اندرزادن رستم...

... و فرستادن عکس سه بعدی او مر نیایش، سام را


Share/Save/Bookmark

اندرزادن رستم...
by Mahvash Shahegh
26-Mar-2012
 

زال ورودابه پس از پشت سر گذاشتن یک رشته درد سرهائی که بر سر راه بهم رسیدن آنها بوجود آمده بود، سر انجام پیوند زناشوئی می بندند و بهم می رسند. اندکی ازین پیوند نمی گذرد که رودابه باردار می شود(١) و هرچه به ماه های آخر بارداری نزدیکتر می شود، شکمش فربه تر، بدنش سنگین تر شده، رخش زردفام می شود تا به جائی که می انگارد بجای کودک، سنگی در میان دارد. هنگام زادن فرا می رسد ولی از به دنیا آمدن کودک خبری نمی شود و رودابه مرگ خود را نزدیک می بیند و می پندارد که توان به دنیا آوردن کودک را نخواهد داشت. همۀ نزدیکان با نگرانی زیاد شاهد این ماجرا هستند و به ویژه، سیندخت - مادر رودابه – بی تابی می کند و اشک خون از دیده می بارد.

چون کار بدین جا می کشد، خبر به زال می برند. زال نگران می شود و ناگهان به یاد سیمرغ که در کوه قاف اورا پرستاری و دایه گی کرده بود می افتد و بر آن می شود که از سیمرغ یاری بگیرد. پس همچنانکه سیمرغ به او یادآورشده بود که هرکجا دچار مشکلی شود که چاره اش را نداند، پَر او را در آتش اندازد و در دم سیمرغ پدیدار خواهد شد، آن چنان می کند ودریک چشم بهم زدن سیمرغ ازگَرد راه فرا می رسد. زال داستان را برای سیمرغ باز می گوید. در پاسخ، سیمرغ به زال می گوید که اندوه از دل براند و نم از دیده نبارد و شاد باشد زیرا که سیمرغ کلید مشکل را در دست دارد و می داند که چگونه باید کودک را به دنیا آورد. همچنین به اومی گوید که کودک پسریست که از بابت خوبی و دلیری و بزرگی مورد رشک و حسد همگان بوده، در جهان همتا نداشته و سبب سربلندی و سر افرازی ملک ایران خواهد شد.

سیمرغ، سپس، به زال می گوید که مؤبدی بینا دل و کاردان بیاورد تا رودابه را به می مست کند (بیهوشی) (٢) و سپس تُهی گاه رودابه را بشکافد و کودک را بیرون آورد. پس ازین سیمرغ گیاهانی به زال می دهد و می گوید که آنها را با مشک و شیر بکوبد، در سایه خشک کند، بساید و به روی زخم رودابه بگذارد . در ضمن پری از بال خود کنده به زال می دهد که آن راهم روی زخم رودابه بمالد. سیمرغ به زال اطمینان می دهد که پس از انجام گفته های او همان روز نتیجۀ مطلوب را خواهد دید. مرغ ِ مهربان و زیرک پس از دادن پندهای لازم، بال بر هم زده، دگر باره به دور دست ها پرواز می کند.

زال آنچه را که سیمرغ به او گفته بود، یک بیک انجام می دهد؛ مؤبدی چرب دست آماده می کند. مؤبد رودابه را با شراب مست کرده، با کارد پهلوی او را می شکافد و با عوض کردن جهت سر کودک، او را بدون این که هیچ گزندی به مادر و کودک برسد (٣)، بیرون می آورد. شگفت این که تا بدان روز هیچ کودکی بدانگونه از پهلوی مادر بیرون نیامده بود و چنین شگفتی در جهان کس به چشم ندیده بود. بدین ترتیب است که رستم پا به جهان می گذارد.(٤)

کودکی که بدین ترتیب به دنیا می آید، بالا بلند، خوش چهر، دل پسند و چون پهلوانی شیرفش است به طوری که مرد و زن از تماشای این کودک پیل تن به شگفت می آیند. زمانی که مستی از سررودابه می پرد و بهوش می آید، کودک را بنزد او می آورند. رودابه از دیدن پسر بسیار شاد شده، در او فرّ بزرگی می بیند. حال می ماند که چگونه این کودک را به نیایش، سام نریمان، که در ناحیه ای دیگر ( گرگساران و باختر) زندگی می کند نشان دهند.

امروزه برای نشان دادن کودک نوزاد به پدر بزرگ ها، مادر بزرگ ها و بقیّۀ دوستان و نزدیکان ما از ابزارهای گوناگونی که در دست داریم استفاده می کنیم، نظیر عکس، ویدیو یا حتّی اسکایپ! ولی ببینیم در آن دوران پیش از تاریخ، آنها چگونه این مهمّ رابه انجام می رسانند!

پیرو این فکر، هنرمندان را گرد می آورند و پیکره ای (عروسک مانندی) ازپارچۀ حریر به قدّ و بالای رستم نوزاد که همچون شیری بود که هنوز لب به شیر مادر نگشوده بود، می دوزند و درون آنرا از موی سمور(٥) پُر می کنند. چهره ای به زیبائی ناهید و هور برآن می دوزند. بر بازویش نقش اژدها می کشند، دست او را به سان چنگال های شیردر می آورند. به زیر بغل او نیزه ای می نهند. به یک دستش گرز می دهند و بر دست دیگر افسار اسب. سپس پیکرۀ کودک را بر اسبی که به دور و برآن چاکران گرد آمده اند، می نشانند و همراه با قاصدی به نزد سام روانه می کنند. چاکران در طول راه بر همۀ بینندگان آن پیکره درم نثار می کنند و مراسم جشن و سرور بر پا می دارند تا سرانجام پیکرۀ رستم به نزد سام – پدر بزرگ- میرسد. سام به تماشای پیکره می آید و زمانی که به آن پیکره می نگرد، مو براندامش راست می شود و می گوید:" این کودک براستی مرا ماند." سپس پیام آور را به نزد خود خوانده سراپای او را درم می گیرد. رامشگران را خواسته، چنان بزمی بر پا می کند که خورشید و ماه هم نظاره گر آن بزمگاه می شوند.

سام همچنین از چاکران و خدمتگزاران می خواهد که از آن پیکره بدقّت نگهداری کنند و آن را چنان ارجمند بدارند که حتّی از دم آدمی هم در امان باشد و گزندی نبیند. بدین گونه است که برای نخستین بار، سام بدیدار رستم نائل میشود و تا زمانی که بتواند رستم واقعی را ببیند باید مدّتی دیگرشکیبا باقی بماند.

پا نویس ها:

١ – بسی بر نیامد برین روزگار
که با زاد سرو اندر آمد نِهار

شکم کرد فربی و تن شد گران
شد آن ارغوانی رخش زعفران

٢ – نخستین به می ماه را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پست کن

بیامد یکی مؤبدی چرب دست
مر آن ماه رخ را به می کرد مست

٣ - بکافید بی رنج پهلوی ماه
بتابید مر بچّه را سر ز راه

٤- فروریخت از میژه سیندخت خون
که کودک ز پهلو کی آید برون

این نوع زایمان به نادرستی در زبان فارسی "سزارین" نامیده میشود که گویا از نام "جولیوس سزار" که اوهم این چنین به دنیا آمده بود، گرفته شده است. به نظر می رسد که بهتر است که به این نوع زایمان "رستمینه" گفته شود تا "سزارین". برای اطّلاع بیشتر در این باره رجوع کنید

به:

//en.wikipedia.org/wiki/Caesarean_section#Ety...

٥- سمور جانوریست شبیه گربه با پوست و موئی بسیارنرم و پرپشت

این اشعار و داستان گفته شده از شاهنامه به کوشش دکتر جلال خالقی مطلق است

(شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق، دفتر یکم، صص 265-267 )


Share/Save/Bookmark

more from Mahvash Shahegh