حق حذف؟

به سانسور رسانه های خارج از ایران پایان دهیم!


Share/Save/Bookmark

حق حذف؟
by shokooh.pasargad
05-May-2012
 

همزمان با سانسور شدید رسانه ها در ایران، و همزمان با بستن تک تک دریچه های ارتباطی مردم، اکنون، نوع دیگری از سانسور حکومت اسلامی، به صورتی حیله گرانه، ما و رسانه های خارج از کشور را گرفتار خود کرده که اگر نسبت به آن هوشیار نباشیم، یا اگر به این حیله گری حکومت اسلامی تن در دهیم، در واقع در خاموش کردن صدای آزادی خواهانه ی خود و دیگران شریک شده ایم.

حذف یک دقیقه ای به جای سوزاندن و خمیر کردن

پس از انقلاب، و به خصوص پس از اینترنتی شدن نشریات، حکومت اسلامی، چون دیگر حکومت های دیکتاتوری، علاوه بر کنترل و اعمال خط قرمزهایی که برای جلوگیری از نوشتن و گفتن مطالب و مسایل «ممنوعه» بکار گرفته است، و علاوه بر سوزاندن و خمیر کردن هزاران هزار کتاب و نشریات چاپی، حذف مطالب اینترنتی را از سایت ها و وبلاگ ها نیز آغاز کرده است. یعنی، دستگاه های سانسور حکومت گاه به نویسندگان و ژورنالیست ها و یا مدیران رسانه ها دستور حذف مطلبی را می دهند که یک ساعت یا حتی چند روز از انتشارش گذشته است. این نوشته ها لزوماً از خط قرمزها هم گذر نکرده اند، اما کافی است که آیت اللهی، وزیری، وکیلی، رییس اداره و حزب و جبهه ای وابسته یا در خدمت حکومت و یا حتی امام جمعه ی دهی دوردست را خوش نیایند تا با یک تلفن بلافاصله دستور حذف آن صادر شود. یعنی کاری که در مورد آثار چاپی باید با خمیر کردن یا سوزاندن هزاران نسخه از یک نشریه انجام شود، اکنون تنها با فشردن یک دکمه ی کامپیوتر انجام می شود.

من، که در هفت ـ هشت سال گذشته مرتب در جریان مسایل مربوط به میراث فرهنگی و طبیعی سرزمین مان بوده ام، بارها و بارها دیده ام که خبر یا مطلبی را که حتی در سایت های اینترنتی دولتی منتشر شده اند، چند ساعت یا حتی چند روز پس از انتشار کاملاً تغییر داده و یا آن را حذف کرده اند. نيز شاهد بوده ام که این حذف شدن ها روز به روز زیادتر شده اند. به همین دلیل یکی از کارهایی که ما در سایت کمیته بین المللی نجات انجام می دهیم آن است که به جای آن که به مطالب لینک بدهیم آن ها را بلافاصله کپی کرده و همراه با لینک منتشر می کنیم تا حداقل در سایت ما ثبتی دایمی داشته باشد.

شیوه تازه و هراس انگیز سانسور در ایران

اما شیوه ی تازه تر و هراس انگیزتری که حکومت اسلامی اخیراً به آن دست زده، و مطلب حاضر نيز به خاطر آن نوشته می شود، شرکت دادن نویسندگان و روشنفکران و سیاستمداران در گسترش این نوع سانسور است و سانسور را به کمک غیرمستقم و بی خبرانه ی آن ها به بیرون از مرزهای ایران کشاندن. به این ترتیب حکومت اسلامی پا را از مرزهای ایران فراتر گذاشته و به سادگی به کشورهای پیشرفته ای که ما به آن ها پناه برده ایم تا آزادی بیان داشته و از سانسور و تفتیش به دور باشیم نفوذ کرده و نشریات ما را به سبک خود سانسور نموده و مطالبی را که در آنها منتشر می شود، به دلایل سیاسی، مذهبی، و عقیدتی سانسور و حذف می کند.

متأسفانه، این شیوه از سانسور را حکومت اسلامی در جریان جنبش سبز، و از طریق اصلاح طلب ها، آموخت. يعنی هنگامی که به دلیل فرصت درخشانی که برای مردمان دیکتاتور زده و گرفتار ما پیش آمده بود، «حق طلبی» مردمان در کوچه و خیابان به «آزادی خواهی» تبدیل شد و تا آنجا پيش رفت که زمزمه ی فروپاشی حکومت حتی از زبان رسانه های غربی نیز به گوش رسید. در آن هنگام ناگهان عنوانی بر سر زبان ها افتاد به نام «ساختارشکنی» که ترجمه ی یکی از مفاهیم ادبی غربی (deconstruction) بود و چند تن از اصلاح طلب ها آن را وارد حرکت ها و رفتارهای سیاسی مردم کردند. آن ها هر آنچه را مخالف با کل موجودیت «جمهوری اسلامی» می دیدند «ساختارشکنی» نام نهادند و به مردم توصيه کردند که اين نوع شعارها را کنار بگذارند چرا که «به زیان مردم و به زیان جنبش اند!» در حالی که اين گونه شعارها عملاً به زیان حکومت اسلامی بودند و نه مردم.

این ترفند، بیشتر از آن که در ایران کار کند در خارج از کشور موثر افتاد و، به گمان من، برای ساکت کردن ایرانیان خارج کشور مورد استفاده قرار گرفت. به این معنی که برخی از سایت های پر بیننده و رادیو و تلویزیون های مختلف که از جنبش سبز پشتیبانی می کردند، این ادعای بیهوده «به زیان مردم بودن» را باور کردند و، بی آن که متوجه باشند، مستقیم یا غیر مستقیم، جلوی پخش گفته ها و شعارهای «ساختارشکنانه» را گرفتند. به این سان، به پيروی از رهبران و رسانه های اصلاح طلب، میلیون ها ایرانی که به حمایت از مردم دربند و دیکتاتور زده داخل کشور برخاسته بودند و صدای آنان را در رسانه ها و خیابان های شهرهای بزرگ و آزاد جهان بازتاب می دادند و مهمترین نیروی انرژی دهنده ی جنبش آزادی خواهان درون ایران شناخته می شدند، نيز تن به خودسانسوری دادند.

در آن روزها، و از دید اصلاح طلبان، از «جمهوری ایرانی» یا «جمهوری دموکراتیک» گفتن، از سکولاریسم و جدایی مذهب از حکومت ياد کردن، يا «حرف های فمنیستی» و برابری خواهانه زدن، يا از حقوق کارگر و معلم سخن گفتن، یا از حقوق اقلیت های قومی و مذهبی دم زدن، يا پرچم شیر و خورشید را به تظاهرات آوردن، يا از تاراج منابع طبیعی و ثروت های ملی گفتن، یا به ارزش های «فرهنگ ایرانی» اشاره کردن و نام ایران را بدون پیشوند اسلام آوردن، و... همه از نشانه های «ساختارشکنی» بود. در واقع، به زبان و گمان اصلاح طلبان، «ساختار شکنی» همان «حکومت اسلامی شکنی» بود.

(البته من در این جا به نقش رسانه هایی چون صدای آمریکا، و رادیو فردا که آگاهانه و به پيروی از سیاست آقای اوباما، این نوع سانسور را در جهت ماندگاری حکومت اسلامی به کار گرفتند، و همچنان نیز به کار می برند، کاری ندارم و بیشتر منظورم رسانه های مستقل و یا غیر دولتی، و مردمان خارج از کشور است که گول این «به زیان مردم بودن» را خوردند و ندانسته به آن تن دادند).

اگرچه اين جريان، در پی خاموش شدن شعله های جنبش سبز، برای بسیاری از مردم خارج کشور و به خصوص رسانه های مستقل روشن شد اما، با آمدن تعداد زیادی از اصلاح طلب ها به خارج و جمع شدن شان در کشورهای اروپایی و آمریکا، این نوع سانسور به شکل سازمان داده شده ای ادامه پیدا کرد. در واقع، بیشترين این افراد، که یا به دلیل ترس منطقی شان از زندان و شکنجه، و یا به دلیل ماموریت های سیاسی شان، و یا هر دو، به خارج آمده اند، روند اعمال سانسور در خارج از ایران را گسترش داده اند. دليل اين امر هم روشن است: برخلاف بیشتر تبعیدیان و مهاجرانی که در سه دهه ی گذشته از جمهوری اسلامی و قوانین مردم ستیز و تبعیض آلودش گریخته اند، آن ها نه با «جمهوری اسلامی» مشکلی دارند و نه با قانون اساسی و قوانین دیگرش. آن ها همواره خواستار اصلاحاتی در چارچوب تغییر دولت، و حتی بگیریم رهبر، و احتمالاً پاره ای از مواد قانون اساسی، که ربطی به اصل و موجودیت این حکومت ندارند، بوده اند و اکنون نيز می خواهند که با عملی کردن اين خواست ها به سر خانه و زندگی و شغل هاشان بازگردند. این افراد، طبعاً، از آن چه که درباره ی «جمهوری اسلامی» نوشته می شود هراس دارند، از این که سخن از جدایی نهاد دین از حکومت بشود نگران می شوند، از شنیدن نام فرهنگ ایرانی خوششان نمی آید و سکوت شان در برابر ویرانگری و چپاول هر روزه ی میراث فرهنگی و میراث طبیعی و حتی محیط زیست ایران درست شبیه سکوتی است که حکام و مجريان اين ويرانگری ها در داخل کشور دارند. آن ها حتی از آزادی زن، حقوق کارگر، حقوق اقلیت های قومی و مذهبی و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر نيز فقط به سبک خودشان، و در چارچوبی که «ساختارشکنانه» نباشد، سخن می گویند؛ و آن گونه عمل می کنند که کارشان انحراف مفاد قانون اساسی موجود جمهوری اسلامی تلقی نشود.

البته تا این جای قضیه می توان گفت که همه ی این مواضع ناشی از عقیده ی آن هاست و آنها نيز حق دارند و آزادند که نظرات شان را آنگونه که دوست دارند بیان کنند؛ به خصوص که در کشورهایی «میهمان» هستند که این آزادی ها نيز جزو همان «حقوق بشر»ی است که می گويد: «هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افکار ، به تمام وسايل ممکن بيان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد»، و آن ها تا قبل از جنبش سبز گوش هایشان را به روی آن بسته بودند. اما متاسفانه، نکته در این است که آنها از همين قوانین کشورهای آزاد به نفع عقاید خود و سانسور و حذف دیگران استفاده می کنندو بخصوص بر معدود کسانی فشار می آورند که از حکومت اسلامی بریده و جزو حذفی ها قرار گرفته اند؛ که، به قول یکی از روزنامه نگاران سرشناس، کاری که با آن ها می کنند جمهوری اسلامی هم نکرده است.

سانسور با واسطه ی نویسندگان و سیاستمدارن اپوزیسیون

همانگونه که در بالا گفته شد، اکنون و در عمل، حکومت اسلامی آموخته است که می تواند از طریق خود مردم، و به بهانه «به زیان مردم تمام شدن»، هر آنچه را که می خواهد از سایت های خارج از ایران حذف کند و، در بسیاری از موارد، وسیله ی این حذف نویسندگان و سیاستمدارانی هستند که در میان مبارزان و در واقع اپوزیسیون حکومت قرار دارند.

متأسفانه، در یکی دو سال گذشته، و به موازات بالا رفتن هر روزه ی موج سانسور و خفقان در ایران، متوجه آن شده ام که به تدريج بر تعداد کسانی که پس از انتشار مطلب شان خواستار آن می شوند که مطلب از سایت ها برداشته شود، افزوده می شود و، در نتيجه، گستره ی سانسور حکومت اسلامی در خارج کشور نيز وسیع تر می شود.

ما البته نمی توانیم به کسی بگوییم که مطلب بنویسد یا ننویسد یا چگونه بنویسد اما این حق را داریم که اگر کسی خودش مطلبی را برای انتشار به ما سپرد و مطلب منتشر شد تن به سانسور حکومت اسلامی ندهیم. و یا اگر مطلب منتشر شده ای را با لینک به آن مطلب منتشر کردیم به خواست مستقیم یا غیرمستقیم حکومت آن را حذف نکنیم.

تردیدی نیست که در فضای به شدت دیکتاتور زده و بسته ی ایران، نوشتن و گفتن هر کلمه ای که کمترین مخالفت یا حتی انتقادی از حکومت در آن باشد شجاعت می خواهد؛ شجاعتی که برخاسته ی داوطلبانه از اراده ی خود آن شخص است. چرا که هيچ کس نمی تواند خواستار ابراز چنین شجاعتی از جانب کسانی باشد که در ایران هستند و زیر سلطه ی حکومتی بیدادگر و خشن و بی قانون قرار دارند؛ حکومتی که زير سقف آن حتی اگر به خط قرمزهايش نیز نزدیک نشوی باز ممکن است با هر کلام و نوشته و رفتاری گرفتار زندان و شکنجه شوی. چنین فرد شجاعی البته که مورد احترام و تحسین هر آزادی خواهی است اما کسی که چنین شجاعتی به خرج می دهد، به خوبی می داند که به احتمال زیاد باید برای آن هزینه بپردازد؛ هزينه ای که در حال حاضر کمترین شکل اش آن است که از یکی از سازمان های امنیتی به او بگویند: «مطلبت را بردار وگرنه چنین و چنان می کنیم». باز طبیعی است که حذف بلافاصله ی مطلب از سوی نویسنده قابل کمترین ایراد و انتقادی نیست. آدم سالم و عاقل و بالغ حتی برای در دل خطر رفتن محاسبه می کند؛ یعنی به جای زندان رفتن مطلبی را که منتشر شده و مردم آن را خوانده اند از روی سایت یا وبلاگش برمی دارد. به خصوص که این نوع حذف ها سبب می شود که مردم آن مطلب را بیشتر بخوانند. اما کار حکومت اسلامی فقط به اينجا ختم نمی شود، بلکه از نویسنده می خواهند که مطلب اش را از سایت های خارج از ایران هم جمع کند. و در اينجا است که اگرکار سانسور مطلب نویسنده در ایران بر عهده ی حکومت است، کار سانسور مطلب در سایت های خارج از ایران بر عهده ی خود نویسنده گذاشته می شود. چرا که دیگر اجرای بازی «به زیان مردم تمام می شود» از جانب حکومت یا اصلاح طلب های وابسته به حکومت کارساز نیست.

در این مورد دو راه پیش پای چنین نویسنده ای قرار دارد. یا بگوید:«من قادر نیستم چنین کاری را انجام دهم زیرا هیچ کسی به حرف من گوش نمی کند»، و یا او نیز تلفن را بردارد یا کامپیوترش را باز کند و به رسانه هایی که مطلب اش را منتشر کرده اند بگوید و بنویسد که: «به من گفته اند که مطلبم را بردارم. خواهش می کنم مطلبی را که برایتان فرستاده ام از روی سایت بردارید یا فلان قسمت یا بهمان قسمت آن را حذف کنید زیرا من گرفتار وضعیت سختی شده ام».

من فکر می کنم که زیان راه دوم بیش از گزينه ای است که نویسنده ای، هر چقدر بزرگ، اصلاً مطلبی ننویسد و یا اگر به دلایلی لازم است که آن را بنویسد از نام مستعار استفاده کند.

در غیر این صورت هم ما، و هم نویسندگانی که چنین توقعی از ما دارند، به جمهوری اسلامی اجازه داده ایم پا را از مرزهای ایران فراتر گذاشته و به سادگی به کشورهای پیشرفته ای که ما به آن ها پناه برده ایم تا آزادی بیان داشته و از سانسور و تفتیش به دور باشیم بیاید و رسانه های ما را به سبک خود سانسور کرده و مطالبی را که در آن منتشر شده، به دلایل سیاسی، مذهبی، و عقیدتی حذف کند.

علاوه بر این، در چنین وضعیتی، حضور ما که باید برای بازتاب صدای واقعی و حق طلب مردم ایران مؤثر باشد، اهمیت خود را از دست خواهد داد. ما در این جا میهمان و توریست نیستیم، تبعیدیان یا مهاجرینی هستیم که از لذت حضور در وطن و زادگاه مان، و از بودن با عزیران مان گذشته ایم تا بتوانیم صدای آزادی خواهی و حق طلبی باشیم؛ همانند همه ی کسانی که در تاریخ کشورهای دیکتاتورزده چنین وظیفه ای را بر عهده داشته اند.

ما، اهالی قلم و رسانه های خارج از کشور باید که این تصمیم سخت (از نظر احساسی) و لازم (از نظر منطق مبارزه با دیکتاتوری) را بگیریم که هیچ مطلب منتشر شده، یا برنامه ی اجرا شده ای را به خاطر خواست حکومت اسلامی یا وابستگان اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب شان سانسور یا حذف نکنیم، حتی اگر نویسنده آن خواسته باشد که آن مطلب حذف شود.

به نظر من، دوستان نویسنده و هنرمند و سیاستمدار و همه ی کسانی که گفتن ها و نوشتن هایشان اهمیت و ارزشی دارد و در ایران زندگی می کنند، یا نباید از نام شان استفاده کنند و این تواضع را داشته باشند که مثل خیلی از بزرگان تاریخ جهان از «به به» شنیدن های اکنونی بگذرند و یا اگر از نام شان استفاده می کنند متوجه دادن هزینه هایی که احتمالاً باید بپردازند باشند

شکوه میرزادگی
smirzadegi@yahoo.com


Share/Save/Bookmark

more from shokooh.pasargad
 
masimo

سپاس

masimo


خانم میرزادگی عزیز از این مطلب پر از حرف دل و حقیقت بسیار لذت بردم. امیدوارم گوش شنوایی هم باشد


masimo

حرف حق

masimo


خانم شید مهر کامنت شما پر از حرف حق بود، از رادیوهایی که نام رادیوی آزاد رو یدک میکشن و فقط مطالبی که خودشان دوست دارند را انعکاس میدهند، و یا فرصت را از خیلی از جوانها میگیرند و به عده ای که نمیدانم بر چه اساسی نامی در کرده اند و نوشته هایشان فاقد ارزش خواندن است ، میپسارند.

حالا شما که دستی در نوشتن دارید و همکاری هم کرده اید، اما فکر کنید کسانی مثل من هستند که بارها و بارها مطالبی بهتر از نوشته های خانم پارسی پور، خانم تیرتاش برایشان ارسال کرده ام اما چون نه روزنامه نگارم، نه معروفم، .... انشتار نمیدهند و بعد مطالب بی سرو ته خانم پارسی پور را فقط به خاطر اسمشان انتشار میدهند، دلم میخواد به ستون دائم این خانم مراجعه کنید و ببیند هر بار خواننده ها چقدر کامنتهای سرشار از نارضایتی از مطلب نوشته شده گذاشته اند اما انگار نه انگار

من اسم بردم، چون به نظرم باید اسم برد، باید رادیو ها، افرادی که ادای دموکرات بودن را در میاورن، رسانه هایی که به فکر اسم و رسم خودشان هستند نه کار حرفه ای رسانه ای و آزادانه، را شناساند وگرنه ما هم دچار خود سانسوری شده ایم

با احترام

 


Mahasti Shahrokhi

ما باز هم می نویسیم و افشا می کنیم

Mahasti Shahrokhi


سلام خانم میرزادگی

مطلب شما را خواندم

در مورد بخش اول که سانسور داخل ایران است، به گمان من ما چاره ای جز افشاگری متداوم و پیگیری بی وقفه نداریم

در مورد
بخش دوم، که سانسور مطبوعات و رادیو- تلویزیون ها و سایت های هم پیمان در
خارج از کشور است، راستش احساس می کردم آن همه امضا گرفتن برای همبستگی، کار دست این افراد می دهد. تقریباً همه کسانی که امضا کردند و هم پیمان
شدند، کم و بیش مواجب بگیر لابی ها شده اند و فضایی یک پارچه و دروغین
ایجاد کرده اند و فقط یاران خود را قبول دارند، همانطور که نیلوفر با
جزییات و مثال شرح داده، سایت های هم پیمان دارند در خارج از کشور ما را به
روش وزارت ارشاد در منگنه و سانسور قرار می دهند.

توضیح
این که، پیش از سال 1388 و وقایع انتخاباتی، همان سایت ها به صورت تاکتیکی و
برای مردم فریبی ژست دموکراتیک گرفته بودند که این روش با صدور ارتش
اصلاح طلب مهرورزی امام به غرب، این ملاحظه از بین رفت. الان «خود گویی و
خود خندی» باعث شده، اپوزیسیون هم از «خودی» باشد و همه چیز «خودی» و جایی
برای «آزادی بیان» و آزادی های مدرن نیست. حتا از «حقوق بشر اسلامی» حرف می
زنند و مدرنیزه کردن مجازات سنگسار و تقلیل بهداشتی سنگسار به اعدام!!!؟ 

این ها تا کی می توانند روش «خود گویی و خود خندی» را ادامه بدهند؟

و تکلیف ما چیست؟

مگر ما برای آنها می نوشتیم؟

مگر ما در عصر دروغ، به کمک تاکتیکی و مجازی آنها نیاز داریم؟

مقاله
شما افشاگرانه بود، اما نمی شود از آن حکومت و از این اپوزیسیون همجنس خودش
و خودی و میهمان غرب توقع داشت که گوش حرف شنوی داشته باشند؛ شما بخواهید
بس کنند و آنها هم بس کنند! آیا می شود؟

کار ما به روال قبل، نوشتن و افشاگری و دفاع از آزادی بیان در همه جا است و زمان
نشان خواهد داد که این مزدوران حزبی از چه قماشی هستند.  جای خالی افراد
مستقل و هنرمندان مستقل، بیش از هر چیز نشانه ای از استبداد و عملکرد حزبی
سایت ها و رسانه های هم پیمان با خودی و نخودی هاست. آنها دستشان کاملاً رو شده، به مطالب این سایت ها نگاه کنید، همه یکدست، آنها ناچارند
برای گرفتن ژست دموکراتیک به سوی افراد مستقل و هنرمندان مستقل بیایند،
دیر یا زود، ناچارند، وگرنه چی؟ تا کی؟

تا آن
زمان، ما هم به روال سابق، می نویسیم و افشا می کنیم و برای آزادی بیان می
جنگیم. خوشبختانه اینترنت هست و سرعت اطلاع رسانی بیش از پیش شده و ارتباط با مخاطب نیز به سختی سابق نیست. مگر شعار خودشان این نبود که «هر ایرانی یک رسانه است»؟

پس به این ترتیب، ما فقط برای مدتی ویترین دموکراتیک سایت های وابسته به احزاب
گوناگون ولی هم پیمان و ارتجاعی و آلت دست و ابزار اینها نمی شویم

بهتر


nilofar

To Thought and All from a Victim of Censorship

by nilofar on

خانم میرزا زادگی عزیز

آخ که دست روی دلم گذاشتی. و ممنون که این کار را کردی چون قصد دارم یادداشت کوتاهی بنویسم و در سایت هایی مثل ایرانین که یا سانسور ندارند و یا هنوز با من خیلی بد نشده اند منتشر کنم

من از سانسور و حذف و خاموش کردن و کنار گذاشته شدن و نفی شدن و ... خیلی زخم خورده ام و این هم یکی از سندهایش

//radiozamaneh.com/society/women/2012/01/16/10121

 

در ایران که بودم وضعیت زنانی که می خواستند در عرصه های نوشتن و یا تئاتر و سینما کار کنند وحشتناک بود. این قضیه مال پانزده تا بیست و اندی سال قبل است. خیلی از این آدمهای گنده به قول معروف نویسنده و شاعر و اندیشمند و روشنفکر به طور علنی از دختران و زنان جوان سوء استفاده می کردند. به آن ها می گفتند که اگر می خواهی نویسنده یا چه و چه شوی و ما تایید و معروفت کنیم باید با ما بخوابی و همه کار برایمان بکنی. البته این ها از بسیاری پسرها و جوانان هم به طرق مختلف سوء استفاده می کردند. این پسر های برای مثال یک جمع داستان نویسی باید کفش هم واکس می زدند و از سر کوچه برای آقا شیر هم می خریدند و چه و چه. داستان ها زیاد است و بماند

این ها را گفتم که بدانید خیلی وقت ها پشت چاپ کردن یک اثر هزار کار دیگر خوابیده است از قبیل خایه مالی، دولا و خم شدن، قربان صدقه، کلفتی و نوکری. این ها  از یک جهت از یک فرهنگ باند بازی و مافیای خطرناک می آید

و حالا در خارج از کشور و بین به قول معروف رسانه های اپوزیسیون هم به تفریب همان فرهنگ سخیف که شکل سیاسی هم پیدا کرده است در جریان است. شما باید در گروه این ها باشی و مثل این ها حرف بزنی. یعنی باید اصلاح طلب و عافیت جو و خلاصه یک جورهایی باشی. و نکند خدای نکرده از یکی از دوستان این ها انتقاد کنی یا چیزی درمورد افکارشان بگویی که دیگر برای همیشه از آن رسانه محو و حذفی. تازه این روزها در فیس بوک هم دنبال می کنند که نکند به یکی از افراد گروهشان چیزی گفته باشی و اعتراضی کرده باشی که دیگر تا روز قیامت سانسوری. یک نمونه اش سایت عصر نو. این سایت مطالب مرا چاپ می کرد. تا زمانی که در مصاحبه ای در مورد حجاب به خانم نوشین خراسانی مدیره ی یک مدرسه ی بد گیر نداده بودم و او و مدرسه ی فمنیستی را نقد نکرده بودم. وقتی این مصاحبه را برایشان فرستادم مسئول چاپ که ظاهرن از زد و بندها و دوستی سردبیر آقای مسعود فتحی اطلاع نداشت ایمیل داد و تشکر کرد و گفت منتشر می شود. عصر همان روز ایمیل شتابزده ای از آقای فتحی آمد که از چاپ این مصاحبه معذوریم. و بعد آن و بخصوص که من روی فیس بوک از خانم نیره توحیدی هم انتقاد کردم این سایت دیگر هیچ کاری از من چاپ نمی کند. یعنی تحریم و سانسور شدم. تمام راه ها بسته شد و حتی دیگر به ایمیل ها هم جواب نمی دهند. حالا شما اگر مطالب زنان این سایت را نگاه کنید نود درصد برگرفته از سایت مدرسه فمنیستی است. به تفریب تمام مطالب زنان نشریه شهرگان ونکوورهم از مدرسه ی فمنیستی است. در مورد این نشریه که چند کتاب داستان دارم بگویم. زد و بند خانه است. این ها از آدم می خواهند که بیاید غیر از مال خودشان خایه نوشین را هم بمالد و قربان صدقه نیره هم برود. افتضاح در افتضاح. سردبیر بعضی از این سایت ها هیج دانش حرفه ای روزنامه نگاری یا هیج چیز ندارند. فقط زد و بند بازند و از طرف دیگر صفحه چین کامپیوتری. نمی دانید چه ها که نمی کنند. در همین ونکوور ما داشتند از یک شاعر بدبخت مرده به خاطر منافع خود امام زاده درست می کردند

از آن طرف سایت دیگری که چندین نوشته ی مرا منتشر می کند یک دفعه آخرین کارم را بعد چند ساعت پایین می کشد و از صحنه ی سایتشان برای همیشه پاک می کند. جالب است که در همان چند ساعت چند سایت دیگر نوشته را برمی دارند و حتی به آزادگی و بالاترین می رسد ولی خب لینک به صفحه ی سایت اولیه مسدود است. در ایمیل توپ پری که دو روز بعدش برای من می آید سرم داد کشیده می شود که چرا مقاله با موضوع های تکراری می نویسم و آن ها مطلب را مسدود کرده اند به این خاطر که مقاله ی قبلی که در بخش دیگری به جز بخش زنان از من چاپ کرده بودند در مورد موضوع مشابه ای بوده است. در ایمیل به طعنه اشاره می شود که از این به بعد یادم باشد که اگر بعدش مقاله ام را به سایت دیگری می فرستم باید همانطور باشد که آن ها ادیت کرده اند و اگر نسخه ی دیگر کمی متفاوت باشند رسانه ها جیزم می کنند. لحن ایمیل توپ پر است. دست پیش را گرفته اند که پس نیافتند. به جای این که من طلبکار شوم آن ها طلبکار شده اند که چرا در مورد یک موضوع باز مقاله نوشته ام. در اینجا اشاره کنم که ایمیلی که می آید از طرف حذف@... می باشد. امضای هیچ کس پایینش نیست. این آقای حذف چهره اش را نمایان نمی کند. حالا این آقای حذف طلبکار نمی گوید که من دو ماه قبلش هم زمان سه مقاله به این رسانه فرستاده بودم. و در ایمیلم قید کرده بودم که این سه مقاله همه در مورد گفتمان بخشش رهبر و جنایتکاران رژیم هستند ولی سه پایه ی استدلالی و فرم متفاوت دارند و دو تایش برای بخش حقوق مناسب است و یکی اش برای بخش زنان. در آن زمان همان خود آقای حذف یا همکارش سه مقاله را به سردبیر های بخش ها مختلف می فرستد. این سردبیرها با من تماس می گیرند. من به مدت دو تا دو و نیم ماه با این سردبیر ها روی ادیت این مقاله ها با توجه با استاندارهای کلمه و غیره رسانه کار می کنم. مقاله ی اول منتشر و مقاله ی دوم بعد یکماه منتشر می شود و بعد یک شبه پایین کشیده می شود. یعنی یادشان رفته بود که هر سه مقاله در مورد یک موضوع واحد ولی بحث های مختلف بود؟ نه آقای حذف یادش نرفته ولی یک کسانی که به او دستور می دهند مقاله را دیده اند و گفته اند این ضعیفه را چه به توهین به آقای سروش و جهانبگلو و رهبر.دیگر شورش را در آورده. پایین بکشیدش. دهنش را گل بگیرید! باور کنید خیلی از این اپوزیسیون اگر می توانستند عده ای را مثل طاهره با روسری خفه و بعد چال می کردند. تازه در فیس بوک من جاسوس هم دارند. چون من همان شب قبلش برای دوستی نوشته بودم که من این مقاله را به خاطر استانداردهای این رسانه کوتاه کرده ام و نسخه ی اصلش را بعدها در سایت دیگری منتشر خواهم کرد. و فردایش از طرف آقای حذف@ ... ایمیل می آید که حواستان باشد در آینده اگر به سایتی مطلب  می فرستید بعد آن مطلب باید در سایت های دیگر هم به آن شکل باشد. یعنی جیزتان می کنیم. و جیزم کردند. برای اینکه امتحانشان کنم به روی خودم نیاوردم و مقاله ی دیگری را در مورد فرهنگ خانم حضرت زهرا برایشان فرستادم، فرمودند اگر اسم حضرت خانم برده شود، به احساسات مذهبی مردم بر می خورد. باز برای امتحانشان گفتم: خب اگر از ایشان اسمی برده نشود چه؟ آیا باید جیزهای دیگری  را هم حذف کنم. فرمودند بله چند چیز دیگر را از جمله بحث مربوط به هانا آرنت. شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟

اول که نمی دانم جطور همین رسانه مرتب مطالبی در رابطه با یک موضوع واحد و تکراری و حتی با یک شیوه ی استدلال و یک فرم از بسیاری از جمله آقای گنجی چاپ می کند. ولی به ما که می رسد، نویسنده حق ندارد در مورد یک موضوع بیش از یک مقاله بنویسد. دوم که من با نشریات کانادایی و غیر ایرانی هم همکاری کرده ام. امکان ندارد برای شما ایمیلی بیاید از یک بی نام و نشان به نام حذف@ ... پس شفافیت و پاسخگویی و همه ی این چیزهایی که این سایت و دیگر سایت ها به دروغ می گویند اهلش هستند کجا می رود؟

من به شخصه بسیار متاثر شدم که جهانشاه جاوید سایت ایرانین را به کس دیگری فروخته است. چون این سایت اگر تنها ترین نباشد از معدود سایت هایی است که سانسور اصلن ندارد و برای زدن حرفت نیاز نیست چزو هیچ باندی باشی، خایه کسی را بمالی، در پروژه ی امام زاده سازی از یک شاعر مرده شرکت کنی،  یا درگیر هیچ کثافتی و مافیایی شوی

خانم بزرگ زادگی، امیدوارم این حرف ها را بخوانید. چون در این جا می خواهم بگویم که شما که می خواهید جلوی سانسور را بگیرید به سایت گویا هم متذکر شوید که کارهای غیر نور چشمی ها را هم چاپ کند. درست است که کارهای شما و آقای نوری علی را همیشه جاپ می کنند ولی دیگرانی هم هستند که هیچ وقت به ایمیلشان پاسخی داده نمی شود. من این حرف را که نویسندگان عزیز تعداد نوشته های ارسالی زیاد است و اگر جوابی نیامد یا چاپ نشد باز هم بفرستید و اگر باز هم نشد تا ابد الدهر بفرستید و شاید چاپ نشود در کتم نمی رود. خانم بزرگ زادگی چطور آقای نوری علی نباید تا ابدالدهر به گویا مطلب بفرستند و جواب نگیرند. این حرف ها حقه بازی است. و فکر نکنید من با آقای نوری علی یا شما مخالفم. بر عکس من از طرفداران سرسخت سکولاریسم هستم و فعالیت شما را بسیار سازنده می دانم. ولی شما هم به سایت گویا بگویید که این نمونه حرف ها حقه بازی و مجوز برای سانسور است و این ها وظیفه دارند صدای دیگران را هم منعکس کنند

 

این جریان اصلاح طلب و مماشات کار نه تنها به تفریب تمام رسانه ها را در دست خود گرفته است بلکه به تفریب تمام موسسات مختلف مربوط به دموکراسی و حقوق بشر در آمریکا را در دست گرفته است. در این مورد هم داستان ها دارم. به قول معروف این ها واشنگتن را تسخیر کرده اند. و از طرف دیگر دارند به ناحق پست های آکادمیک و دانشگاهی را هم می گیرند، بدون پشتوانه و کارنامه ی آکادمیک و علمی و با زد و بند. آمریکا هم جای عجیبی است! هاروارد هم عجیب است و موسسات بی خشونت هم عجیبند. خشونت حذف ولی فقیه همه جا ریشه دوانده است 

می خواستم در مورد ساختار شکنی که ترجمه ی بد و غلطی از دی کانستراکشن است هم بگویم و این که در مورد این مسئله بیسوادی بالاست که مطلب حاشیه ای است و می گذرم.

با احترام

نیلوفر شیدمهر

جان بدر برده ای از مافیای سانسور و زد و بند و ... که نه خایه مالیده است و می مالد نه تن به تجاوز داده و می دهد نه زد بند کرده و می کند، نه امام زاده می سازد و نه خفه می شود و در مورد خانم حضرت زهرا حرفی نمی زند و ...نه به هر گونه سانسور و حذف و حاشیه رانی و غیره و غیره 


bparhami

Thanks for an informative post

by bparhami on

Here’s an English introduction to this article that I posted on Facebook. Thanks for an informative post.

How the Islamic Republic censors the Western media: Everyone knows that the Islamic Republic censors all news media in Iran, on top of banning and burning books that it does not like. The regime’s censors have to approve anything that is posted on government sponsored Web sites. Even when a critical or embarrassing story inadvertently sneaks past the censors, it is often modified or removed within hours. Private Web sites are self-censored by the threat of imprisonment, torture, or worse. Lesser known is the fact that the Islamic Republic’s censors have a long reach that affects media in many Western democracies. The same threats that prompt journalists and general public residing in Iran to exercise self-censorship, affects Iranians in diaspora who travel to Iran on occasion. The regime in Iran operates an extensive Internet-monitoring bureau that scans the cyberspace for signs of anti-regime activities. The following article discusses the disturbing trend of Iranians asking news media and Web sites to remove their previous articles and postings (for fear of themselves or their families in Iran falling prey to the regime’s enforcers), arguing that while people are free to write or not write whatever they wish, they do not have the right to modify or delete an item once it is in the public domain.


Albaloo

Thank you Zendanian.

by Albaloo on

Interesting enough I found the same thing on the actual site. https://balatarin.com/permlink/2012/5/3/3014406

Iranian.com should also stop banning people. This practice is wrong. 


Zendanian

This recent act of censorship in Balatarin has been widely

by Zendanian on

posted all over the web. For the best explanation go and read the comments by Balatarin's users.

//www.roshangari.net/as/sitedata/20120503094835/20120503094835.html

//www.gozareshgar.com/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=17240&tx_ttnews[backPid]=23&cHash=3b0e72101d6589e9ebb52c73438812db

Compare and contrast this recent action on Blatarin with other acts of account closure on other Iraninan sites.

Are we witnessing a wave of censorship on Iranina sites? You be the judge.

=========================================

 An injury to one is an injury to all.


Albaloo

Zendanian, thank you for bringing it to our attention

by Albaloo on

Zendanian, thank you for bringing it to our attention. Can you explain what balatarin is all about? Who are the people in charge and what is the reason for this action? 


Zendanian

بيانيه کاربران اخراجی بالاترين به گزارشگران بدون مرز

Zendanian


14ارديبهشت: بيانيه کاربران اخراجی بالاترين به گزارشگران بدون مرز

آزادى عقيده و بيان حق هر انسانى است و اين حق مستلزم آن است که کسى از داشتن عقايد خود بيم و نگرانى نداشته باشد و در کسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افکار به تمام وسايل ممکن بيان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.
اعلاميه جهانى حقوق بشر- ماده 19

ممکن است آزادی يک فرد عادی متضمن آزادی ديگران نباشد امٌا آزادی نويسنده قطعاً متضمن آزادی ديگران است و به همين جهت وقتی نويسندگان يک جامعه آزاد نباشند مردم آن جامعه نيز آزاد
نخواهد بود

همانگونه که اطلاع داريد وضعيت آزادی بيان و ابراز انديشه و همچنين جريان و نشر آزاد اخبار و اطلاعات در فضای داخلی ايران آنچنان وخيم و نامساعد است که اينترنت و وبلاگنويسی و عضويت در سايت‌های اجتمايی برای ايرانيان به مهمترين ابزار نشر عقايد و همچنين انتشار و مبادله اخبار و اطلاعات مبدل گشته است. در ايران که به بزرگترين زندان روزنامه نگاران در خاورميانه مبدل شده است بهای مطالبه حقوق انسانی بازداشت، شکنجه و اعدام است. و از طرفی سانسور در اينترنت و جلوگيری از دسترسی به اطلاعات آن هم در عصر انقلاب اطلاع رسانی نشان دهنده ترس و وحشت از آگاهی مردم است

با توجه به جو سانسور و عدم آزادی بيان در رسانه های عمومی ايران شبکه های اجتمايی مخصوصاً سايت بالاترين به سرعت به پلاتفرمی برای انعکاس اخبار و ابراز آزادانه نظرات شد و ما
تعدادی از کاربران بالاترين در راستای کمک به نشر و آزادی بيان در اين سايت فعاليت داشتيم ولی مدتی است که سايت بالاترين حساب کاربری نزديک به 100 کاربر را به جرم نوشتن عقايد و يا به بهانه‌های واهی مثل ارسال تکراری لينک و يا گزارش نادرست در عرض چند روز بطور دائم مسدود کرده و کاربران را از اين سايت اخراج کرد

اگر نوشتن وب‌لاگ و بيان آزاد افکار و عقايد و انتشار و انعکاس رويدادهای در بسياری از نقاط جهان صلح آميزترين شکل مبارزه سياسی است پس چرا بايد ما کاربران اين چنين مورد سرکوب و سانسور اين سايت که از آغاز ابزاری برای بيان آزاد و دفاع از آزادی بيان بود قرار بگيريم ؟

ما کاربران اخراجی بالاترين از مسئولين محترم سايت بالاترين خواهان رعايت مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر هستيم که در آن آزادی بيان به عنوان حق اوليه هر انسان خاطر نشان شده است و هم چنين خواهان بازگشايی بی قيد و شرط حساب‌های کاربری مسدود شده هستيم

ليست حساب‌های مسدود شده

https://balatarin.com/users/golbaz
https://balatarin.com/users/kimia128
https://balatarin.com/users/farzad652
https://balatarin.com/users/setare120
https://balatarin.com/users/nodictator
https://balatarin.com/users/abadan54
https://balatarin.com/users/ahmad-l
https://balatarin.com/users/banoyeirani
https://balatarin.com/users/salarralas
https://balatarin.com/users/etehad10
https://balatarin.com/users/shabgir1001
https://balatarin.com/users/shabavaz
https://balatarin.com/users/sale_azadi
https://balatarin.com/users/ghiyam
https://balatarin.com/users/shabnamh
https://balatarin.com/users/qmarth
https://balatarin.com/users/m.emami
https://balatarin.com/users/zugerberg
https://balatarin.com/users/shahsavar97
https://balatarin.com/users/parishan
https://balatarin.com/users/iranpak
https://balatarin.com/users/amirfarid
https://balatarin.com/users/h8257
https://balatarin.com/users/vatandoste
https://balatarin.com/users/iranazad2020
https://balatarin.com/users/kahkashan
https://balatarin.com/users/che_guevara
https://balatarin.com/users/saeedi
https://balatarin.com/users/zzab
https://balatarin.com/users/moavenian
https://balatarin.com/users/fereshteh44
https://balatarin.com/users/khodabandeh
https://balatarin.com/users/khorosh
https://balatarin.com/users/payam30
https://balatarin.com/users/fetnegar
https://balatarin.com/users/siavash5
https://balatarin.com/users/bahman50
https://balatarin.com/users/kashef_62
https://balatarin.com/users/azadi1390
https://balatarin.com/users/manocher
https://balatarin.com/users/setigh
https://balatarin.com/users/zeynab
https://balatarin.com/users/amytis
https://balatarin.com/users/melisa46
https://balatarin.com/users/melika_raha
https://balatarin.com/users/alinekooi
https://balatarin.com/users/khoroush
https://balatarin.com/users/shabgard1001
https://balatarin.com/users/zuger
https://balatarin.com/users/koohmostofi
https://balatarin.com/users/ali333
https://balatarin.com/users/mearaj
https://balatarin.com/users/gab47
https://balatarin.com/users/nancy_1347
https://balatarin.com/users/pirozi2012
https://balatarin.com/users/shayan21
https://balatarin.com/users/kamangir2000
https://balatarin.com/users/zede-velayat
https://balatarin.com/users/farugh
https://balatarin.com/users/adhrdi
https://balatarin.com/users/paria_shamlu
https://balatarin.com/users/shureshgar
https://balatarin.com/users/song
https://balatarin.com/users/abidar
https://balatarin.com/users/fardayeiran
https://balatarin.com/users/naseema
https://balatarin.com/users/azadjoo
https://balatarin.com/users/peymaneh
https://balatarin.com/users/bahram62
https://balatarin.com/users/fardin2006
https://balatarin.com/users/n1na67
https://balatarin.com/users/salehi47
https://balatarin.com/users/mohhag
https://balatarin.com/users/safamoeini
https://balatarin.com/users/aftabmah
https://balatarin.com/users/zanazad
https://balatarin.com/users/robatkrimi
https://balatarin.com/users/polizei
https://balatarin.com/users/zalilmordeh
https://balatarin.com/users/l_lrm
https://balatarin.com/users/b-roshan
https://balatarin.com/users/poison
https://balatarin.com/users/omid12
https://balatarin.com/users/goochi
https://balatarin.com/users/mohdtehrani
https://balatarin.com/users/barandaz
https://balatarin.com/users/kambiz57
https://balatarin.com/users/iranupdate
https://balatarin.com/users/mamadfariba
https://balatarin.com/users/iranupdate

========================================== 

An injury to one is an injury to all.


Soosan Khanoom

hey Thought,

by Soosan Khanoom on

thought Thought would like this  ... :)

 

"Words without thoughts never to heaven go."

William Shakespeare




Thought

Thought needs resources

by Thought on

Thought believes that if one has a claim must back it with solid sources, names, titles, articles, examples, and research to be taken seriously or they are just sitting with their neighbors and gossiping.

Thought believes that taking a message seriously enough the author must follow the field and carry along numerous examples and files, otherwise if author doesn't care enough to be serious about it, what's the other intention?

Thought only questions the author and not the subject.

Thought awaits the resources and gathered information facts from reliable sources before making a final judgement whether this article is truthful.