خدمتگزاران فرهنگ ایران : ۴ - ادیب الممالک فراهانی


Share/Save/Bookmark

All-Iranians
by All-Iranians
05-Aug-2012
 

درقسمت های گذشته مطالبی در مورد محمدحسین فروغی ذکاءالملک اول ، محمد علی فروغی ذکاءالملک دوم و حبیب یغمایی عرضه شد. در این قسمت به معرفی ادیب الممالک فراهانی می پردازیم

محمدصادق ادیب‌الممالک فراهانی، ملقب به امیرالشعرا و متخلص به امیری و پروانه شاعر، ادیب و روزنامه نگار دوره مشروطه بود. او در روز ۱۱ مرداد ماه سال ۱۲۳۹ خورشیدی در روستای گازران یا جعفریه ی اراک به‌دنیا آمد(گازران هم اکنون جزء تقسیمات استان قم می باشد). پدرش حاجی میرزا حسین، برادرزاده قائم مقام فراهانی بود. محمدصادق در پانزده سالگی و پس از مرگ پدرش به تهران آمد و به پایمردی حسنعلی‌خان امیرنظام گروسی، به دستگاه طهماسب میرزا مؤیدالدوله راه یافت.
ادیب از سال ۱۳۰٧ تا ۱۳۱۱ه‍.ق همراه امیر نظام در مناطقی مانند آذربایجان، کردستان، کرمانشاه به سر می‌برد. درسالهای ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ ه‍.ق در تهران به سر می‌برد و در دارالترجمه ی دولتی مشغول به کار بود. در سال ۱۳۱۴ ق بار دیگر همراه امیرنظام به آذربایجان رفت و هنگامیکه مدرسه لقمانیه تبریز در سال ۱۳۱۶ ه‍.ق افتتاح شد، معاونت آنجا را عهده دار گشت و در همین سال روزنامه ی ادب را در تبریز منتشر ساخت. در سال ۱۳۱۸ ه‍.ق راهی خراسان شد و انتشار روزنامهٔ ادب را تا سال ۱۳۲۰ در آنجا پی گرفت. در سال ۱۳۲۱ه‍.ق به تهران آمد و سردبیری روزنامهٔ ایران سلطانی را تا سال ۱۳۲۳ عهده دار شد. در این سال به بادکوبه رفت و انتشار بخش فارسی روزنامه ی ارشاد را که به ترکی منتشر می‌شد، بر عهده گرفت.
در سال ۱۳۲۴ ه‍.ق بار دیگر به تهران بازگشت و این بار سردبیری روزنامه ی مجلس به او سپرده شد. او در سال ۱۳۲۵ ه‍.ق روزنامه عراق عجم را در همین شهر منتشر ساخت. در دوران استبداد محمد علیشاه ، ادیب به صف مشروطه‌خواهان پیوست، و در سال ۱۳۲۷ه‍.ق همراه با مجاهدان ، فاتح وارد تهران شد. در سال ۱۳۲۹ه‍.ق وارد عدلیه یا دادگستری امروزی شد و تا پایان عمر به ریاست چندین شعبه عدلیه در شهرهای اراک، سمنان، ساوجبلاغ و یزد منصوب شد. ادیب‌الممالک فراهانی در روز ۲ اسفند ۱۲۹۵ خورشیدی (۲۸ ربیع‌الثانی سال ۱۳۳۵ه‍.ق) در شهر یزد سکته کرد و در همین سال پس از بازگشت به تهران درگذشت. آرامگاه او در شهر ری است
//fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%A8_%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%85%D8%A7%D9%84%DA%A9_%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C

دیوان ادیب الممالک به اهتمام وحید دستگردی، تدوین و با تصحیحات و حواشی او در آبان ١٣١٢ خورشیدی در تهران جاپ شد. این دیوان در ٧٥٠ صفحه، حاوی مقدار زیادی قصاید ، قطعات ، ترکیب بندها و هجویه های نیشدار است که شاعر در هجو مخالفان، سروده است.
ادیب در انواع شعر جز غزل که در آن توفیق نیافته و خصوصا در سرودن قصیده بسیار توانا است. در شیوه ی سخن سرایی ، پیرو استادان قدیم در دوره تجدید حیات ادبی است ، که از نشاط اصفهانی و صبای کاشانی آغاز و به خود او ختم شده و همطراز قاآنی و سروش است
ادیب حتی پس از انقلاب مشروطیت و اعلان آزادی هم به کشمکش های سیاسی و مطبوعاتی افتاد و میدان تازه ای بر فعالیت خود یافته، شکل اصلی شعر حود را که همان قصیده سرایی بود، از دست نداد. وی در این دوره که قدم به سلک روزنامه نگاری نهاده، مردی آزادیخواه و متجدد است. طلوع انقلاب را می ستاید، از گشایش مجلس استقبال و از اصول قدیمی، انتقاد می کند. می کوشد اقکار وطن پرستی را در ملت رسوخ دهد و با شور و احساسات از وضع رقت بار دهقانان ایران سخن می گوید. ادیب مردی به تمام معنی ادیب بود. او بر زبان فارسی و عربی تبحر فراوان داشت و ادبیات، قصه ها و روایات فارسی و عربی را به خوبی می شناخت . او علاوه بر لغات عربی، لغاتی را نیز از زبان های اروپایی ، مانند اونیورسیته، فاکولته و رادیکال را نیز در شعر خود به کار می برد.
از جمله جرایدی که به قلم ادیب الممالک منتشر شده است،،می توان از نامه هفته نامه ی "ادب" نام برد. این نشریه با خط نستعلیق و چاپ سنگی، با تصاویر دانشمندان و نامداران بزرگ جهان و مقالات علمی به قلم طبیب نجفقلی خان قائم مقامی و اشعار خود ادیب منتشر می شد
//www.irannam.com/Poets/Farahani/Farahani.htm

معروف ترین اشعار ادیب الممالک فراهانی

برخیز شتربانا

برخیز شتربانا بربند کجاوه  کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه  وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر از رود سماوه  در دیده من بنگر دریاچه ساوه
وز سینه ام آتشکده پارس نمودار

مرغان بساتین را منقار بریدند  اوراق ریاحین را طومار دریدند
گاوان شکم خواره به گلزار چریدند  گرگان ز پی یوسف بسیار دویدند
تا عاقبت او را سوی بازار کشیدند  یاران بفرختندش و اغیار خریدند
آوخ ز فروشنده دریغا ز خریدار

ماییم که از پادشهان باج گرفتیم  زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم  اموال و ذخایرشان تاراج گرفتیم
وز پیکرشان دیبه دیباج گرفتیم  ماییم که از دریا امواج گرفتیم
و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیار

درچین و ختن ولوله از هیبت ما بود  در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود  غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود
صقلیه نهان در کنف رأیت ما بود  فرمان همایون قضا آیت ما بود
جاری به زمین و فلک و ثابت و سیار

خاک عرب از مشرق اقصی گذراندیم  وز ناحیه غرب به افریقیه راندیم
دریای شمالی را بر شرق نشاندیم  وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم
هند از کف هندو ختن از ترک ستاندیم  ماییم که از خاک بر افلاک رساندی
نام هنر و رسم کرم را به سزاوار

امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم  درداو فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنچیم  چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیم  ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم
جغدیم به ویرانه هزاریم به گلزار

ای مقصد ایجاد سر از خاک به در کن  وز مزرع دین این خس و خاشاک به در کن
زین پاک زمین مردم ناپاک به در کن  از کشور جم لشکر ضحاک به در کن
از مغز خرد نشئه تریاک به در کن  این جوق شغالان را از تاک به در کن
وز گله اغنام بران گرگ ستمکار

افسوس که این مزرعه را آب گرفته  دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می ناب گرفته  وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته  چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار

ابری شده بالا و گرفته است فضا را  از دود و شرر تیره نموده است فضا را
آتش زده سکان زمین را و سما را  سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمت حق بهر خدا را  زین خاک بگردان ره طوفان بلا را
بشکاف ز هم سینه این ابر شرر بار ... : ادیب‌الممالک فراهانی
//fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%A8%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%85%D8%A7%D9%84%DA%A9_%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C

قصیده ی ای وطن
ای خزیده در این سرای کهن
وی دمیده چو گل درون چمن
 
نکته ای گویمت که گر شنوی
شاد مانی به جان و زنده به تن
 
آدمی را چو هفت مهر به دل
نبود کم شمار از اهریمن
 
مهر ناموس و زندگانی و دین
عزت و خاندان و مال و وطن
 
وان که بیهوده بگذراند عمر
هست نادان و ابله و کودن
 
وان که ایمان به دین خویش نداشت
از بدی های او مباش ایمن
 
وان که قدر شرف نداند باد
ذل و فقرش قبا و پیراهن
 
وان که اسراف پیشه کرد به مال
نشود شمع خانه اش روشن
 
وان که حب وطن نداشت به دل
مرده زان خوبتر به مذهب من
 
ای وطن ای دلِ مرا مأ وا
ای وطن ای تنِ مرا مسکن
 
ای وطن ای تو نور و ما همه چشم
ای وطن ای تو جان و ما همه تن
 
ای مرا فکرت تو در خاطر
وی مرا منّت تو بر گردن
 
ای تراب تو بهتر از کافور
ای نسیم تو خوشتر از لادن
 
ای فضای تو به ز باد بهار
ای هوای تو به ز مشک ختن
 
ای تف غیرت تــو خاره گداز
ای می همت تو مرد افکن
 
پشه با یاری تو پیل شکار
روبه از نیروی تو شیر اوژن
 
ای عیون کریمه را منظر
ای عظام رمیمه را مدفن
 
ای غزالان شوخ را گلگشت
ای درختان سبز را گلشن
 
نار تو خوبتر ز برد و سلام
خار تو تازه تر ز ورد و سمن
 
با تو بر زهر جان ما مشتاق
بی تو با نور چشم ما دشمن
 
از تو گر رو کنم به دار سرور
هست در دیده ام چو نور حزن
 
از هوای تو مغزم آن شنود
که رسول خدا ز باد یمن
 
ای به یاد تو در سرای سپنج
ای به نام تو در جهان کهن
 
تخت جمشید و افسر دارا
تیغ شاپور و رایت بهمن
 
ای به مهر تو با هزار اسف
ای به راه تو با هزار شجن
 
خسته در هر رهی دو صد بهرام
بسته در هر چهی دو صد بیژن
 
ای ز شاپور و اردشیر به پای
مانده آباد دشت و باغ و چمن
 
ای زبهرام و یزد گرد به جای
مانده ویران دیار و ربع و دمن
 
ای پی نرگس تو غرقه به خون
چشم اسفندیار رویین تن
 
ای سپرده هزار دستانت
خانه و آشیان به زاغ و زغن
 
ای پس از صد هزار رود و سرود
خاسته از سرای تو شیون
 
از هوای تو هر که برگردد
متوسل بود به جبت و وثن
 
وثنی بهترست از آن که به صدق
نپرستد تو را بسان شمن
 
ای برادر بتاب از آتش ما
آن دلی را که سخت تر ز آهن
 
گریه کن بر وطن که گریه ی تو
چشم دل را همی کند روشن
 
به هوای وطن زنان گریند
گر نگریی تو کمتری از زن : ادیب‌الممالک فراهانی
//vina.persianblog.ir/post/27/

دوست و دشمن

از دو چشمم ، آب یکسو گشته جاری ، خون ز یکسو
دست و پایم ، بسته دین از یکطرف ، قانون ز یکسو
قامتم را ، کوژ دارد ، خون دل ، از دیده بارد
آن قد موزون ، ز سوئی وان رخ گلگون ز یکسو
دوست از راهی ، بکین ما و دشمن از طریقی
پطر ، یکسو در کمین ما ، و ناپلیون ز یکسو
باد ، از جائی خرابم می کند ، باران ز جائی‌
کنت ، در سوئی کبابم میکند ، بارون ز یکسو
نوعروس ملک را کابین کنند از بهر خصمان
اعتدالیون ز سویی، انقلابیون ز یکسو ...: ادیب‌الممالک فراهانی
برای دیدن تمام این چکامه بصفحه ٢٤٤ از دیوان وی مراجعه شود
//www.noormags.com/view/fa/articlepage/32687/329/text

تصاویر

ادیب‌الممالک فراهانی
//www.irannam.com/Poets/Farahani/Farahani2.jpg

کتاب زندگی و شعر ادیب الممالک فراهانی
//www.adinebook.com/images-1/images/products/9644178254.240.jpg?1188680900

نظر شما چیست؟

xxxxxxxxxx


Share/Save/Bookmark

more from All-Iranians
 
All-Iranians

یکی دیگر ازاشعار معروف ادیب الممالک

All-Iranians


 

مارا چه که باغ ، لاله دارد
ما را چه که خسته ،ناله دارد
ما را چه که گربه، می کند تخم
ما را چه که گاو ، می زند شخم
ما را چه که گوش خر، دراز است
ما را چه که چشم گرگ، باز است
ما را چه که حمله می کند، ببر
ما را چه که ، قطره بارد از ابر
ما را چه که شاخ گاو، تیز است
ما را چه که تخم قحبه ، هیز است
ما را چه که میش، بره دارد
ما را چه که اسب، کره دارد
ما را چه به جنگ روس و ژاپن
یا حملۀ بالن و دراگن
ما در غم خویش ، ناله داریم
کاندوه هزار ساله داریم
هستیم چو مرغ پر شکسته
از تیر قضا، نژند و خسته
نه جفت و نه آب و دانه داریم
نه لانه، نه آشیانه داریم
ما شکوه ، ز بخت خویش داریم
زاری ، به درون ریش داریم
ما پشۀ دام عنکبوتیم
باد_ برهوت_ بربروتیم
چون سگ به هوای استخوانیم
وز فضلۀ سگ ، مگس پرانیم
بی توشه علم و مایۀ فن
افتاده به گرد بام و برزن
بی خاصیت کمال و تقوی
از فضل و هنر کنیم دعوی
انواع هنر به خویش بندیم
بیهوده به ریش خویش خندیم

ادیب الممالک فراهانی
//iranian.com/main/blog/divaneh-46


All-Iranians

Jenab-e Azarbanoo

by All-Iranians on

Thank you for your visit and for your input. You may also like to view this

 هزل و طنز در شعر ادیب الممالک فراهانی //hassani.ir/post-185.aspx


Azarbanoo

AI, Thank you

by Azarbanoo on

for another great Bio of Great Iranians Scholar.


All-Iranians

برخیز شتربانا

All-Iranians