الا ای شیخ جویای بکارت
به لای پای دخترها چه کارت؟
تو فرمودی بکارت ها که پاره ست
دقیقاً درصدش هفتادوچار است
ببینم از کجا آوردی آمار؟
ز جمع آشنایان یا ز اغیار
شمارش را به دیگر کس سپردی
و یا خود رفتی از داخل شمردی؟!
تو از هرکس که ارقامش شنفتی
چرا زان بیست و شش درصد نگفتی؟
نگفتی بیست و شش درصد بکارت
نشان باشد ز انواع اسارت
گروهی باکره، از سکس دورند
کزین بابت گرفتار غرورند
گروهی ترس خورده، صاف و ساده
اسیر انجماد خانواده
گروهی پای بند دین و مذهب
به شدت باکره ، اما معذب!
شما که دختری را سن نُه سال
به شوهر میدهی راضی و خوشحال
چرا خواهی اگر شوهر نکرده
شود چل ساله ، سالم مانده پرده؟
بیا و دست بردار از حقارت
نچسب ای شیخ نادان بر بکارت
بکارت مال دوران های دور است
به زن های جوان تحمیل زور است
بکارت نیست معیار نجابت
نجابت را چه بشناسد جنابت!
نجابت، شیخ نادان، پرده ای نیست
به اینکه داده ای یا کرده ای نیست
نجابت چیست؟ حق کس نخوردن
بکارت چیست؟ مال کس نبردن
نه بین مردمان اخلاق و عصمت
به میزان بکارت گشته قسمت
فریب مردمان، ضد عفاف است
نه آن کاری که در زیر لحاف است
که هر آمیزشی قبل از عروسی
بُوَد یک مطلب خیلی خصوصی
مبر سر را درون بستر خلق
که بینی گـ و ز ش ا ن را تا ته حلق
خودت شام زفاف ای شیخ بد ذات
بکارت داشتی ارواح بابات؟
تو با آن حجت الاسلام فاکر
چگونه میتوانی بود باکر؟
برای تو کسی پرونده هم ساخت
و یا بر پشت و پیشت کنتور انداخت؟
“در کـ و ن شما کنتور اگر بود
سر یک هفته کنتور هم دمر بود
اگر یک روز باشی تووی حوزه
بواسیرت بچسبد زیر لوزه”
هادی خرسندی
ای شیخ خردباخته ی دشمن انسان
شلاق نزن برتن بیمار و نحیفم
شلاق نزن برتن همدین خود ای مرد
من هم چو تو بیچاره ی این دین حنیفم
از چیست گناهم که مسلمان شده ام من
از دست تو و دین تو من خوار و خفیفم
امروز اگر خم شده ی دست تو هستم
درمعرفت و علم و ادب بر تو حریفم
پیش از تو که غارت بکنی کشور من را
دانی که من از پشته زرتشت شریفم
از زشتی کار تو جهان حیرت محض است
اسلام چه میخواهد از این جان ضعیفم
ای شیخ بد اندیش بکن گور خودت گم
از میهن ویران شده و خاک نظیفم
ای غول بیابانی بیرحم و مروت
شلاق نزن بر بدن زار و ظریفم
سیاوش لشگری
کژّی تو به گفتار و به کردار، ای شیخ!
بودِ توبُود ادا و اطوار، ای شیخ!
میمون نشود به چهره شستن آدم:
بنشین و وضو بگیر صد بار، ای شیخ!
اسماعیل خوئی
ای شیخ! نمادِ شومِ بیدادی تو
ایران را بر بادِ فنا دادی تو
ای آبِ تو چون نانِ تواز مالِ کسان!
از پشتِ چگونه جانور زادی تو؟!
اسماعیل خوئی
استدعا اگر خطاب به شیخ شعر ی می دانید لطفا اضافه فرمایید. با تشکر
Recently by All-Iranians | Comments | Date |
---|---|---|
کار پردازان انگلیس در ایران : ۵٢ - احسان نراقی عنصر فعال فراماسونر | 4 | Dec 04, 2012 |
اشعاری به یاد محمد مختاری شاعر و نویسنده ی مقتول ایران | 11 | Dec 04, 2012 |
خدمتگزاران فرهنگ ایران : ٢٠ - محمد نوری | 2 | Dec 02, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
همایون عزیز
All-IraniansWed Jul 06, 2011 05:46 AM PDT
اینهم شعر دیگری خطاب به شیخ:
چندی است دلم یکدله با فتنه گران است
این هم به یقین معجزه ی دور زمان است
چون “فتنه گری” بانگ عدالت طلبی شد
دل بهر خدا یکدله با فتنه گران است
بیداد چو شد میوه ی آزادی و قانون
بیچاره دلم عاشق ظلم و خفقان است
جایی که چکد خون دل از ابر بهاری
والله که بهاران خجل از فصل خزان است
روزی که شب قدر بود شام جهالت
قرآن متنفر ز حلول رمضان است
زاهد که وضویش همه از خون دل ماست
تکبیر نمازش به یقین ننگ اذان است
دیروز چو حلقوم “ندا” غرقه به خون شد
فردا بخدا روز ندای همگان است
با مرگ دو صد آرش و سهراب و سیاوش
این مام وطن دل نگران دل نگران است
دیدیم به دنبال هوی و هوس شیخ
هر لحظه فرامین خدا در نوسان است
چون با تو جهنم شده این باغ اهورا
بی تو به یقین غرفه ای از باغ جنان است
ما را چه به بدبختی لبنان و فلسطین
جایی که وطن یکسره در آه و فغان است
ای غره به همدردی با غزه و اعراب
این کورد و بلوچ است که در حسرت نان است
هر چند نبینی تو ولی ملت ایران
شیری است که بر پرچم خورشید نشان است
بر ملت ما تکیه کن ای شیخ که بینی
هر گوشه یکی آرش با تیر و کمان است
سوگند خدا را به قلم نیز نخواندی
در کیش تو اصحاب قلم مدحیه خوان است
از بس که شکستید قلمهای مخالف
هر نشریه ماتمکده ی اهل بیان است
بر دوش منه بار ستم را هله ای شیخ
کاین بار گران بار گران بار گران است
این بانگ نه بانگی است که از یآس برآید
حلقوم “امید” است که با جامه دران است
مصطفی بادکوبه ای (امید)
شیخ فقیه
Homayoun ATue Jul 05, 2011 08:09 PM PDT
هر که عمامه به سر داشت بدن از فقهاست
هر که پشمینه قبا داشت بدان از حکما است
ک ی ر ما هر دو صفت را دراست
پس حکیم ال حکما و الفقهاست
Thank you Dr Noury
by All-Iranians on Tue Jul 05, 2011 10:10 AM PDTAnd what about this one?
//www.youtube.com/watch?v=h_7SiL8u2kM
ای شیخ چه دل نهی به دستار
M. Saadat NouryTue Jul 05, 2011 09:28 AM PDT
ای شیخ چه دل نهی به دستار
گر مرد دلی ، دلی به دست آر
بالای بتان ، بلای جان ست
یارب دلم از بلا نگهدار: قاآنی
شیخ گندیده دهن از: گلی ایرانی
All-IraniansTue Jul 05, 2011 05:53 AM PDT
ای آخوند بی نزاکت ، شیخ گندیده دهن
ای بنامیده همی گند دهانت را سخن
ای سخن هایت همه ماند گوز اندر هوا
ای زبانت در دهن مانند گه اندر لگن
بر سرت عمامه چون آلوده با گچ سنداه ای
رو در آیینه نگر باور نداری گر زمن : گلی ایرانی
( با کمی تحریف از شاعر آزاده میرزاده عشقی )
//www.facebook.com/video/video.php?v=103003449750567