نشانی از استیصال اهل جدال
سمندر مشکی باف
چندی قبل اندر وقایع نیریز، که بعد از شهادت جناب سیّد یحیی دارابی رخ داد، مطالعهای مینمودم. همواره اهل جدال، چون از غلبه بر اهل حق عاجز میماندند، به حبل حیله و نیرنگ و تلاش در رخنه در صف محبّان کوی خدا متوسّل میشدند. آنها میدانستند که تنها راه فیروزی ایشان بر هم زدن وحدت و اتّحاد مؤمنان به حق است. جالب آن که در طول تاریخ 166 سالهء دور بهائی، همواره این تلاش مذبوحانه تکرار شده و در هیچ زمانی نمیتوان شاهدی یافت که توفیق و کامیابی با متوسّلین به حبل نیرنگ همراه بوده باشد. به جای آن که ناتوانی از غلبه بر جُند الهی را دالّ بر ره به خطا رفتن خویش بدانند، به انواع حیل روی میآوردند و تنها حاصل این مجهوداتشان جز علنی ساختن استیصالشان نبود.
حال، شخصی که خویش را "رضا" نامیده، در سایتی که در ایران فیلتر شده و ممنوع اعلام گردیده، نوشتاری را درج کرده و تلاش در پاشیدن بذر بیاعتمادی و اختلاف در میان اهل بهاء نموده است. البتّه باید به چهار نکته اشاره نمود: اوّل: حیف وقت که ایشان صرف فرمودهاند و تلاشی بیحاصل فرمودهاند؛ دوم: حیف وقت که بنده و امثال بنده صرف نمودیم و آن را خواندیم (با این تفاوت که قدری تفریح کردیم و خندیدیم!)؛ سوم: حیف وقت که صرف نوشتن جوابی به این کلمات درربار آقارضا بشود. چهارم: آنچه که در ذیل میآید نه جوابی به بیانات عالیهء ایشان، بلکه خطاب به دوستان است. البتّه ایشان تلاش خود را کردهاند و باید تشکّر کرد که، به قول آن بهائی یزدی، "سبب سرور خاطر احبّاء" شدهاند.بنده فقط میل دارم به چند نکته در این ارتباط اشاره نمایم:
اوّل: این دفعه که قصد نمودند مطلبی مرقوم فرمایند، و اینگونه بیانات عالیه را در قالب کلمات مطرح فرمایند، یا فرد باسوادتری را بیابند و دیکته کنند که او بنویسد، یا آن که نوشتار خویش را بدهند کسی ویرایش کند که این قبیل اغلاط املایی و انشایی فاحش سبب رسوایی نگردد.
دوم: این دفعه که قصد نمودند مطلبی مرقوم فرمایند، مطالب خود را از لحاظ تاریخی و اصول حاکم بر جامعهء بهائی به لحاظ عنایت فردی مطّلع برسانند که سبب خندهء خوانندگان نشود. مقایسهء این زمان با زمان قبل از انقلاب، از لحاظ تشکیل درس اخلاقها و غیر ذلک، کار بسیار خوبی است، امّا نه آنچنان که ایشان آوردهاند. در طول سی سالهء گذشته بارها حکومت سعی در تعطیل کردن آنها نمود، امّا توفیق حاصل نکرد، نه آن که مُهر صحّه بر آنها گذاشته باشد. ایشان به "محفل" چندین مرتبه اشاره کردهاند؛ پیدا است که خبر ندارند از سال 1362 شمسی در ایران محفلی وجود ندارد.
سوم: دربارهء نهی از تبلیغ در اراضی مقدّسه، بارها از قلم فضلای امر مطالبی مرقوم شده است. این تعهّدی است که در زمان ورود حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء به آن اراضی به حکومت وقت داده شده و همچنان به قوّت خود باقی است. در ایران ما به هیچ وجه تحت هیچ عنوانی تعهّدی ندادیم که تبلیغ نکنیم؛ مدّتی را به حبل حکمت متوسّل شدیم و به تبلیغ نپرداختیم. تا آن که حکومت با استفاده از وسائل ارتباط جمعی وسیعی که در اختیار داشت و با اِعمال زور که مانع از جواب دادن بهائیان به مفتریات میشد، شروع به انتشار جعلیات و مفتریات کرد. ناچار، جامعه زبان باز کرد و سعی در بیان حقایق نمود. حال، اگر این برای اهل جدال ناگوار است، مقصّر خود ایشان هستند نه بهائیان. تبلیغ کردن نه به امر یاران و خادمین مراکز، بلکه به صِرف اطاعت از امر حضرت بهاءالله است که فرمودند هر کس ردّ بر امرالله بنویسد، بر بهائیان واجب است که جواب او را بگویند و بنویسند و حقایق را ثابت نمایند.
چهارم: نوشتهاند که چرا ساخت مدرسه و درمانگاه در برنامهء کار بهائیان نیست. ایشان فراموش فرمودهاند که در جای جای ایران، از ماهفروزک مازندران گرفته تا همدان و طهران و کاشان و نقاط دیگر، مدارس بهائی برپا بود و به امر پادشاه مسلمین، رضاشاه پهلوی، تعطیل شد؛ ایشان فراموش کردهاند که بیمارستان میثاقیه، به هزینهء جامعهء بهائی اداره میشد و افراد بی بضاعت، اعم از بهائی و غیربهائی، به رایگان درمان میشدند؛ ایشان فراموش کردهاند که این بیمارستان، به ناحق، مصادره شد و اینک نه به بهائیان، بلکه به خود مسلمانان نیز خدمات رایگان عرضه نمیکند. حال، آیا باید مجدّداً بیمارستان و مدرسهای دایر کرد که مصادره شود؟
پنجم: برگزاری مجالس عقد و عروسی (به قول ایشان مختلط) نه به لطف جمهوری اسلامی بوده، بلکه بعد از بر هم زدن مجالس متعدّد عروسی و به زندان بردن عروس و داماد و برخی از منسوبین طرفین، در نقاط دوردست خارج از شهر، یا گاهی اوقات در باغی متعلّق به بعضی بهائیان، مجلسی برگزار میشود که این وضعیت برای پیروان جمیع ادیان رسمی برقرار است، با این تفاوت که آنها در بناهای متعلّق به خود در داخل شهرها مجلس عروسی برگزار میکنند.
ششم: در خصوص جوانان شیراز داد سخن دادهاند که اگر اقداماتشان زیر نظر یونیسف بوده، چرا از شورای اسلامی شهر شیراز مجوّز گرفتهاند. ایشان بسیار بیخبرند، که هر نمایندگی از طرف یونیسف و سازمانهای غیر دولتی (ان جی او) باید در ایران از مقامات رسمی مجوّز دریافت کند والاّ اجازهء فعالیت به آن داده نمیشود. امّا، جالبتر از آن این است که جمهوری اسلامی ایران حتّی به مجوّز اعطایی خود نیز وقعی نمیگذارد و برای آن احترام قائل نیست. حال، اگر صرفاً با رعایت موازین یونیسف بدون مجوّز داخلی فعالیت میداشتند، لابد برچسبهای دیگری نیز نصیبشان میشد.
هفتم: این عزیزان در بند را به ما معرفی کردهاند. لزومی به این کار نیست. اینان سالهای متمادی، سینه سپر کردند و مدافع حقوق جامعهء بهائی نزد مسئولین امور بودند. ایشان شاید اطّلاع نداشته باشند که فعالیتهای یاران ایران کاملاً تحت نظر وزارت اطّلاعات جمهوری اسلامی بود و خود وزیر اطّلاعات، زمانی که دربارهء فعالیتهای جامعهء بهائی از او سؤال شد، جواب داد که اینگونه اقدامات جامعهء بهائی را تحت نظر دارند و با اطّلاع آنها صورت میگیرد.
هشتم: تلاش بیهوده برای بدبین کردن و بیاعتماد کردن جامعهء بهائی ایران به بیتالعدل اعظم، آب در هاون کوبیدن است. بهائیان ایران مشتاقانه منتظر وصول پیامهای بیت العدل اعظم و هدایت آن مرکز مصون از خطا هستند. تلاش مذبوحانه برای حاکم کردن جوّ بی اعتمادی نسبت به معهد اعلای امر بهائی، کاری است بس بی ثمر. این مستأصلان را باید که فکری دیگر در سر افتد و آنچه را که در طول 166 سال آزمودهاند دیگر تکرار ننمایند و بدانند که وحدت جمع اهل بهاء به هیچ وجه مختل نخواهد شد.
نهم: اهل بهاء، که مرکز میثاق، یعنی حضرت عبدالبهاء، را مَثَل اعلای خود قرار داده اند میدانند که حفظ وحدت و اتّحاد در اطاعت از مرکز امر است. طلعت میثاق فرمودند که اگر محفل به ایشان امری کند اطاعت خواهند کرد. حال هم بدانند که بیت العدل هر امری به بهائیان ایران بنمایند، جز اطاعت محض از ایشان به ظهور نخواهد رسید. مطالب فوق محض اطّلاع به عرض رسید.
Recently by Ahang Rabbani | Comments | Date |
---|---|---|
Letter to my US Congressman | 1 | Aug 17, 2010 |
The Trial of Suhrab Habibi | 3 | Apr 13, 2010 |
Why Baha'is? | 3 | Jan 25, 2010 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Dear Ahang Rabbani, Thank
by Ruhi on Sat May 16, 2009 09:18 AM PDTDear Ahang Rabbani, Thank you very much for the enlightening posting.
I would like to mention that it is not a lost time to write the answer to these baseless and unfounded accusations, because many poeple who read these accusations and ignore the truth will be made aware of the truth.
We pray for all our dear ones who are in Iran, to be steadfast at this critical hour.
We also appreciate all the support from our Non Bahai friends who have been sending their kind and uplifting postings.
Very soon the clouds of hatred and injustice will be disperssed and the Truth will shine at its full Glory.
Thank you very much for
by ali reza bassari (not verified) on Sat May 16, 2009 08:54 AM PDTThank you very much for posting this well-written article.