سرگذشت دین و آیین ها؟ به دیدار پیامیر عشق برویم. ضربا زیدون عمرون... زید عمر را زد و داغون کرد. نمیدانم که چرا انسانها این دو روزه زندگی را سر دین مسلک و ملیت و نژاد با هم در تضاد هستند. ایکاش که یک پیامبری عشق میآمد و همه مردم عاشق صادق هم میشدند و دست از کینه و نفاق بر میداشتند. با وجود اینکه همه فلاسفه و پیامبران مردم را به صلح و راستی و دوستی دعوت کرده اند ولی باز تعصب های غریزی نمی گذارند که انسان ها با هم دوست و مهربان باشند. شاید هم کسانیکه دین و ملیت و نژاد را وسیله کسب ثروت و دولت و قدرت کرده اند نمی خواهندکه مردم با آرامش و دوستی و عشق با هم زندگی کنند. خودخواهی و تمامیت خواهی و تعصب هایی که تا مغز استخوان ما نفوذ کرده است شاید به ما اجازه نمیدهد که آزادانه فکر کنیم. حسادت و چشم دیدن هم را نداشتن هم به این مورد اضافه شده است. عربان با زور شمشیر بسیاری از ملت ها را مسلمان و حتی عرب کردند.
مصریها عرب شدند سوریه ها عراقی ها و مراکشی ها ... همه عرب مسلمان گشتند گویا تنها ترکان و ایرانیان بودند که تنها مسلمان به زور شمشیر شدند. و لا الله الی الله محمد رسول الله را گفتند و یک اسم جدید را یدک کشی کردند. بعد ها که پادشاهان صفوی باز با زور شمشیر مردم را شیعه یازده امامی کردند. باورهای مذهبی تا مغز استخوان مردم رسوخ کرد و تعصب های بی پایه بدون معلومات وسیع دامن گیر مردم شد. بر سر همین دینها چه خونها که ریخته نشد و چه انسانها که کشته و معلول و بی خانمان نگشتند. گرچه سیاستهای کنونی شاید دیگر مثل سابق نسل کشی ها نکنند ولی با ظرافت و طراحی های خاصی متعصبان مذهب های گوناگون را بجان هم میاندازند و از کشته ها پشته ها میسازند. اگر دین عشق و محبت میآورد و خدای نادیده و دور از فهم و درک ما همان دوستی و عشق است راهی بجایی هست. خدایی که در باور و ذهن ماست و در بیرون ما با دانش محدود و زندگی کوتاه نمی توانیم اورا حتی تصور کنیم که چگونه است. چه طرحی دارد و چه میکند و برای چه نظری ما را خلق فرموده است. در مقابل عظمت هستی و فضا و نیز در برابر عظمت کوچکی که یک سلول چگونه ادامه حیات میدهد ما انگشت به دهان حیران هستیم و نمیدانیم که کی هستیم و چه بایست انجام دهیم. همه دانشمندان از درک و زندگی و موجودیت عاجز بوده اند و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
حالا آیا انصاف است که سر باورهای فلسفی و باورهای دینی ما هم دیگر را از بین ببریم؟ و یا به بهانه مذهب همدیگر را غارت و بخاک سیاه بنشانیم؟ ایکاش یک پیامبر عشق می آمد و بدون اینکه نام دین را عوض کند مردم را به دوستی ومهربانی دعوت میکرد و بجای اینکه به اسم تاکید کند به کار و فعل مردم تاکید میکرد. دزد دزد است چه یهودی باشد چه مسلمان و قاتل و غارتگر هم غارتگر و قاتل است چه مسیحی باشد و چه بودایی. آنچه مهم است انسانیت است و دوستی و عشق که بایست مبنا و معیار باشد. ایکاش که این پیامبر عشق که میخواهد بیاید بجای اینکه یک اسم دین جدید بیآورد مردم را با قدرت خدایی که میگوید دارد عاشق و واله و شیدای هم بسازد و انسان را به انسانیت برساند. رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند. قربانیان جنگهای بیخودی و بیهوده را دریابیم و معلولین جنگ های مذهبی را رسیدگی کنیم. آیا این جمله ها برای اینکه ما قدر هم را بدانیم کافی نیست.
اینهمه جنگ جدل حاصل کوته نظری است چون دورن پاک کنی حرم دیر یکی کعبه بت خانه یکی است. ایکاش که بشر تعصب های بی ریشه و تمامیت خواهی ها الکی و خودخواهی ها و تجمل پرستی ها و ثروت پرستی ها و قدرت خواهی ها را کنار میگذاشت و مثل دوستان وفادار با هم زندگی میکردند و پیامبر عشقی که قرار است بیاید بجای عوض کردن اسم و گروه بندی به همه انسانها میرسید و بدون عوض کردن نام همه را راهنمایی میکرد و عشق وعمل را بر یدک کشیدن اسم و نام ترجیح میداد. ثبت و تسجیل به کنار میرفت و دوستی ومهربانی و علاقه مندی و کردار نیک جایگزین میشد. خودتان شاهد هستید که چه انرژی بیهود ه ای صرف نام گذاریها میشود و انسانها را گروه بندی میکنند. در صورتیکه همه ما بایست بار یک دار باشیم و برگهای یک شاخسار؟ حضرت بها الله فرموده اند که به چشم بیگانگی بهم نگاه نکنید. باشد که انرژی و توان خود را صرف از بین بردن نقص ها کنیم نه صرف نام گذاریهای بیهوده. تا وحدت عالم انسانی تحقق نگیرد و دوستی پیش نیابد ما همه درگیر سیاست ها کمر شکن هستیم.
Recently by Amir Sahameddin Ghiassi | Comments | Date |
---|---|---|
From Wall Street to the house of dictators. Hate and Ignorance. Part three. | - | Dec 06, 2011 |
The hate between Bahais and… Part two | - | Dec 05, 2011 |
The hate and disunity between Bahais and Moslems, West and East | - | Dec 05, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
From Afghanistan newspaper about Ahmadi Nejad?
by Amir Sahameddin Ghiassi on Wed Oct 20, 2010 05:58 AM PDTپديده اي به نام احمدي نژاد
اظهار نظر يک روزنامه افغاني در مورد احمدي نژاد را در زير بخوانيد. آنقدر زيبا و عميق و با ظرافت ايشان را توصيف کرده که شايد کمتر از اين زوايا او را نگريسته باشيد. هم به افغاني ها اميدوار شدم و هم اينکه گويا ناظر خارجي بيشتر لايه هاي پنهاني ما را مي شناسد
معرفي محمود احمدي نژاد در روزنامه ي « 8 صبح چاپ افغانستان
احمدينژاد پديدهي غريب و هم هنگام آشنايي است. رفتار او در چشم بسيار کسان يادآور برخورد خشن و توهينآميز يک جوانک بسيجي تفنگ به دست در برابر شهروندان محترمي است که چنان تحقير ميشوند که ديگر جهان را نميفهمند. شان اجتماعيشان، ارج فرهنگيشان و منش و سليقهيشان لگدکوب ميشود، به زندگي خصوصيشان تجاوز ميشود، و دستگاه تبليغاتي مدام از در و ديوار جار ميزند که بايد شکرگزار باشند که در کشورشان اين «معجزهي هزارهي سوم» رخ داده است. احمدينژاد حاشيه را بسيج ميکند تا مرکز قدرت را تقويت کند، مردم مستمند را به دنبال ماشين خود ميدواند و آنان ميدوند، در حالي که به عابران ديگر تنه ميزنند و هياهو و گرد و خاک ميکنند. محمود احمدينژاد از تبار آن سلاطيني است که مدام در حال جهاد بودهاند. او خزانهي مرکز را تهي ميکند، تا سرحدات را نه آباد، بلکه از نو تصرف کند و به حلقهي ارادت درآورد. او مهندس نظام است، اما نه از آن مهندساني که در ابتداي حکومت اسلامي در خدمت ملاها درآمدند تا سازندگي کنند و معجزهي پيوند ايمان و تکنيک را به نمايش بگذارند. در ابتدا تکنيک در خدمت ايمان بود. در مورد احمدينژاد، ايمان خود امري تکنيکي است. او رمالي است که داکتر-مهندس شده است. در ذهن او جن و اتوم، معجزه و سانتريفوژ، معراج و موشک در کنار هم رديف شدهاند. احمدينژاد به همه درس ميدهد. او ختم روزگار است... در مجلس آخوندي هم درس دين ميدهد. پيش لوطي هم عنتربازي ميکند.
احمدينژاد ترکيبي از رذالت و سادهلوحي است. او مجموعهاي از بدترين خصلتهاي فرهنگي ما را در خود جمع کرده، به اين جهت بسي خودماني جلوه ميکند: دروغ ميگويد و اي بسا صادقانه. غلو ميکند، زرنگ است و تصور ميکند هر جا کم آوردي، ميتواني از زرنگيات مايه بگذاري و جبران کني.. در وجود همهي ما قدري احمدينژاد وجود دارد و درست اين آن بخشي است که وقتي با آزردگي از عقبماندگيمان حرف ميزنيم، از آن ابراز نفرت ميکنيم.اما آن هنگام نيز که لاف ميزنيم و خودشيفتهايم، باز اين وجه احمدينژادي وجود ماست که نمود مييابد. احمدينژاد تحقير شدهاي است که خود تحقير ميکند. سرشار از نفرت است، اما کرامت دارد..به موضوع نفرت اش که مينگرد، ميپندارد مبعوث شده است تا او را از ضلالت نجات دهد.
احمدينژاد نمايندهي سنتي است جهشکرده به مدرنيت. او مظهر عقبماندگي مدرن ما و مدرنيت عقبماندهي ماست. او اعلام ورشکستگي فرهنگ است.
احمدينژاد نشان فقدان جديت ماست. آن زمان که در قم گفت، هالهي نور او را دربرگرفته، حق بود که حجج اسلام اين حجت را جدي گيرند، عمامه بر زمين کوبند، سينه چاک کنند و لباس بر تن او بردرند تا تکهاي به قصد تبرک به چنگ آورند. آن زمان که از دستيابي به انرژي هستهاي در آشپزخانه سخن گفت، حق بود مكتب ها و دانشگاهها تعطيل ميشدند، حق بود بر سر در آموزش و پرورش مينوشتند «اين خرابشده تا اطلاع ثانوي تعطيل است» و آموزگاران از شرم رو نهان ميکردند.
احمدينژاد از ماست. طرفداران او نيز همولايتيهاي ما هستند. ميان احمدينژاد با گروهي از رهبران اپوزيسيون فرق چنداني نيست. در روشنفکري ايراني هم نوعي احمدينژاديسم وجود دارد، آن جايي که ياوه ميگويد و در عين غير جدي بودن، سخت جدي ميشود. در وجود چپ افراطي ايران، از ديرباز احمدينژادي رخنه کرده است منهاي مذهب، يا با مذهبي که گفتار و مناسک ديگري دارد. افسران لوسآنجلس همگي مقداري احمدينژاد در درون خود دارند.
احمدينژاد نشاندهندهي جنبهي «مردمي» جمهوري اسلامي ايران است، جنبهاي که اکثر منتقدان آن نميبينند، زيرا هنوز از انتقاد از دولت به انتقاد از جامعه نرسيدهاند و از همدستيها و همسوييهاي دولت و جامعه غافلاند. اکنون همه چيز با تقلب و کودتا توضيح داده ميشود. تقلبي صورت گرفته، که ابعاد آن را نميدانيم. براي اين که نيروي پوپوليسم فاشيستي ديني را ناديده نگيريم، لازم است همهي تحليلها را بر تقلب و کودتا بنا نکنيم. راي احمدينژاد يک ميليون هم باشد، بايستي ريشهي اجتماعي فاشيسم ديني را جدي بگيريم