را تاراج ميکنند.
گاندی در جوانی شيفته ظاهر فريبنده تمدن غرب بود، و در اوج محبوبيتی که از رقابت امپرياليستی قرن بيستم نسيبش شد، خود را آلت دست آنها کرد وناخودآگاه با شعار "برابری" قرنها هم زيستی مسالمت آميز اقوام مختلف هند را درهم شکست؟ وجالب اينجاست که روشنفکرنماهای داخلی وبيگانه آنچنان شيفته فلسفه ساده لوحانه گاندی شدند که تنها راه مبارزه با امپرياليزم غربی را در نافرمانی مدنی ديدند! غافل ازاينکه زيربنای اين فلسفه هيچگونه ضمانت اجرائی نداشت. به عبارت ديگر آنها که از نافرمانی مدنی گاندی پيروی نکردند، نه تنها هيچ هزينه ای برايشان متصور نبود، بلکه کاسه ليسان امپرياليزم انگليس شدند. و در حاليکه عده ای گاندی را به باد استهزا گرفتند وعده ای ديگر اورا تا حد قديسين اعتلا دادند، پيروانش جز رنج وفلاکت از قتل وغارت امپرياليستی نسيبشان نشد.
درست است که رهبران پاکدل ديگری مثل نلسون مندلا شيفته فلسفه گاندی شدند، ولی پس از پيروزی، خشونت ديروز دشمن را مورد عفو قرار دادن و يا در اوج قدرت (مثل امپراطور روم که شيفته مسيحيت بود) ازاقليتی بی آزار حمايت کردن را نميتوان با کار گاندی در جنگ نا برابر مردمی بی پناه زيرسلطه وهجوم بيگانه ای تا دندان مسلح مقايسه کرد. اين شد که خودکامگان همان خشونتی را برعليه پيروان گاندی بکار گرفتند که نياکانشان برعليه مسيحيان دو هزارسال پيش. جالب اينجاست که همزمان امپراطوری انگليس آخرين نفسهايش را ميکشيد و امپراطوری نوپای آمريکا در آمريکای لاتين بيداد ميکرد. وقتی طرفداران گاندی زير پای چکمه پوشان انگليسی خرد ميشدند، چه گوارا کودکی بود درآنطرف دنيا که با جاسازی آجر درشلوارش، خود را از تنبيه بدنی معلم محافظت کرد! نکته باريکتر از مو اينجاست که در فلسفه ايده آليستی گاندی مقابله بمثل محکوم است چون قصاص چشم برای چشم، تمام مردم را کور خواهد کرد ولی دردنيای رئاليستی چه گوارا (حتی در کودکی) اگر قصاصی درکار نباشد فقط مظلومان کورميشوند!
واگر فکر ميکنيد هند استقلالش را مديون نافرمانی مدنی گاندی است، بهتر است تاريخ را دوباره مطالعه کنيد. چرا که بقول مايکل ادواردز تاريخ نويس برجسته انگليسی "تنها يک شخصيت عاليرتبه هندی راهی متفاوت و خشونت آميز را انتخاب کرد و به عبارتی هند (استقلالش) را بيش از هرکسی به او مديون است" و او کسی نيست جز سوبهاش چاندرا بوز. مردی که با احترام به فلسفه گاندی، در عمل وعقيده ثابت کرد نافرمانی مدنی غيرخشونت آميز بهترين هديه به بيگانگان چپاولگر است و تنها راه استقلال، عدم امنيت داخلی برای بيگانگان و مقابله به مثل درخشونت برعليه متجاوزين ميباشد.
سالها قبل از بوز و گاندی، مشتی نژادپرست ازخود راضی در تآمين منافع خود از برده داری، جنگ خونين داخلی را بر دولت و ملت آمريکا تحميل کردند. آنها در حقيقت پدرخوانده نژاد پرستان امروزی هستند که خودرا وطن پرست جازده اند. از آنجا که حتی مخالفين خشونت بر عليه برده داری کم وبيش اين شيوه بهره کشی از انسان را نفی نميکردند، لينکلن، ازيکطرف درگير جنگ با تجزيه طلبان شد و ازطرف ديگر بدنبال راه حلی برای مشکل برده داری بود تا با آزادی آنها اگر خصومت طبقاتی ريشه کن نميشد، عواقب ناخواسته آن به حداقل برسد. اين بود که لينکلن در برابر خشونت برده داران، مقابله به مثل کرد تا بعدها راه برای موفقيت مارتين لوتر کينگ که تابع فلسفه غير خشونت آميز گاندی دراحقاق حق سياهان بود هموار شود.
ولی در جدال ابدی ظالم ومظلوم بازار نژاد پرستی وخيال پروری گرم است تا واقع بينی سرکوب گردد. اين است که شخصيتی چون بوز برای بيشتر مردم دنيا نا شناس ميماند ودستگاه تبليغاتی غرب يک صدا از گاندی شخصيتی پيامبرگونه ميسازد تا در لباس تزوير زندگی خصوصی وی را بعرش اعلی برساند که حتی ازروابط جنسی با همسر خود برای تزکيه نفس خودداری ميکرد ولی همخوابی او را درکهولت سن با زنان جوان ناديده ميگيرد! در حاليکه پيرمرد تن برهنه زنان جوان را گرمی بخش جسم رنجور خود ميدانست ودرعين حال همخوابی جنس مخالف را با تجربه کنترل نفس خويش توجيه ميکرد(۲):
خدايا تو هيچ از زنی خواستی
که تا صبح خوابد در آغوش تو
سحر گرم برخيزی از بسترش
گناهش براوباد که شد موش تو(۳)
بدعتی با نصرت رحمانی
با اينحال نه زندگی خصوصی گاندی در حوصله اين بحث است و نه گمنام ماندن بوز. برعکس کاربرد درست وبجای خشونت و يا نافرمانی مدنی را بايد شناخت:
جهان چون خط وخال وچشم وابروست
که هر چيزی بجای خويش نيکوست
در حاليکه در امور داخلی برای مطالبات سياسی و اجتماعی، کاربرد خشونت بيشتربه هرج ومرج و ناامنی وجنگ داخلی ميانجامد، هيچ ملتی نتوانسته ونخواهد توانست با تکيه برنافرمانی مدنی ازتماميت ارضی و حقوق شناخته شده و غيرقابل انکاربين المللی برای استقلال خود در برابرجنگ نرم ويا هجوم خشونت آميز بيگانگان دفاع کند. حتی در امور داخلی، تجربه تلخ لينکلن درس بزرگی از تاريخ است که دولت نه ميتواند تسليم خشونت نژادپرستان وتجزيه طلبان شود ونه دربرابر بهره کشی طبقه مرفه جامعه از طبقه محروم بيتفاوت بماند هرچند که در ساختارسياسی، اقتصادی و اجتماعی کشور ظلم، نابرابری و بيعدالتی نهادينه شده باشد:
چون چراغ لاله سوزم درخيابان شما
ای جوانان عجم جان من و جان شما
ميرسد روزی که زنجيرغلامان بشکند
ديده ام از روزن ديوار زندان شما
-- اقبال لاهوری
۳۱۷ سال پيش در چنين روزی شاه سلطان حسين صفوی که با واقعيات زمان خود بيگانه بود به تخت پادشاهی جلوس کرد و در حساس ترين مقطع زمانی با ندانم کاری باعث انحطاط ايران شد(۴).
(۱)با تشکر از دوست عزيزم آقای جعفر مهبودی برای دکلمه اين شعر پر محتوا (۲)//tinyurl.com/Gandhitest
"Towards the end of his life, it became public knowledge that Gandhi had been sharing his bed for a number of years with young women.[90][91] He explained that he did this for bodily warmth at night and termed his actions as "nature cure". Later in his life he started experimenting with brahmacharya in order to test his self-control. His letter to Birla in April 1945 referring to 'women or girls who have been naked with me' indicates that several women were part of his experiments."
(۳)کنايه از نقش زن در ديد گاندی بعنوان موش آزمايشگاهی است
روزنامه تاريخ دکتر انوشيروان کيهانی زاده در سايت زير: (۴)
Recently by Mohamad.Purqurian | Comments | Date |
---|---|---|
احقاق حق | 7 | Jan 04, 2009 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Not to mention...
by Arj on Sun Aug 21, 2011 02:52 PM PDTColin Powell!
Answer
by Mohamad.Purqurian on Sun Aug 21, 2011 01:46 PM PDTGood Question. However, the “unison” assumption is yours not mine. The premise of my argument is “controlled” not “unison”, and there is a big difference between the two, e.g. in “controlled” media, you hear all sorts of debates, but it is undeviating directed to a particular conclusion. In fact, it is designed to make sure most public concerns are heard, but politely rejected (if not ridiculed) as too pessimistic, irrelevant, immaterial, etc.
Furthermore, imperialists are individuals hiding behind entities. They own the majority of media to control public opinion, they have lobbyists to influence (if not control) representatives, they also compete with each other for a bigger share of the loot, whether domestically or internationally!
Now, as far as the “lying” is concerned. It is simply the name of the game. When something goes wrong, people start blaming each other. In case of imperialists, they plan ahead to sacrifice a few of pawns to win the game. And rest assured there are more than enough volunteers to play the fall guy role, e.g. Lewis Libby.
Question...
by Arj on Sun Aug 21, 2011 08:10 AM PDT...is; if the U.S. government and corporate media are in such a unison with the general public, why did they have to lie to them about the so-called Iraqi WMDs in an over-kill fashion?!
جناب رشيد، مطلب
Mohamad.PurqurianSun Aug 21, 2011 02:39 AM PDT
جناب رشيد،
مطلب شما را با عنوان (پايان ويا آغاز رکود؟) خواندم. درحقيقت اختلاف زيادی نداريم، فقط شما بهره گيری امپرياليستی را به حساب مردم ميگذاريد ويا مردم را مقصر اصلی ميدانيد که من به عقيده شما احترام ميگذارم ولی نميتوانم با آن موافق باشم. چون اگراينطوربود شرکتهای تبليغاتی نقشی در فروش کالا (از جمله عقيده) نداشتند. ويا اگر کلاهبرداری شما را فريب داد، شما خودتان مقصريد که فريب خورديد.
علاوه بر آن نه تنها شما از جامعه ای ايده آل صحبت ميکنيد با اين فرض که مردم همگی در برابر فريب و نيرنگ واکسينه شده اند، بلکه عامل "زمان" را درنظر نميگيريد. لطفآ توجه داشته باشيد که برای امپرياليستها اصلآ مهم نيست که مردم "بعدآ" متوجه شوند که حمله به عراق کاردرستی نبوده است. چرا که نه تنها بازار سفسطه گرم است، بلکه يکی دو شرکت کوچک را جريمه ميکنند که فلان خلاف را کرد واگر کار خيلی بيخ پيدا کند يکی دو نفر را هم با بوغ و کرنا قربانی ميکنند و بزندان ميفرستند تا بعدآ که سرو صداها خوابيد، مورد عفو رئيس جمهور منتخب مردم قرار گيرند وبا نشر خاطراتشان جبران مالی شوند. واگرواقعآ دردسر بودند، در زندان سکته کنند!
آنچه مهم است چپاولشان را کرده اند وبا برنامه ريزی قبلی برای غارت ديگری آماده شده اند که مثلآ بايد نيروها را از عراق خارج کرد وبه افغانستان برد! واين دور تسلسل شيطانی از ديرباز در گردش بوده وهست فقط شکل اجرائی آن دائم در حال تغيير است وبس.
البته درست است که مردم بی تقصير نيستند ولی بقول صائب تبريزی:
قدرت حرف گرفتند وزبانم دادند
پای رفتن بشکستندند وعنانم دادند
چشم پوشيده تماشای رخش ميکردم
به چه تقصير دو چشم نگرانم دادند
اجازه بدهيد حالا که اختلاف ديد ما روشن است، بحث را کوتاه کنيم. برايتان آرزوی موفقيت دارم.
هیجان عمومی حرف اول را میزند
rashidSun Aug 21, 2011 12:08 AM PDT
آقای پور قوریان رسانه های به گفته شما امپریالیستی چیزی را پخش میکنند که بیشتر مردم طالبش هستند و یا اینکه برایشان قابل تحمل است . اگر مردم خریدار و بیننده رسانه ای نباشند درش بسته میشود یعنی در نهایت رسانه ها را هم مردم کنترل میکنند و امریالیستهای واقعی یا خیالی هم مجبور میشوند به ساز مردم برقصند .
و در مورد اوباما و 700 میلیارد و کلاه سر مرد رفتن و غیره هم همین است و در این رابطه میتوانید به مطلبی تحت عنوان ( پایان یا آغاز رکود ؟ ) که حدود یکسال پیش در وبلاگم نوشته ام به این آدرس //iran-asha.blogfa.com/post-115.aspx مراجعه فرمائید . و اینکه مردم بعد از دیدن نتایج جنگ پشیمان شدند باعث نمیشود ذوق و شوق اولیه همین مردم نادیده گرفته شود . آنها برای جنگ آماده بودند و رسانه ها هم بازتاب دادند و شاید تندترش کردند .
در رابطه با جناب اوباما هم بد نیست نگاهی به نوشته ( انتخابات آمریکا ، گزینش رئیس جمهور دنیا )بیاندازید
//iran-asha.blogfa.com/post-93.aspxملت، حکومت و امپرياليزم
Mohamad.PurqurianSat Aug 20, 2011 03:13 PM PDT
جناب رشيد،
مطلب جالبی را مطرح ميفرمائيد ولی موضوع اين مقاله "نژاد پرستی" و مستمسک قرار دادن دموکراسی برای زير سلطه قرار دادن ملتها (بدون توجه به نوع دولتشان) برای منافع امپرياليستی است. دوست داشتم که فرصت بود تا مطلب شما را بيشتر تحليل ميکرديم ولی فرض کنيم واقعآ اينطور است که شما ميفرمائيد، يعنی حکومتها در هر "مرحله" بازيچه دست مردم هستند.
دارودسته بوش برای حمله به عراق از حمايت 93 درصدی مردم آمريکا برخوردار بودند، واين بظاهر دليل خوبی برای مطلب شما است. ولی اين رسانه های گروهی تحت کنترل امپرياليستها بود که اکثريت قريب به اتفاق آمريکائيها را برای جنگ آماده کرد. در "مرحله" دوم، مردم متوجه شدند که 300 ميليارد دلار اضافه بوجه مملکت تبديل شد به 500 ميليارد دلار کسر بودجه! والبته خوب ميدانيم چه شرکتهائی اين پول را به جيب زدند. پس مردم اوباما را انتخاب کردند. اوباما هم حتی قبل از اينکه وارد کاخ سفيد شود، کمک کرد امپرياليستها 700 ميليارد دلار ديگر از خزانه دولت (پول مردم کوچه وبازار) را با بهره ای ناچيز وام بگيرند، بخوانيد بالا بکشند!
بطور خلاصه بايد گفت حکومت دموکراتيک آمريکا براحتی در مرحله اول 800 مليارد دلار و در مرحله دوم 700 ميليارد دلاراز حلقوم مردم بيرون کشيد وبه شرکتهای امپرياليستی تقديم کرد. حالا شما بفرمائيد اين حکومت بازيچه دست مردم است يا در خدمت امپرياليستها؟
روده درازی...
Roozbeh_GilaniSat Aug 20, 2011 07:56 AM PDT
دوست با سواد و تحصیل کرده و روشنفکر؛ حالا گاندی، ماندلا، مولوی، و غیره چه گناهی کردند که پاشون رو میکشی به این دفاعیه نامه از ولی فقیه، سید علی آدمکش و رژیم دزدان و ادمکشان اسلامی؟
جابجائی سر و ته
rashidFri Aug 19, 2011 11:35 PM PDT
ضمن تشکر از نوشته هایتان میخواهم یک حرف را به امید اینکه در خدمتتان به این سرزمین اثر گذارتر باشید را مطرح کنم و آن اینست :
حکومتها برایند اراده عمومی هر ملتی در هر مرحلهای هستند . پس اگر تباهند ، مستبدند ، بیگانه خواه یا خوب و پسندیده و یا هرچیز دیگری که هستند معنیش اینست که آن ملت در مجموع چنین است و رفتار حکومت تبلور همان اراده یا گرایش است . نتیجه اینکه این ملتها نیستند که اسیر دولتها و یا مستبدین هستند بلکه به معنی واقعی حکومتها هستند که بازیچه دست مردم هستند . و هر گاه ملتی به تحولی اساسی و جدی برسد که حاضر باشد بهای جانی و مالیش را هم بپردازد آنوقت حکومتش هم یا اصلاح میشود ویا در صورت ناتوانی از اصلاح از جلو پا برداشته میشود .
چشم و عقل ما همه چیز را از بالا به پائین میبیند و حال آنکه در واقع و نه ظاهر ، امور از پائین به بالا جریان دارد .
تحلیل رویدادهای اجتماعی با این دو نگاه متفاوت به نتایج و عمل و سرانجام بسیار فاحشی میرسد .
با تشکر مجدد
Not a Book
by Mohamad.Purqurian on Fri Aug 19, 2011 05:10 PM PDTI thank you all for taking the time to post your comments, even the calumny ones! But in respect to this issue, I was not writing a book on democracy. I simply posted a relatively short article on imperial deception that keeps changing in “FORM”, but never in substance. It is to subjugate masses for the benefit of a few. Imperialists (including warmongers) have always manipulated something sacred, e.g. religion, democracy, human rights, patriotism, etc. to divide people as if a nation, race, religion, etc. is less human. You name it and imperialists are well equipped
to exploit it one way or the other. So we should at least be informed.
Mr. Javid wrote: “What I have a problem with is the suggestion, indirect or otherwise, that fighting for democracy is fighting for imperialism and foreign domination.”
I did not intend to “suggest” or imply such a statement. I also agree with all the inalienable human rights, and while I am totally against any form of foreign interferences, I certainly oppose any undue internal encroachment to individual rights by kings, Ayatollahs or other power wielders whether they are elected by the majority vote or not. For the sake of an example I wrote a piece against enforcing dress code (//laal.org/fa/Hejab.htm) in Iran, over 5 years ago.
Not a Book!
by Mohamad.Purqurian on Fri Aug 19, 2011 05:22 PM PDTI thank you all for taking the time to post your comments, even the calumny ones! But in respect to this issue, I was not writing a book on democracy. I simply posted a relatively short article on imperial deception that keeps changing in “FORM”, but never in substance. It is to subjugate masses for the benefit of a few. Imperialists (including warmongers) have always manipulated something sacred, e.g. religion, democracy, human rights, patriotism, etc. to divide people as if a nation, race, religion, etc. is less human. You name it and imperialists are well equipped to exploit it one way or the other. So we should at least be informed.
Mr. Javid wrote:
“What I have a problem with is the suggestion, indirect or otherwise, that fighting for democracy is fighting for imperialism and foreign domination.”
I did not intend to “suggest” or imply such a statement. I also agree with all the inalienable human rights, and while I am totally against any form of foreign interferences, I certainly oppose any undue internal encroachment to individual rights by kings, Ayatollahs or other power wielders whether they are elected by the majority vote or not. For the sake of an example I wrote a piece against enforcing dress code (//laal.org/fa/Hejab.htm ) in Iran, over 5 years ago.
واقعيات
Mohamad.PurqurianFri Aug 19, 2011 04:59 PM PDT
کاش ميشد واقعيات را در قالب سياه و سفيد ويا دوروی يک سکه تحليل کرد.
تنها یک روی سکه
rashidFri Aug 19, 2011 10:35 PM PDT
این ایده های به غایت زیبا و هیجان انگیز و البته درهم برهم ، که به انواع صورتهای دیگر هم در همه جا پیدا شده و میشوند ، در حقیقت عهده دار واکنش به افراط های مرحله ای جامعه بشری هستند . و هرگاه حاملان چنین اندیشه هائی سوای نیت قلبیشان ، که عمومآ پاک و شریف هستند ، به قدرت برسند آنچنان پوستی از مردمان بکنند که نگو و نپرس ! کمونیستهای روسیه و چین ، نازیهای آلمان ، مقدسین و اصول گرایان مذهبی هم از همین صنف بودند و هستند . دور گردون هرچند وقت یکبار نوبت را به اینها هم میدهد تا زندگی بشری راه یک طرفه نشود و در مجموع عدالت برقرار شود .
Dictatorship of media
by ahosseini on Tue Aug 16, 2011 11:57 PM PDTThis is my conclusion
Tabloid of all kinds
control our minds
And all other tools
make us follow rules
متاسفانه ما تنها و متفرق هستیم ولی آنان متحد
Amir Sahameddin GhiassiTue Aug 16, 2011 09:42 PM PDT
در این نبرد ناعادلانه مردم طبقه متوسط و فقیر تنها و متفرق هستند ولی آنان متحد و هوشیار و برنامه ریز
Another leftover 1960's "revolutionary" fossil
by Anonymous Observer on Tue Aug 16, 2011 01:25 PM PDTthe world has changed. Get a grip---and a life. Plus, Vildemose described your type very well. here's a summation:
put up with every petty dictator and dictatorship just so that "they" can fight "imperialism" (whatever that means) for you. :-(
Very Negative view of the world
by Maryam Hojjat on Tue Aug 16, 2011 12:41 PM PDTwhich is true in some cases. Thanks for posting your views.
To sum up: Appreicate your
by vildemose on Tue Aug 16, 2011 09:45 AM PDTTo sum up: Appreicate your "benevolent dictators", VF, and theocrats of all stipes because they are fighting againt Imperialism (to replace it with shia imperialism) and/or 'end justifies the means'. Thank you George Bush.
If we restrict liberty to attain security we will lose them both.
Tabrik to permanent dictatorship around the world in the name of fighting imperialism.
"Whenever a separation is made between liberty and justice, neither, in my opinion, is safe." Robert Browning in 'Ceuciaja'
Time to catch up
by Jahanshah Javid on Tue Aug 16, 2011 08:38 AM PDTI agree with most if not all of the examples of racism and imperialist ambitions. I certainly agree with the spirit of your argument.
What I have a problem with is the suggestion, indirect or otherwise, that fighting for democracy is fighting for imperialism and foreign domination.
No matter what imperialists do, no matter what wrongs have/are being committed in the name of democracy, does not invalidate the need for representative government, for respect for human rights, for fighting the tyranny of our own rulers in Iran.
Those Iranians who have been killed for opposing oppression in the hands of Iranians, or tortured, or imprisoned, or silenced, or forced to leave their homeland, all want a simple wish: freedom and the right to self-determination.
Demanding the basic right to criticize rulers, to participate in free and fair elections, to think and express views that are different or in dissent, to believe in religion, or to believe in no religion, are legitimate beyond the evil intention of imperialists and racists.
If Iranians start voting freely without interference by kings or ayatollahs or generals and paasdaars, if Iranians publish newspapers and blogs and make films and create art without censorship, if Iranians walk the streets without being harassed in the name of religion, they would be doing so for their OWN good -- not to please greedy and sinister foreigners.
There is no other alternative to democracy -- other than the current and past dictatorships. Democracy is a system of government embraced by people from the Americas to Europe and Asia, including Turkey, including India, including Malaysia and Indonesia. We are way behind the rest of the world.