simin.jpg

Simin Daneshvar: Influential author has died

1921-2012

Wikipedia: Simin Dāneshvar (born on April 28, 1921 in Shiraz, Persia (Iran) - March 8, 2012) was an Iranian academic, novelist, fiction writer and translator. Daneshvar had a number of firsts to her credit. In 1948, her collection of Persian short stories was the first by an Iranian woman to be published. The first novel by an Iranian woman was her Savushun ("Mourners of Siyâvash," 1969), which has become Iran's bestselling novel ever. Daneshvar's Playhouse, a collection of five stories and two autobiographical pieces, is the first volume of translated stories by an Iranian woman author >>>

08-Mar-2012
Share/Save/Bookmark

Recently by ebi amirhosseiniCommentsDate
ایران 1973
5
Oct 18, 2011
حافظ
1
Oct 12, 2011
روش هشانا مبارک שמח ראש השנה
4
Sep 27, 2011
more from ebi amirhosseini
 
Siamak Asadian

سیمین دانشور، زنی سرشار از زندگی

Siamak Asadian


 

سیمین دانشور، زنی سرشار از زندگی


 

پرتو نوری علا

چهارده، پانزده ساله بودم که با نام و کار سیمین دانشور آشنا شدم. نویسنده و مترجم. همسر جلال آل‌احمد. در نوشته‌های

 آل‌احمد هم جمله «عیالم سیمین» را خوانده بودم. دلم می‌خواست خانم دانشور را از نزدیک ببینم. عاَلم نویسندگی را دوست داشتم و دیدن زنی نویسنده، برایم ارزش داشت. در تابستان ۱۳۴۷، شبی با آل‌احمد و چندتن دیگر از نویسندگان و شاعران به‌منزل‌مان آمد. (در آن زمان من و محمد علی سپانلو، با هم ازدواج کرده بودیم). اولّین بار بود که خانم دانشور را می‌دیدم. لباس یک‌سره راه راهی با آستین سه‌ربعی، پوشیده بود. آرایش طبیعیِ سر و صورتش، ربطی به‌مُد آن زمان نداشت. پوست گندمگون، چشم‌های ریز و لب‌های درشت‌اش، همراه با آرامش و خوش خلقی‌اش، چهره‌ای مطبوع و دوست داشتنی به‌او می‌بخشید. در اتاق چرخی زد، به‌پرده و اثاث اتاق نگاهی انداخت و گرم و صمیمی به‌شوخی به‌آل‌احمد گفت: «مواظب سیگارت باش، خانه تازه عروس آمده‌ایم.» سرِ شام هم کلّی از دست پختم تعریف کرد. می دانستم تعارف می‌کند.
گفتگوهای اصلیِ آن شب بر‌سرِ تشکیل کانون نویسندگان ایران بود.

//www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=44239


Esfand Aashena

Simin Behbahani at Daneshvar's funeral.

by Esfand Aashena on

7th picture from top:

//www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1557138 

Everything is sacred


Siamak Asadian

بياييد ايران ويران را آباد کنيم : سيمين دانشور عليه حجاب اجباری

Siamak Asadian


بياييد ايران ويران را آباد کنيم
مقاله سيمين دانشور عليه حجاب اجباری

 

ندای آزای

قصد نداشتم درباره زنان به تنهايي، مطلبی بنويسم، چرا که مجموع زن و مرد و کودک را واحدی از خانواده انسانی مي‌دانم و اگر در کشور‌ها اين خانواده مورد استثمار و استعمار و استکبار و استضعاف و استحمار قرار گرفتند، دسته جمعی بوده است. همگی با هم ستم ديده‌اند و رنج کشيده‌اند. بار‌ها خانم‌ها از گروه‌های مختلف از من خواستند که به سازمان يا جمعيت يا حزب منحصرا زنانه‌شان بپيوندم و استدلالشان آن بود که زن‌ها همواره گرفتار ستم مضاعف بوده‌اند. ستم دستگاه از يک طرف و ستمی که از مردسالاری در خانواده بر آن‌ها رفته است از جانب ديگر. نپذيرفتم و استدلالم چنين بود که اگر عدالت حکمروا گردد، زن و مرد و کودک در پناه آن خواهند آسود و اما ستم دوم را بايستی با خود مردان حل کرد و با مردان به تفاهم رسيد که پدران و شوهران و برادران و پسران ما هستند و جمعيت‌های زنانه سوای مردان يک نوع جبهه‌گيری در برابر آنان است و نکند که اين جمعيت‌ها موجب تفرقه‌اندازی در اين دورانی شود که بيش از هر زمان به وحدت کلمه نيازمنديم و دست کم نکند که اين جمعيت‌ها جنبه مشغوليت برای خلايق به خود بگيرد، موجب پراکندگی خاطرهای جمع شود و چوبی بشود لای چرخی که بايستی بر اساس سازندگی انقلابی در جهت استقلال و عدالت و آزادی بچرخد.

در دوران پنجاه سال استبداد سياه مقداری روغن ريخته، نذر امامزاده زنان کردند اما نه به قصد خيرات که به قصد راضی نگه داشتن گروهی از آنان به صورت عوامل مهار کننده، تا در پدران و شوهران و برادران و پسران خود تاثير بگذارند و آنان را از مبارزه بر عليه دستگاه ستم باز بدارند. رضاخان به زور و خشم حجاب از سر زنان برداشت و پسرش قانون حمايت خانواده را پيش آورد. هيچ کدام اساس درستی نداشت چرا که به مجرد رفتن پدر نيم بيشتر زنان به سنت قديم بازگشتند و مي‌دانيم که فشار هميشه ضد خود را در درون مي‌پروراند و جمع اضداد نيرويی مي‌شود سيل‌ آسا. اما قانون حمايت خانواده فقط در تهران و شهرهای بزرگ اعمال مي‌شد وگرنه در روستا‌ها و شهرهای کوچک، زنان کمتر خبردار شدند. انگار نه خانی آمده بود و نه رفته بود. درست است که وکيل و وزير هم از ميان زنان به مجلس و هيات دولت راه يافتند که کاش راه نمي‌يافتند. اما اين قضيه يک رويه ديگر هم داشت و آن موقع‌شناسی زنان آگاه و بيداردل بود.

موقع‌شناسی زنان روشنفکر و مبارز که پا به پای برادران خود به مدارس و دانشگاه‌ها راه يافتند و دانش و تجربه اندوختند و به استقلال اقتصادی دست يافتند و اگر احيانا در خانواده‌های مردسالاری ما کارد به استخوانشان رسيد از قانون حمايت خانواده هم استفاده کردند. شاهد فداکاری اين گروه از زنان بودم که فديه گرانی به بهای آزادی مي‌پرداختند و سه چهار کار را با هم يدک مي‌کشيدند و خم به ابرو نمي‌آوردند.

شوهرداری – خانه‌داری – بچه داری و کار خارج. اين زنان معلم، پرستار، پزشک، مهندس، حقوقدان، کارمند و کارگر و غيره بودند که سنگينی بارهايی را که به دوش داشتند به خاطر دست يافتن به آزادی با شکيبايی تحمل مي‌کردند و اکثريت مردهای اين زنان حتی دکمه‌های افتاده کت‌های خود را نمي‌دوختند و همچنان چشم به دست زن‌هايشان داشتند، چه رسد به اينکه در کار خريد خانه و پرورش کودکان قدمی بردارند.

من به انقلاب مردم ايران عشق مي‌ورزيدم و همچنان عشق مي‌ورزم. در انقلاب اسلامی ايران با ابعاد وسيع و حيرت‌انگيزش، زنان همگام مردان بودند. زنان از هر گروهی و بيشتر از همه زنان محروم راه به جايی نبرده. روز هفده شهريور خونين در ميدان شهدا زنان حتی در صف جلو بودند و مي‌گويند هفتصد شهيد داده‌اند و در‌‌ همان گورستان به خاک خفته‌اند که تربت شهدا مرد هم هست. و پيش از انقلاب در ميان مبارزان راه آزادي، اسامی صديقه و اشرف و محبوبه و امثالشان‌‌ همان اندازه برای ما عزيز است که نام‌های مسعود و مجيد و خسرو و بيژن و نظايرشان....

من (حضرت) خمينی رهبر انقلاب مردم ايران را کلمه الحق مي‌دانم. مردی مي‌دانم که با کلام و کتاب به ميدان آمده و با چنين سلاحی بر چنان زرادخانۀ کم نظيری مستولی گرديده و کاری کرده است کس نکرد و کارشان. مردی مي‌دانم مظهر تاريخی نو، فضايی نو و اخلاقی نو، مردی که الهامات خود را باور دارد و ايمانش به يقين پيوسته است و احتمالا دعای نيمه‌ شبان امام به تعبدش چنين بوده است که ‌ای ايمان يقين را به من ارزانی دار... و دعايش مستجاب گشته و چنين است که اينگونه بر خود مسلط و برخوردار از اعتماد به نفس است. و چنين مردی بار‌ها و بار‌ها گفته است که مسوول نسل آينده است و آرزويش نظام حکومتی است اسلامی و ايرانی که حافظ استقلال و دموکراسی باشد (پيام ۴ ذي‌الحجه ۱۳۹۸) و گفته است که انقلاب ايران فرصتی است الهی برای به ثمر رساندن آزادی و استقلال کشور (پيام‌های اول ذي‌الحجه ۹۸ به آيات عظام طالقانی و منتظری پس از رهايی ايشان از زندان) و چنين مردی از بار امانتی که بر دوش دارد آگاه است و به مسووليت عظيمش وقوف دارد.

اما متاسفانه دست‌های مرئی و نامرئی در کار و در راه است و مي‌داند که آسان‌ترين راه مخدوش کردن چهرۀ پاک انقلاب مردم ايران تفرقه‌اندازی و ايجاد دلهره، ترس، اضطراب و ايجاد جنگ روانی است و کدام تفرقه‌اندازی بهتر از جدا کردن گروه عظيمی از زنان زحمتکش و روشنفکر از نهضت؟ چه تفرقه‌اندازی عظيم‌تر از دلزده کردن و دلسرد کردن و شک در دل آنان افکندن و رماندشان و راندنشان به سمت اعتقادات افراطی از چپ و راست؟

اين دست‌ها ابتدا لغو قانون حمايت خانواده را با استناد به رای دفتر امام در يک مورد استثنايی پيش کشيد در حالی که بار‌ها گفتند و نوشته شده بود که (حضرت) خمينی سخنگو و مشاور ندارد. در حاليکه نخست‌وزير منتخب (حضرت) خمينی گفته بود که فعلا ملاک عمل ما قانون اساسی سابق است منهای موادی که به نظام سلطنت مربوط مي‌شود و بر طبق همين ملاک يکی از احزاب را همچنان منحله اعلام کرده بود. خوشبختانه هوشياری (حضرت) خمينی و آگاهيش به اين بحث خاتمه داد و حق زن را در اسلام حتی بر‌تر از مرد شمرد. اينک مساله حجاب مطرح شده است به وسيلۀ تلفن و از طريق راديو و آن هم نه به زبان بر حق خود (حضرت خمينی)، و آنچنان زنان و دختران زحمتکش و شيفته آزادی را آشفته کرده که در اين برف و سرمای زير صفر همه‌شان را به خيابان‌ها کشانده است.

خيال همه را راحت کنم که حجاب به صورت چادر يک مساله اسلامی نيست، يک مساله سنتی است و خواهران ما که زير اين پوشش با انقلاب همگام شدند چادر را مظهری از مبارزه و واکنشی نسبت به بندگی مصرف و بي‌بند و باری زنان عروسکی دوران پهلوی شمردند. اما زنان نازپرورده آن دوران با دلارهای بي‌حساب حمايتگرانشان چون ولي‌شناس نبودند از اين ولايت گريختند و ما مانديم و اين خوان يغما شده با عده‌ای آتش‌بياران معرکه که مي‌توانند از کاهی کوهی بسازند و از اشاره‌ای فريادی.

خواهران من بهتر از من مي‌دانند که سرانداز و چادر بيشتر پوشش خاص زنان دربار‌های يغمامنش و عيلام و اورارتو بوده است (رجوع کنيد به مقاله آقای دکتر فرخ ملکزاده زير عنوان نقوش زن در هنر هخامنش – مجله دانشکده ادبيات – دانشگاه تهران سال ۱۳۴۷) اگر خواهران سنت‌گرای ما مي‌خواهند چادر به سر کنند خود دانند و آزادند. حداقل آزادي، آزادی انتخاب پوشش است. اما بدانند که در اين راه مقلد زنان دربارهايی هستند که خود با نظيرش در افتاده‌اند و به «مشيت الهی» موفق گرديده‌اند. خواهران من که تمام احترام و ستايشم نثار آنان باد، چرا که بيشترين شهيد را آن‌ها داده‌اند، و ما به دنبال آن‌ها بود که راه افتاديم، مي‌توانند به کمک طراحان لباس به پوشش‌های متنوعی دست يابند که الزاما سياه نباشد، دست و پا گير و مخل آزادی حرکات و فعاليتشان نشود، پارچه زياد مصرف نکند، گران در نيايد، دست‌ها آزاد باشد که بتواند بسازد و در نتيجه ذهن را به فعاليت وا دارد و ضمنا پوشيدگی شرعی و اسلامی را هم تضمين کند. کسی چه مي‌داند؟ شايد اين بار هم تمام زنان ايرانی سراسر کشور به دنبال شما آمدند. شرط اصلی آزادی انتخاب است.

اما چه مساله چادر و چه حجاب شرعی اسلامی که اينک برای زنان کارمند و پرستار و پزشک و مهندس و معلم و حقوقدان و کارگر و غيره مطرح شده است از مسايل فرعی و فقهی و ظاهری است، در حاليکه فعلا کوهی از مشکلات در برابر ما برپا ايستاده و سد راهمان است و طرح اين مسائل با آن آب و تابی که از راديو شنيديم که حتی خواهران اقليت‌های مذهبی ما را هم در برگرفته بود و بعد کشدار کردنش به دست غرض‌ورزان که: يا روسی يا تو سري، جز اينکه مشکلی بر مشکلاتمان بيفزايد و چند دستگي‌ها و تشتت‌ها را افزون کند حاصلی ندارد و بينديشيم چه عاملی يا عواملی از اين تشتت، از اين انفکاک نيرو‌ها سود مي‌برد، از اينکه زن‌های زحمتکش و سازنده را از نهضت جدا سازد، آن‌ها را در مقابل مردان به جبهه‌گيری وادارد، آن‌ها را وادارد که احساس غبن و ستمديدگی و شکست بنمايند، آن‌ها را وادارد که برادران و پسران و شوهران و پدران خود را از سازندگی انقلابی بازدارند...

ما هر وقت توانستيم اين خانه ويران را آبادان سازيم، اقتصادش را سر و سامان بدهيم، کشاورزيش را به جايی برسانيم، حکومت عدل و آزادی را برقرار سازيم، هر وقت تمامی مردم اين سرزمين سير و پوشيده و دارای سقفی امن بر بالای سرشان شدند و از آموزش و پرورش و بهداشت همگانی بهره‌مند گرديدند مي‌توانيم به سراغ مسائل فرعی و فقهی برويم. مي‌توانيم سر فرصت و با خيال آسوده و در خانه‌ای از پاي‌بست مستحکم بنشينيم و به سر و وضع زنان بپردازيم.

درد زن‌ها را مي‌دانم، مساله بر سر اين نيست که حجاب به سر بکنند يا نکنند. مساله در ترس از لچک به سر شدن است. مساله بر سر ترس از دور ماندن از مسئوليت عظيم است. مساله بر سر به غيراساسی چسبيدن و از اساس منفک شدن است. اما هر طور که باشد به هر جهت همه مي‌دانند که تقوا در پوشيدگی ظاهری نيست، تقوا بايستی مرکوز ذهن و روح انسان چه زن و چه مرد باشد.

توضيح ندای آزادی : همانطور که از تاريخ اين مقاله پيداست، شرايط زمانی و جو حاکم آن زمان، اميدهايی را برانگيخته بود و متن فوق، قطعاً نميتوانتسه بدور از حال و هوای آن دوران بوده باشد. آنچه مسلم است،سيمن دانشور، همچون بسياري، ناگفته های بسياری از ۳۳ سال گذشته داشته ،شايد اين ناگفته ها مکتوب باشد، هرچه هست، اين زمان وقت انتشار آنها نخواهد بود. شايد وقتی ديگر ...


Siamak Asadian

پيکر سيمين دانشور بانوی داستان‌نويس ايران صبح امروز تشييع شد.

Siamak Asadian


اين مراسم با پخش سخنرانی سيمين دانشور در انجمن گوته در سال ۱۳۵۶ آغاز شد.جواد مجابي، سهيل محمودي، سهراب هادي، مصطفی رحماندوست، داريوش آشوری و مسعود جعفری که رساله دکترای سيمين دانشور را با عنوان «علم‌الجمال و جمال در ادب فارسی» تدوين کرده است، از چهره‌های حاضر در مراسم تشييع هستند.
در بخشی از سخنرانی سيمين دانشور در سال ۱۳۵۶ که در اين مراسم قرائت شد، آمده است: «سخنم را با ستايش آزادي، فتح باب مي‌کنم، به‌اين اميد که اين حق برای هنرمندان و همگان همواره بازشناخته شود. نگاهی مي‌اندازم به‌جريان‌های هنری معاصر که ريشه در غرب دارد و به‌علت غرب زدگی در شرق هم شاخه و برگ کرده است. ممکن است تعداد زيادی از شما آنچه مي‌گويم بدانيد. دراين صورت با هم مسائل را مرور کرده‌ايم . ضمنا در اين گفتار، از برداشت‌های هنری لوکاچ سود فراوان برده‌ام . ممکن است آثار لوکاچ را هم خوانده باشيد، يک بارديگر به‌رئوس مطالب نظر مي‌اندازيم.
اولين پرسشی که مطرح ميشود اينست: آيا هنر معاصر هنر زشتی است؟ چرا هنرمندان معاصر کاوش درباره زيبائی را رها کرده‌اند و از نماياندن زيبائي، که تاکنون آفرينش آن ماموريت هنر بوده است امتناع ورزيده است؟ آيا جواب اين پرسش چنين نيست که زمانه ما، زمانه زشتی است و خشونت و ترس و سلب آزادی و تنهايی و گمگشتگی و از خودبيگانگی بشری و پناه بردن به‌جنسيت و الزام مبارزه دائمی و استعمار بر آن حکمرواست؟ هنر به‌طور کلی يک نوع بلاغت، يعنی بيان است. برمبنای دريافت هنرمند از جهان و زندگی است. آنچه در هنرمند حالت و احساس ميانگيزد به‌بيان مي‌انجامد، و بيان هنرمند معاصر ناگزير پر از تلخی است. اگر به‌علل بازدارنده، هزار گونه سخن بر زبان و لب خاموش نداشته باشد.»
//www.roshangari.net/as/sitedata/20120311090601/20120311090601.html


Siamak Asadian

بيانيه کانون نويسندگان ايران به مناسبت درگذشت سيمين دانشور

Siamak Asadian


19اسفند.بيانيه کانون نويسندگان ايران به مناسبت درگذشت سيمين دانشور

«گريه نكن خواهرم. در خانه‌ات درختى خواهد روييد و درخت‌هايى در شهرت و بسيار درختان در سرزمين‌ات. و باد پيغام هر درختى را به درخت ديگر خواهد رسانيد و درخت‌ها از باد خواهند پرسيد: در راه كه مي‌آمدى سحر را نديدى!»

سيمين دانشور (1390-1300) نويسنده‌ى توانا، استاد دانشگاه، هنرشناس و مترجم برجسته، عضو ديرين كانون نويسندگان ايران، نخستين زن رمان‌نويس ايرانى و شخصيتى مستقل و شيفته‌ى آزادي، در 18 اسفند 1390 (8 مارس 2012) درگذشت.
او كه در 14سالگى با مقاله‌ى «زمستان بي‌شباهت به زندگى ما نيست» كار مطبوعاتى را آغاز كرده بود، با مجموعه‌داستان آتش خاموش به طور جدى پا به عرصه‌ى ادبيات گذاشت؛ پس از ترجمه‌ى داستان‌هايى از چخوف و پيتون و هاثورن و شنيتسلر، مجموعه‌داستان شهرى چون بهشت را منتشر كرد؛ با رمان سووشون در سال 1348 در ادبيات ايران خوش درخشيد؛ و تا جزيره‌ى سرگردانى و ساربان سرگردان داستان‌نويسى را ادامه داد (آخرين رمان او كوه سرگردان به دلايل نامعلوم ناپديد شد و رنگ چاپ به خود نديد). او با جسارت ادبى خويش و چاپ آثار متعدد، راه را براى زنان نويسنده‌ى ايرانى پس از خود هموار ساخت و، گذشته از اين، پيوسته پشتيبان آنان بود.
در نخستين مجمع عمومى كانون نويسندگان ايران در سال 1347، سيمين دانشور به عنوان رييس كانون برگزيده شد. او كه از بنيان‌گذاران اصلى اين كانون بود و چندين دوره در مقام عضوى از هيئت دبيران آن فعاليت داشت، تا آخرين دمِ زندگى توجه و علاقه‌ى خود را به آزادى انديشه و بيان و قلم حفظ كرد. و اگرچه در چند سالِ گذشته به دليل كهولت سنّ نمي‌توانست در جلسات كانون نويسندگان ايران حضور يابد، هرگاه امكان برگزارى مجمع عمومى فراهم شد با ارسال پيامى هم‌دلانه بر حضور خود به عنوان عضوى از كانون در كنار ديگر اعضاى آن پافشارى كرد.
كانون نويسندگان ايران درگذشت سيمين دانشور را به خانواده‌ى او، اعضاى كانون و جامعه‌ى فرهنگى مستقل كشور تسليت مي‌گويد و در مراسم بزرگداشت او در كنار خانواده و يارانش خواهد بود.
كانون نويسندگان ايران
20 اسفند 1390


Esfand Aashena

More pictures of Simin Daneshvar's home.

by Esfand Aashena on


Esfand Aashena

A remarkable woman.

by Esfand Aashena on

I don't remember if Souvashoun was the first Iranian novel that I read or among the first ones.  However, I do remember that it was the first novel that I truely enjoyed reading and has always stayed with me.  My aunt bought it for me.  Come to think of it Dae Jaan Napoleon was the first novel that I read, also bought for me by my aunt. 

Unfortunately in life all good things and people come to an end.  May she rest in peace and my condolences to her family, friends and fans alike. 

Everything is sacred


Yana

God bless her soul.

by Yana on

Sovashun has always been one of my favorite Iranian novels and I always thought of it as a real story rather than a fiction!  khodavand roheshan ra beeamorzad.

shad zee

 


Fatollah

روحش شاد

Fatollah


خدایش رحمت کند
روحش شاد


Onlyiran

R2-D2 and Bambi

by Onlyiran on

I don't know about the photo being a bad choice.  Getting old and becoming frail is a part of life.  It's natural and even pretty dignified in my opinion.  I don't see her any differently just because of this picture. She just looks to me as someone who lived a great life, made her mark in our world, and reached the end, like we all will some day.

Anyway, may she rest in peace.  Her memory will inspire a whole generation of Iranians to pursue literature. 


R2-D2

Jahanshah

by R2-D2 on

I Have To Unequivocally Agree With The Sentiments Expressed By "bambi" Below - This Is Indeed A Very Poor Choice Of A Photo -

Many Of Us Remember Her By This Photograph Taken A Number Of Years Ago - Showing Clearly The Beautiful Woman That She Was:

 

//www.farhangsara.com/culture/daneshvar.jpg

 

May She Rest In Peace ..... !

 

 


iraj khan

Azadeh Azad,

by iraj khan on

Thanks for the correction and the video clip.


Azadeh Azad

For Iraj Khan

by Azadeh Azad on

You are confusing Simin Behbahani, the poet, with the late Simin Daneshvar, the writer and translator. The poet is still alive.

 

//www.youtube.com/watch?v=eLyj1NcAZbM

 

Cheers,

Azadeh


default

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

Mahvash Shahegh


هم چنانکه فروغ گفت:

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

 روزی از این تلخ و شیرین روزها.....

خوشا به حال سیمین خانم عزیز که نامش با آثاری که از خود بیادگار گذاشت ، جاودان خواهد ماند.

 یادش گرامی باد!

 


bambi

questionable photo choice

by bambi on

I am not sure why a great author's death announecment has to be published in her deathbed.   Is that the best way to remember someone?  The same thing happened to Marzieh.  Poor editorial choice.

 

RIP


Manoucher Avaznia

سیمین اگرچه

Manoucher Avaznia


سیمین اگرچه رفت

یادش خجسته ماند

در باد و در دمن

در دامن وطن

بر لوت و شیرکوه:

تفتیده بر سهند:

در ذهن هر جوان

البرز و خشک رود.

نامش خجسته باد.

یادش روان چو رود

در دشت ذهن ما.


Bavafa

RIP to this great writer....

by Bavafa on

You will be missed in our hearts

'Hambastegi' is the main key to victory 

Mehrdad


Azadeh Azad

Death of a Great Writer

by Azadeh Azad on

Simin Daneshvar, Iran’s first female novelist, passed away today Thursday at the age of 91. She was hospitalized due to a stroke at Pars Hospital in Tehran.
“Savushun,” one of Daneshvar’s best known works, was the first major novel written by an Iranian woman. Published in 1969, it was translated into 17 languages and became Iran’s best-seller fiction for decades.
Daneshvar was born in Shiraz in 1921. She studied at Stanford University and the University of Tehran.

At age 27, she published her first book titled “Atashe Khamush,” a collection of short stories, first-ever by an Iranian female author. Daneshvar who lived in the United States at times, published short stories in English and translated into Persian works by authors like Anton Chekhov and George Bernard Shaw. She was married to Iranian author Jalal Al-e Ahmad.

Daneshvar’s passing on March 8, the International Women’s Day, is a notable coincidence, as she was a pioneer woman author in Persian literature and academia.

Lovingly remembering Simin,

Azadeh

//www.farhangsara.com/daneshvar.htm


incognito

زنده یاد دکتر سیمین دانشور

incognito


"اندیشید خیلی‌ طاقت می‌خواهد که آدم هفده سال بدروغ زندگی‌ کند. کارش دروغی و سر تا پایش دروغ باشد. و در کار دروغی خود چقدر هم مهارت داشت. با چه کلکی مادر زری را واداشت چرخ خیاطی بخرد. مادر زری غیر از مستمری شوهر از مال دنیا نصیبی نداشت. مستر سینگر به او گفته بود که اگر دختری چرخ خیاطی سینگر جهیزه داشته باشد، دیگر به هیچ چیز احتیاج ندارد. گفته بود حتی مالک چرخ سینگر میتواند نان خویش را از همین چرخ خیاطی در بیاورد."

سووشون، ۱۳۴۸

 

به یاد استاد سیمین دانشور، و کلاس "زیبائی شناسی‌" اش.


Siamak Asadian

داستان نويس و مترجم برجسته ايراني

Siamak Asadian


18اسفند.سيمين دانشور، داستان نويس و مترجم برجسته ايراني، درگذشت

بی بی سی

سيمين دانشور را نخستين زن ايرانی می دانند که به طور حرفه ای به داستان نويسی رو آورد.

سيمين دانشور، داستان نويس ايراني، عصر پنج شنبه ۱۸ اسفند پس از يک دوره بيماری در خانه اش در تهران از دنيا رفت.

او متولد هشتم ارديبهشت سال ۱۳۰۰ شمسی در شيراز بود.

خانم دانشور با تحصيل در دانشکده ادبيات دانشگاه تهران، در رشته ادبيات فارسی دکترا گرفت، چند سالی به تحصيل در دانشگاه های آمريکا در رشته های زيبايی شناسی و نمايشنامه نويسی پرداخت و پس از بازگشت به ايران، در هنرستان هنرهای زيبا و دانشگاه تهران مشغول به تدريس شد.

"آتش خاموش" نخستين اثر داستانی او بود که در سال ۱۳۲۷ منتشر کرد. سيمين دانشور در همان سال با جلال آل احمد، نويسنده و مترجم ايراني، آشنا شد و اين آشنايی به ازدواج انجاميد.

سووشون (انتشارات خوارزمي، تير ۱۳۴۸) معروف ترين رمان اوست که در سال درگذشت جلال آل احمد، منتشر شد. اين رمان به هفده زبان در دنيا ترجمه شده است.

"شهری چون بهشت"، "به کی سلام کنم"، "جزيره سرگردانی"، "ساربان سرگردان" و مجموعه مقالات "شناخت و تحسين هنر" از ديگر آثار اوست.

سيمين دانشور همچنين با ترجمه آثاری از برنارد شاو (سرباز شکلاتی)، آنتوان چخوف (دشمنان)، آلن پيتون (بنال وطن)، ناتانيل هاثورن (داغ ننگ) و غيره در معرفی نويسندگان برجسته جهانی به مخاطبان فارسی زبان نقش موثری داشت.

منتقدان، آشنايی و همنشينی او با چهره های سرشناسی چون بديع الزمان فروزانفر، صادق هدايت، فاطمه سياح و نيما يوشيج را در شکل گيری شخصيت، نگاه و نثر ادبی او بی تاثير نمی دانند.

سيمين دانشور همچنين عضو و نخستين رئيس کانون نويسندگان ايران بود.

مجموعه "چهل طوطی" شامل داستان‌ها و افسانه‌های هندی با ترجمه مشترک سيمين دانشور و جلال آل‌احمد به تازگی پس از سال ها در ايران منتشر شده بود.

رمان "کوه سرگردان" سومين رمان از سه گانه داستانی "جزيره سرگردانی" و "ساربان سرگردان" است که هنوز منتشر نشده است.

گزيده آثار سيمين دانشور

«آتش خاموش» ۱۳۲۷

«بتاتريس» اثر آرتور شنيتسلر ،۱۳۳۲

«رمز موفق زيستن » اثر ديل کارنگی ،۱۳۳۲

«کمدی انسانی» اثر ويليام سارويان، ۱۳۳۴

«شهری چون بهشت »۱۳۴۰

«باغ آلبالو» اثر انتوان چخوف ، ۱۳۴۷

«سووشون» ۱۳۴۸

«بنال وطن» اثر آلن پيتون ،۱۳۵۱

«مسائل هنرايران» ده شب، شبهای شاعران و نويسندگان ايران ، ۱۳۵۶

«به کی سلام کنم؟» ۱۳۵۹

«غروب جلال » ۱۳۶۰

« ماه عسل آفتابی» ترجمه از نويسندگان مختلف ،۱۳۶۲

«شناخت و تحسين هنر» مجموعه مقالات ۱۳۵۷

«از پرنده های مهاجر بپرس» ۱۳۷۶

«ساربان سرگردان » ۱۳۸۰

«شاهکارهای فرش ايران»

«ذن بوديسم» اثر سوزوکی

مقالات «مبانی استتيک»


11mashty

Farewell

by 11mashty on

Thank you for posting this news.  Simin Daneshvar was certainly a giant in Iranian literature among women OR men.  But perhaps even more importantly, she was a giant in the world of 20th century literature anywhere.  Entire world is dimninshed just a bit by her absence.  Rest in peace!


Anahid Hojjati

Rest in Peace Simin

by Anahid Hojjati on

Thanks Ebi for posting. Simin Daneshvar was one of the giant names in Persian literature. As a young girl growing up in Iran, it was inspiring to know  women poets and writers including Forough and Simin who were considered some of the best not just best woman writer or woman poet.