چند روز پیش با همسرم در مورد جناب"فرزند ارشد" صحبت میکردیم، مخلص مدعی بود ایشان به وظائف مادری بی مهری فرمایند و در سرزمین پدری اینگونه مادران را حدها زنند و تنبیهها نمایند، فرمودند کدام گونه مادران؟ عرض کردم سرکار، فرمودند مگر مرا چه میشود؟
فرصت بسیار خوبی بود، بعد از آنکه شرح بسیار مفصلی در مورد نکات کمبود خانمها بطور کلّ و در مورد ایشان بطور اخصّ داد سخن دادم و صرف چندین استکان چای مطبوع به لحاظ حساسیت موضوع و خشک شدن مکرر دهان مخلص و داغ شدن بحث و توصیفات مفصل حقیر از یک مادر نمونه، پشت چشمی نازک کردند و فرمودند "خفه"
باور کنید در آن لحظه تو گوئی کسی سطل آب بسیار سردی از بالا بالاهای رودخانه کرج بر سرم ریخت.در همان لحظه و با کله خیس و نمدار به فراست در یافتم دو راه بیشتر پیش روی ندارم، یا آنکه به عنوان یک مرد سنتی از خاور میانه، پدر بزرگ وار بایستی بر خیزم و مشت زنان و لگد پران پشتش به خاک آرم و به زیر خویش کون کوبش نمایم و یا آنکه روش عقل و خرد پیش گیرم و به روی مبارک نیاورم و اشتباه لفظی اش پندارم و به گفتن بو العجبی بسنده کنم.
احتمالاً بسیاری از شما به سن من نرسیده اید و ندانید که در این سن پراندن مشت و لگد به تمرینها نیاز دارد و فی الواقع گاو نر میخواهد و پیر کهن (تکیهام روی گاو نر است) ونگهی عیال اهل ورزش است و جٔد اندر جٔد کاراته کار، ممکن است دک و پوزهام خورد کند و کار بالا گیرد و پلیس مداخله نماید و به زندان لوس آنجلس شوم و چه بسا کون درستی سنتیام بر باد رود.
درد سرتان ندهم مثل همیشه نه دستی بلند کردم و نه بو العجبی گفتم، ولی تقیه کردم.
زبان بسته به کنجی نشستم و دگر هیچ نگفتم انچنانکه دلش به رحم آمد و از فیگور کاراته خارج همی گشتی و زبان اندرز اغازیدی که پسرت جوانیست ۲۴ ساله و عافیت خویش خود داند و سهم من و تو در تربیت و تهذیب او مدت هاست به سر آمده، خود داند و خود، رهایش کن!.
به آرامی گفتمش ۲۴ سال درست ولی کارهای ۱۴ سالگان کند و همواره به دنبال پری رویان باشد و گاید و رها کند و دیگری جوید، در کالج عرض و طول رود، دوران به جٔد نگیرد و ترسم سر از ترکستان در آرد.فرمودند:" گوش باز دار، تو خود هنوز دغل کاری و با این سن و سالت هر دم چهار و نیم تار موی خود به سوئی افشان کنی، به جلب نظر پری صورتان جا افتاده و پرده داری شکم پر بارت نفس آنچنان در دل گیری که به حال مرگ افتی، حالیا به پسرت گیر دهی که بو الهوس است! زهی شرم!"
دوباره خون جلوی چشمانم را گرفت ولی قبل از آنکه ابلهی دیگری کنم، پس گردنی روح پدر بزرگ و سخنانش به خود آوردم که، خاک بر سرت با آن غیرتت، پفیوز زن ذلیل، تو کره خر نمیتوانی نوه من باشی، آن از پدرت که یک زنه شد و این هم از تو که از پس زن!، آنهم یک زن بر نیائی.
پدر بزرگ ۴ زنه بود و متعلقات دیگری نیز داشت. او را عقاید خاصی بود، از جمله آنکه میگفت همسران و نوکران خود را هر ۱۵ روز یک بار بزنید، شما ندانید که چرا چون کنید، ولی آنان دانند! و به سان شمار بسیاری از ایرانیان آن سن و سال به هیتلر نیز ارادت خاصی داشت.
سرتان را درد نیارم، گفتمش آقای جّد محترم، آن ملافه سفید از صورت برکش و چشمان باز کن، زمانه دیگریست، صحبت سر سربهوأیی نتیجه ات است و کون درستی نوه ات ،برو پدر جان به حساب و کتاب اعمال خودت برس و حواله یک پس گردنی هم طلب شما تا بوقتش آنجا آیم و همسان باشیم و تحویلت دهم.
دیگر خونی در چشم نمانده بود و دیدم عیال پر بی ربط نمیگوید،خودمان چه غلطی کردیم که نسل دگر را رهنما باشیم، آنهم در ۲۴ سالگی!!
این داستان بدان آوردم که زندگی سهل گیرید و بیشتر به خود رسید ، تا به فرزندان بالای ۲۰. بقول بعضی امریکأیهای خوب" زندگی کن و بگذار دیگران نیز زندگی کنند" من که از همان چند روز پیش ورزش را دو چندان کردم تا بلکه این شکم بی هنر پیچ پیچ را چاره کنم.
Recently by aghadaryoosh | Comments | Date |
---|---|---|
اندر باب ولایت و فقاهت | - | Mar 03, 2012 |
اندر باب پرویز ثابتی و آقا رضا | 6 | Feb 24, 2012 |
اندر باب خوابنما شدن و طلبیدن حضرت | 2 | Oct 14, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Nice blog I liked ur Motaleh blog/cartoon 2 u never khafe back?!
by Anonymouse on Mon Oct 19, 2009 09:01 AM PDTNice blog I liked ur Motaleh blog/cartoon. u never khafe back?!
Everything is sacred
آفرین زنده باد
simaMon Oct 19, 2009 08:25 AM PDT
گل گفتی و در سفتی. پسر را ول کن و نوشتن را بچسب. انتقام از جنس مخالف جز آن نیست!
Good Stuff
by Khar on Sun Oct 18, 2009 10:45 AM PDTLive and let live! Thanks.
I enjoyed your writing
by siminkhanum on Sun Oct 18, 2009 10:28 AM PDTI enjoyed your writing.
سرکار خانم، ار
aghadaryooshSun Oct 18, 2009 01:32 AM PDT
سرکار خانم، ار باشد نیکوتر است حتا رنج خاطرش، معمولا خانواده هائی که مادر از دست میدهند زودتر متلاشی میشوند تا پدر، و این همان نقش کانونی زنان است که اشاره فرمودید، میبینیم که پدر همه چیز فراموش نکرد.
ار هست و ار نیست!
siminkhanumSat Oct 17, 2009 11:40 PM PDT
جناب، در این مملکت کفر آن افتد که دانی و آن شود که به خواب هم نبینی! پدر شما و پدر بزرگ محترم شما فراموش کردند که به حضور شما برسانند که زن خود را دست کم نگیرید! زن موجودی است بسیار پیچیده و تا کنون مردی نتوانسته آنطور که باید او را بشناسد ، این موجود ظریف و نازکدل، نیرومند و ناز نازی است. نرم است چون مخمل، سخت است چون خارا، شیرین چون عسل، خروشان چون دریایی نا آرام، سرد چون سنگ، گرم چون آتش، مهربان چون مادر، بی جهت نیست که بهشت زیر پایشان است. زنان با یکدست گهواره و با دست دگر دنیا را هم می چرخانند و هم به بازی میگیرند، حرف اول و آخر با زنان است! اما زنان دوست دارند این تصوررا بوجود آورند که مردشان رییس است و دوست دارند لذت را در چشم مردشان ببینند! این نیز از بخشندگی و بزرگیشان است. خلاصه آنکه چناچه در متون آمده است:
" زن رنج خاطر است ار هست و ار نیست!
آری جان، پدر
aghadaryooshSat Oct 17, 2009 10:13 PM PDT
آری جان، پدر بزرگ فرمان کتک داد نه چوب کاری،من کجا و توفیق کجا، البته یکی از برادران استاد ما بود ولی نه برای طنز و به همین علت توفیقی حاصل نگردید.
This is hillarious!
by Ari Siletz on Sat Oct 17, 2009 08:55 PM PDT