زهر مار


Share/Save/Bookmark

زهر  مار
by Ari Siletz
15-May-2010
 

خدمتکاری داشتیم که هرگاه پدر او را از دور میخواند جواب میداد "بله قربان السأعه" و هرگاه من او را میخواندام جوابش بود "زهر  مار." رنجش خودرا با عمه در میان گذاشتم و نصیحت او این بود که بار دیگر که نزد پدر هستی‌ و حضور خدمتکار لازم شد بگو پدر جان من او را برایت صدا می‌کنم. قبل از یک مهمانی پدر شلوارش در گرو اطو بود که من بانگ احضار زدم. از طرف آشپزخانه صدای "زهر مار" خدمتکار به گوش پدر رسید. اینبار پدر صدایش کرد و خدمتکار دوان دوان خودرا رسانید و خجل به عذر خواهی‌ افتاد. مرخص که شد پدر پرسید از که آموختی، گفتم از همشیره ات. گفت چوبش رأ می‌خوری، ولی‌ بدان که عادت زهر مار گفتن او بی‌ دلیل نیست زیرا که او از لحن صدایت میفهمد که خدای ناکرده ترا عقرب گزیده و کمک خواهی‌ یا اسب سواریت گرفته همبازی بیکار میطلبی. پند پدر را بگوش گرفته و با خود عهد کردم که در بزرگی‌ فرزندان خود را با ریزه کاری‌های برده داری مترقی زودتر آشنایی دهم.

سرنوشت بود که در مملکت قیامی رخ داد و نتیجه آن که خود در دیار غربت به بردگی مترقی افتم. روزی مدیر کار آمریکایی‌‌ام مرا از پشت اتاقک خواند و من از لحن او دانستم که باز موضوع ساده‌ای را خر فهم نشده و توضیح می‌خواهد. از پشت دیوارک گفتم "زهر مار."  شرفیاب که شدم مفهوم زهر مار را پرسید. گفتم هیچ، یعنی گوش بزنگم و مشتاق خدمت. بی‌خبر از این که این مدیر همان بعد از ظهر ملاقاتی دارد برای یک فروش چند صد هزار دلاری  به یک شرکت ایرانی‌ صاحب. به علت شلوغی چند ساعتی‌ در دفتر منشی‌ این شرکت در انتظار می‌ماند ولی‌ به روی خود نمیاورد زیرا که سود هنگفتی در میان بود. بعد از مدتی‌ صاحب ایرانی‌ این شرکت از دفترش بیرون میاید و با عذر خواهی‌ دست محبت دراز می‌کند و نام مدیر کارم را میخواند. در ابراز اینکه اصلا اشکالی‌ ندارد، او با صدای رسا پاسخ میدهد "زهر مار."

دیر فهمیدم که منظور پدر از اینکه چوبش را میخورم این نبود که خدمتکاری بی‌ ریا آسیبی به من می‌رساند. منظور این بود که ریاکاری با بی‌ ریایان خود سر انجامی دارد که از آسمان آید. 


Share/Save/Bookmark

Recently by Ari SiletzCommentsDate
چرا مصدق آسوده نمی خوابد.
8
Aug 17, 2012
This blog makes me a plagarist
2
Aug 16, 2012
Double standards outside the boxing ring
6
Aug 12, 2012
more from Ari Siletz
 
Ari Siletz

Glad you had fun folks

by Ari Siletz on

Divaneh: Great epilogue to the tale. I'll send that doaa regardless.

Comrade: That's another "moral" as IRANdokht may put it.

 

NP: Thanks for dropping in.

Immortal Guard: Glad you joined us with this one.

 


Immortal Guard

This was good!

by Immortal Guard on

Ari Khaan usually your pieces are too rich for my blood. But this one I enjoyed very much!


divaneh

بعدش را بگو

divaneh


و چه بسا که صاحب آن شرکت ایرانی به خنده افتاد و معامله جوش خورد. اگر چنین شد که باید روزی دو رکعت دعا نثار آن خدمتکارو دروس عملی اش نمود. با سپاس از این طبع خوش شما و این نوشتار آموزنده.  


Niloufar Parsi

fun story

by Niloufar Parsi on

thanks ari jan

Peace


IRANdokht

Moral(s) of the story...

by IRANdokht on

Ari jan your short story teaches so much! What a fun and educational piece  :) I truly enjoyed it, thank you.

IRANdokht


comrade

Nicely said

by comrade on

حریف آمریکائی هم، لابد، چوب بی‌ پدر مادریش را خورد. اگر بزرگتری
داشت که او را نصیحت میکرد، می‌دانست در قول بندگان اعتباری نیست.