از ماست که بر ماست

اساسا روشنفکر ايرانى راه برون رفت از هزارتوى شکست تاريخى که گرفتار آنيم را نميداند


Share/Save/Bookmark

از ماست که بر ماست
by Saeed Tavakkol
07-Apr-2012
 

واقعيت اينست که ما بعنوان يک ملت سر هر بزنگاه تاريخى اشتباه کرده ايم و گناهش را به گردن اجنبى انداخته ايم تا از خود سلب مسئوليت کنيم. ما ايرانيان که تمدنى دو هزار و پانصد ساله داريم عاشق سينه چاک گذشته هاى دور هستيم چرا که از زمان حالمان بشدت شرمنده ايم. کافى است نگاهى به تاريخ اخيرخودمان بيندازيم تا روشن شود چرا به دوهزار سال پيش مينازيم و دلمان را به يادها و به بودها خوش ميکنيم.

رضا شاه مدرنيسم را به درستى درک نکرد و با وابستگى کامل، تجدد بدون دمکراسى را از بالا و بشکل روبنايى به ملت تنقيه کرد چرا که آدمى قلدر و بيسواد بود و ايمان داشت بدون سرنيزه اين ملت به راه راست نخواهد ر فت. در زمان سلطنش دانشجويان زيادى به خارج رفتند تا راه و رسم دمکراسى را بياموزند و دانش و تکنولوژى جديد را به ايران ارمغان بياورند. در نتيجه تعداد زيادى روشنفکر فرنگ رفته پيدا کرديم که قرار بود پيشروان فکرى ما ايرانيان باشند و از تمدن چيزى سرشان بشود.

عده اى از اين تحصيلکرده ها شيفته فرهنگ غرب شدند و وقتى از خارج برگشتند شدند فرنگى. اکثريت آنها جذب سيستم دولتى شدند تا جامعه را با فشار از بالا مدرن و دمکراتيزه کنند! بعضى ها هم البته در احزاب غير دولتى ليبرال متشکل شدند تا شايد شاه را راضى کنند که سلطنت کند و نه حکومت!

يک عده هم که بشر دوست دوآتشه بودند کمونيست شدند و چنان تعبير چپ اندر قيچى از آرمان هاى سوسياليسم ارائه کردند که هنوز که هنوز است روح مارکس بيچاره در قبر ميلرزد. اساسا سوسياليسم به محض آنکه از مرز شمالى قاچاقى وارد ايران شد بلافاصله فئوداليزه شده و بعد هم بشدت وابسته به شوروى، برادر بزرگ سوسياليستى، چرا که روشنفکران سوسياليست ما هم اساسا قدرت تفکر و عمل مستقل نداشتند.

بعدها يکى دو نفر ديگر هم رفتند غرب را ديدند و برگشتند و گزارش دادند که در غرب خبرى نيست. اين بيچاره ها از سر دلسوزى ولى با ديد محدود و مذهبى خود يک جنبه از دمکراسى غربى را با اصل دمکراسى يکى گرفته و آن را موجب فساد و تباهى جامعه اسلامى ارزيابى کردند. اينها نظريه بازگشت به اصل خويش را مطرح کردند که نتيجه خواسته يا ناخواسته اين طرز تفکر رجعت به اسلام بود چرا که اينها هم جهان بينى و راه حل مستقلى نداشتند و چسبيدند به آنچه در دسترس عموم بود يعنى اسلام.

آخرين شاه ايران هم فرزند نا مشروع و محصول همخوابگى مدرنيسم و وابستگى بود و هر شب با لالايى ديکتاتورى به خواب ناز فرو رفته و راهى جز اعمال زور بلد نبود. در نتيجه به تبعيت از پدر آنقدر جامعه نيمه فئودالى ايران را با مظاهر حاشيه اى فرهنگ غربى اماله کرد تا بالاخره کشور آبستن انقلاب شد.

پس از پنجاه سال تحمل استبداد، ناگهان اقيانوس ملت به شکل موجهاى ميليونى به پا خواست و خواهان تغيير شد ولى افسوس که هرچند مشکلات را خوب ميدانست، راه حلى بلد نبود. در مواجه با چنين زلزله اجتماعى روشنفکران ندانم کار ايرانى همگى هاج و واج مانده که چکار کنند. يکى از آنها بدرستى گفت باران ميخواستيم سيل آمد.

بهرحال فرصت کم بود، ملت طاقتش طاق شده بود، شاه هم بايد ميرفت. در نتيجه روشنفکران که غافلگير شده و راه حل مستقلى هم نداشتند هول هولکى به دنبال ملت راه افتادند و شعار الله و اکبر سر دادند تا کار يکسره شود تا شايد پس از پيروزى انقلاب فکر بکرشان را از طريق حکومت الله عملى کنند!

و بدين ترتيب با قابلگى مشترک روشنفکران چپ و راست و مذهبى، از نهاد ملت ايران نوزادى عجيب الخلقه و ماقبل تاريخى متولد شد که نامش را جمهورى اسلامى نهادند. اگر مامايى ايدئولوژيک همين روشنفکران دلسوز نبود از زهدان تاريخى ملت ايران چنين هيولا يى زاده نميشد. هيولايى که اولين اقدام عاجلش براى تداوم حيات خوردن همين روشنفکران بود.

سئوال اينجاست که اين خيل عظيم روشنفکران کم مايه، بى بصيرت و بشدت دنباله رو که در تمام عرصه هاى ادبى، هنرى، روشنفکرى و اجتماعى حضور فعال دارند از کجا آمده است؟ متاسفانه از درون همين ملت.

بجز مواردى معدود و استثنايى، اساسا روشنفکر ايرانى بى بصيرت و دنباله روست. نه نگاهى تاريخى همه جانبه و نه شناختى عميق از جامعه خود دارد. راه برون رفت از هزارتوى شکست تاريخى که گرفتار آنيم را نميداند و از اين بابت نگرانى هم ندارد.

مشکل ما ايرانيان در اساس قبل از اينکه مشکل سياسى باشد مشکل فرهنگى است. تا زمانى که ما بعنوان يک ملت نتو انيم روشنفکر واقعى يعنى پيشرو، مستقل و دورنگر تربيت کنيم هرگز نخواهيم توانست از مهلکه اى که در آن گرفتاريم رهايى يابيم.


Share/Save/Bookmark

Recently by Saeed TavakkolCommentsDate
On the Edge
1
Aug 31, 2012
I will become rain
-
Aug 25, 2012
باران خواهم شد
3
Aug 25, 2012
more from Saeed Tavakkol
 
rashid

خوب یا بد ، اشتباه یا درست

rashid


خوب یا بد  ، اشتباه یا درست ، عقب مانده یا مستبد یا هرچه ، ملت ایران مسیر طبیعی و تاریخی خودش را طی میکند .
روشنفکر و سیاستمدار و دولتش هم محصول این کارخانه هستند و نه تافته هائی جدا بافته .
ملت ایران دوران یا چرخه پسروی تاریخی خودش را همچنان طی میکند و آنگاه که این سیکل در
زمان مقتضی خود به پایان برسد دوباره در مسیر پیشرفت و تعالی گام مینهد . نه روشنفکران و
خردمندان بلکه کل ملت هم نمیتواند سرنوشت خود را دگرگون کند تا وقتیکه زمانش فرا رسد

به گفته شاهنامه

فریبست کردار گردان سپهر
گهی جنگ و زهر است گهی نوش و مهر
چنان رفت باید  که آید زمان
مشو تیز با گردش آسمان

و یا

بباشد همه بودنی بیگمان
نتابیم با گردش آسمان

بدیها بصبر از مهان بگذرد
سر مرد باید که دارد خرد
جهاندار گیتی چنان آفرید
چنان چون چراند بباید چرید

فراز و نشیب تاریخ چندهزار ساله است و سر و ته عمر
ما چند ده سال و این تفاوت زمانی ما را بیتاب میکند که این هم طبیعی است

.


areyo barzan

Well Done!

by areyo barzan on

I could not put it better myself.

If one day all the Iranian could see the world from your point of view and take responsibility for their own action and instead blMING everything and everyone else for their own cock-up then and only then there might be hope.

The problem with uspeople is tht stll after all these years we still look for the reasons of lack of democracy in the previus regimes and not ourown arogance and behavior towards one another not to mention lack of flexibility in our  point of view or considering a minute posibility that we might just might be in error.

unfortunatkly democracy is very different to "Tanghiyeh" if you get my point.

But in the end as you put it so eligantly yourself we have problem with facing our responsibilities and until that problem is resolvedthe rest is pointless


Shazde Asdola Mirza

ایلدی، اون موقع امکانات نبود، دیگی‌

Shazde Asdola Mirza


از یه همشهری آذری می‌پرسن؛ آقا شما ترک هستید؟ غضنفر هم جواب میده: "ایلدی، اون موقع امکانات نبود‌، ما هم ترک شدیم!"

اینکه ایران و ایرانی‌ و روشنفکر ایرانی‌ به این حال و روز است که میبینیم، همه دلیل و علت تاریخی‌ دارد.

ملت ما ۲۵۰۰ سال تاریخ دارد، ولی‌ ۲۴۰۰ سالش در تاریکی‌ سپری شده. آن جهل را جمع کنید با غروری بی‌ انتها ... ۲+۲ میشود همین که می‌بینید.


cyrous moradi

حق با شماست

cyrous moradi


 با تشکر از آقای آنگلوفیل.حق کاملاً با شماست. شما قبلاً از این عنوان استفاده کرده بودید. بعد از این باید بیشتر مراقب باشم. من معذرت میخواهم و اما ترجمه کتب مهم غربی به فارسی:بنده فکر میکنم در شرایط فعلی آشنائی با زیر بنای فکری تحولات اروپائی و به طور کلی دنیای غرب در 500 سال گذشته برای روشنفکران ایرانی امری است اساسی و غیر قابل اجتناب. این کار از دو راه میسر است  یا آشنائی کامل به چند زبان اروپائی و خواندن این کتب در خود زبانهای مرجع  که اگر تحقق یابد بسیار عالی است ویا خواندن ترجمه مطلوب این کتابها به فارسی .شما اشاره نموده اید که ترجمه برخی از این کتابها به فارسی در دسترس است. بله ! درسته. منتها برخی از این ترجمه ها بی طرفانه نیستند. به عنوان مثال ایرج اسکندری در سالهای 40 میلادی کتاب سرمایه را به فارسی ترجمه کرد. هم اکنون هم ترجمه کامل مانیفست کمونیست از انتشارات حزب توده ایران به شکل فرمت PDF و رایگان در اینترنت قابل وصل است. منتها این ترجمه ها چون با نگاهی سیاسی و حزبی و تبلیغی انجام گرفته اند نمیتوانند مورد استفاده خوانندگان بیطرف قرار گیرند. ترجمه اسکندری از کتاب سرمایه هم نمی تواند مورد ارجاع هیچ محققی باشد . ترجمه بیطرفانه ای از این کتاب حدود 15 سال پیش به بازار آمده یعنی 150 سال بعد از انتشار  اصل کتاب در اروپا. کتاب The Prince ماکیاولی که در فارسی شهریار ترجمه شده در سال 1513 میلادی در اروپا منتشر شد ولی برای اولین بار در سال 1933 در تهران با ترجمه محمود محمود به چاپ رسید. یعنی بعد از 420 سال !! باور بفرمائید. البته این ترجمه به دلیل آنکه مترجم سعی داشت از آن استفاده تبلیغی کرده و انگلیس را بکوبد نمی توانست ترجمه بیطرفانه ای تلقی گردد. به هر حال داریوش آشوری در سال 1987 مجدداً این کتاب را ترجمه کرد یعنی بعد از474 این کتاب که نشان دهنده چهار چوب فکری سیاستمداران اروپائی است به فارسی ترجمه شد. اگر بخواهم این فهرست را ادامه دهم ده ها صفحه مطلب می شود. با ذکر شاهکار سر ایساک نیوتون به پایان میبرم. کتاب Philosophiæ Naturalis Principia Mathematica که در فارسی اصول ریاضی فلسفه طبیعی خوانده میشود در 5 ژوئیه 1687 در لندن منتشر شد. این کتاب با مشخصاتی که عرض کردم بعد از 325 سال به فارسی ترجمه نشده است. اگر خوانندگان محترم  فکر میکنند ترجمه فارسی این کتاب را دیده اند اعلام بفرمایند تا استفاده کنیم.  نکته جالب این است که در 325 سال گذشته صدها هزار ایرانی به دبیرستان و دانشگاه رفته و سرعت و شتاب محاسبه کرده اند ولی اصل کتاب به فارسی ترجمه نشده است. البته توجه فرمائید که برخی کتب انگلیسی و فرانسوی که شرحی است بر این کتاب به فارسی ترجمه شده  ولی کسی اصل کتاب را به فارسی ترجمه نکرده است. میتوان چنین نتیجه گرفت که روشنفکران ایرانی علاقه ای به بررسی ریشه ها ندارند. دارم از استاندارد IC برای کامنت خارج می شوم.  انشاء ا... در مقاله مستقلی به مناسبت پانصدمین سال انتشار کتاب شهریار در اروپا خدمت خواهم رسید.  


anglophile

آقا مرادی شما همیشه تقلید میکنی‌؟

anglophile


 

این عنوان "جانا سخن از زبان ما میگویی" رو من همین دیروز در ارتباط با فرمایشات آقای جهانشاهی و افاضات جناب عالی‌ استفاده کردم! بابا جون یه خرده اوریژینال بودن بد نیست.

 

 //iranian.com/main/blog/h-jahanshahi-9page1

 

در ضمن این کتاب هایی که شما اسم بردین همشون به فارسی موجود بود منتها شما خبر نداشتید. علی‌ الخصوص کاپیتال مارکس.  


cyrous moradi

جانا سخن از زبان ما میگوئی

cyrous moradi


با تشکر از آقای سعید توکل به خاطر این بلاگ عرض کنم خدمتتان که بنده سالهاست در خصوص نقش روشنفکران کشورمان پژوهش میکنم چون دلیل عمده عقب ماندگی ایران را این موضوع میدانم. به قول مولوی یک سینه در این مورد سخن دارم . در اینجا مجال گفتن همه آنها نیست. با اینحال دو نکته عمده را یاد آور می شوم. 1- روشنفکران ما جدا ز جهانبینی های گوناگونی که دارند هیچگونه زبان مشترکی برای تبادل افکار و ایده ها با هم را ندارند. بیشتر مثل طرفداران باشگاه های فوتبال ( آبی و قرمز) دور هم جمع می شوند و درک درستی از افکار دیگران ( اغلب مخالف خود) ندارند. بنابراین در این مورد بیشتر حذفی عمل کرده و صورت مسئله را پاک کرده و میخواهند سر به تن هیچکس جز خودشان نباشد. به طور خلاصله روشنفکر ایرانی تعامل بلد نیست. 2- ما الان به طور موثر 200 سال است که با غرب درگیریم. با اینحال غرب را نمی شناسیم. حتی ایرانیهایی که سه نسل است در غرب مقیم اند غرب را نمی شناسند. در این خصوص در همین IC مطالب فراوانی را نوشته ام که مجال تکرارشان نیست. به عنوان کوچکترین مثال عرض میکنم که چند کتابی که اساس تفکر غرب است به فارسی ترجمه نشده اند. مثلاً کتاب " اصول فلسفه طبیعی " نیوتون و یا کتاب گرانسنگ جمیز کلارک ماکسول با وجود آنکه از تالیف اولی 400 سال و از دومی 200 سال میگذرد به فارسی ترجمه نشده اند. کتاب سرمایه کارل مارکس حدود ده سال بعد از سقوط کمونیسم به فارسی ترجمه شد !!! 3- سرتان را درد نیاورم. تا ما شناخت درستی از غرب نداشته باشیم و تا ما با همدیگر زبان مشترکی برای تبادل افکار نداشته باشیم. آش همین آش است و کاسه همین کاسه.


h.jahanshahi

مشکل فرهنگی یا نه

h.jahanshahi


با درود و سپاس فراوان

من فکر میکنم مشکل ما بیشتر از آنکه یک مشکل فرهنگی باشد یک مشکل سازماندهی سیاسی و اقتصادی جامعه ست. البته نمیدانم منظور شما دقیقن از فرهنگ چیست شاید بهتر است منظورتان را دقیقتر توضیح دهید.

مثلن مردم قرن هجدهم آمریکا قطعن دانش و توانایی ها و ابزار تمدن ما را نداشتند(بخشی از فرهنگ) ولی با این وجود توانستند  آمریکا را به دمکراسی تبدیل کنند.