لیلا فروهر یا نوش آفرین؟ به یاد حزب رستاخیز


Share/Save/Bookmark

aynak
by aynak
04-Apr-2012
 
کلاس اول نظری سال خاطره انگیزی بود. چندی قبل پادشاه مرحوم خواب نما شده بود و یکباره تصمیم به تک حزبی کردن ایران نموده بود. ملت ایران که هیچ گاه با تحزب و اینگونه مسائل آشنایی نداشتند، و اصلا از وجود احزاب بی خبر، به پیام تک حزبی شدن توجهی ان چنانی نکردند. من از خانواده کاملا غیر سیاسی بودم که تنها تماسم با سیاست از طریق باخبر شدن از دستگیر شدن یکی از اقوام بدست ساواک بود. او که سال دوم صنعتی بود، به دلائل نامعلوم برای ما ۶-۷ ماهی زندانی شد و با دخالت پدرم نهایتا پدر من که بسیار --ضد سیاست -- و اینگونه مسایل بود، هیچ گاه از دلیل دستگیر شدن مجید صحبتی نکرد. فقط آاینکه اشتباهی شده و او هیچ گاه با "خرابکاران" همکاری نکرده. بار دوم که مجددا و این بار سال چهارم مجید را گرفتند، دیگر با پارتی بازی هم نتوانستند مجید را از زندان بیرون بیاورند. از قراری او و برخی از دوستانش در دانشکده فنی به "تک حزبی" شدن ایران اعتراض داشتند. در هر روی، آن زمان این جزییات را بما نگفتند.

مدیر دبیرستان- برای همکاری با دستور آموزش و پرورش، و یا شاید انجام وظیفه - در پیام صبح گاهی خبر از برگزاری انتخابات برای برگزینی نماینده حزب رستاخیز از هر کلاس را داد. از نظر هنری، اعلان تک حزبی شدن ایران و تشکیل حزب رستاخیز مصادف بود با ۲ آهنگ معروف از ۲ خواننده محبوب پسران در حال بلوغ: "گل هم گل آفتاب گردرون" نوش آفرین و "شمیم" لیلا فروهر. ما که فرزندان خلف همان ملت حیدر نعمتی بودیم، این بار نیز به دو دسته تقیسم شدیم: طرفداران لیلا فروهر و طرفداران نوش آفرین. که البته شخصا ارادت خاصی به نوش آفرین داشتم. ان روز در کلاس ما رای گیری برای انتخاب حزب رستاخیز صورت گرفت ولی ما بچه ها که اصلا در باغ "انتخابات" رستاخیز نبودیم تصمیم گرفتیم که به این طریق بفهمیم که آمار رسمی محبوبیت کدام یک بالاتر است. ناظم دبیرستان برای نظارت انتخابات به کلاس ما آمد ه بود. قرار شد مهدی - مبصر کلاس آرا را بخواند و ناظم ثبت کند-

رای اول و دوم به دو کاندیدا داده شد، ولی رای سوم: لیلا فروهر - لیلا فروهر -نوش آفرین ......ناظم مدرسه که دوزاریش کمی کج بود پس از خوانده شدن رای دهم یا یازدهم متوجه شد که رای ها برای این دو محبوب نسل جوان بجای ی کاندیدا های حزب افتاده \ دست پاچه شد و بلافاصله نتایج انتخابات کلاس ما را مردود اعلام کرد.

روز بعد مدیر دبیرستان با بیان اینکه شما ها آدم نیستید و رای گیری بهتان نیامده - نفری ۲ نمره از انظباط ما کم کرد. یادش بخیر دوم مارس ۱۹۷۵ روز تشکیل حزب رستاخیز.


Share/Save/Bookmark

more from aynak
 
Arj

کتاب رستاخیز و نمره انضباط!

Arj


یک جورهایی یادم میاد شاید یک سال یا یک سال و نیم قبل از انقلاب، روزی ناظم مدرسه مان که همسر مدیر و به همراه او نمایندگان حزب رستاخیز در مدرسه بودن، به کلاسمان آمد و با معذرت از معلم ما به خاطر قطع جلسه تدریس، ‌یک جلد کتاب را که به گفته او به تحریر اعلاحضرت بوده و بسیار آموزنده معرفی‌ کرد و توصیه خرید اون رو به همه شاگرد‌ها داد. از قرار معلوم یک رقابتی بین اونها و سایر اعضای حزب رستاخیز در ناحیه بوجود اومده بود که کی‌ بیشترین کتابو میفروشه!

به زودی لیستی در هر کلاس به گردش درآمد که اسامی تک تک شاگردها رو به همراه تعداد کتابهای سفارشی در بر می‌گرفت. من یکی‌ دو روزی از مقابله مستقیم با مبصر کلاس که در زنگ تفریح لیست بدست دنبال تک تک شاگردها برای دریافت وجه‌های سی‌ تومنی کتابها میافتاد طفره رفتم، تا اینکه یکبار که در آبخوری مشغول آبخوردن بودم، غافلگیرم کرد و بهم هشدار داد که مهلت خرید کتاب تا دو روز دیگه تموم میشه و اون‌هایی‌ که کتابو نخرن نمره انضباط شون صفر میشه (جهت اطلاع، این حرف رو به هیچ وجه از ناظم نشنیدم)! مبصر که محل رو ترک کرد، یکی‌ از بچه‌های مدرسه که از من یکی‌ دو سال بزرگتر بود بهم گفت که موضوع نمره انضباط دروغه و من مجبور نیستم که کتابو بخرم! من که تا حدودی خودمو تو امپاس میدیدم، گفتم پس چیکار کنم؟ همه دارن کتابو می‌خرن! اما اون گفت که اگه اعلام کنی‌ که استطاعت مالی نداری، از خرید کتاب معاف میشی‌. گفتم این که آبروریزی میشه، "گفت پس بخرش!"

همان روز که به خانه آمدم موضوع رو با مادرم در میون گذشتم که گفت "بذار بابات بیاد ببین چی‌ میگه." شب سر شام به بابام گفتم، که خیلی‌ خندید و گفت "بگو پولشو ندارم،" ولی‌ من گفتم که آبروم پیش بچه‌ها میره، که گفت "پس بگو بابام پول نمیده، بیان منو بگیرن" با خنده بیشتر! خلاصه روز بعد که تو لیست در مقابل دلیل نخریدن نوشتم "به علت عدم استطاعت مالی" فهمیدم خیلی‌ دیگه از بچه‌ها هم همینو نوشته بودن! آخر سال کارناممو که گرفتم، نمره انضباطم ۱۶ بود، حالا نمیدونم بخاطر کتاب بود یا زبون درازیم! 

پ.ت. اسم کتاب رو یادم نمیاد (شاید ماموریتی برای وطنم، یا کتاب بعد از رستاخیز؟).


aynak

نوش آفرین و ...

aynak


 

 اسفند جان، نوش آفرین هم آهنگی داشت که در آن تهدید به راهبه شدن میکرد:
با تو میام با تو میام تا "غروب" ؟  با تو میام با تو به دشتهای دور- وای اگه فردام مثل دیروز بشه، راهبه میشم تو کلیسای نور
که در خاطرم هست که تهدید ایشان به راهبه شدن، خیلی ما را می آزرد.   در
ضمن من فقط ۲ نمرش رو گفتم، البته اذهان دارم که هیچ وقت در انظبات ۱۴
نشدم.

آناهید جان، نوش آفرین حدود ۱۵-۱۶ سال پیش بود که به
آمریکا آمد و در بدو ورود گروهی دوستان یک مهمانی خصوصی داشتند که ایشان
دعوت شده بود.  من هم مانند "groupy"   در آنتراکت پشت صحنه رفتم و چایی و
اینجور چیزها رو که "Waiter" براش میبرد از دستش گرفتم و گفتم از اینجاش با
من.   بدون اختیار وقتی از نزدیک دیدمش گفتم:  من به شما رای دادم :)  او 
حاج و واج نگاه  کرد- بلافاصله داستان رو براش گفتم، تصور می کنم حواسش
پرت بود، شاید هم فکر کرد این دیگه  چی میگه.   بقولی  "   you had to be
there"

فتحالله عزیز : نسل من (من اسم نسل خودم را  گذاشتم
انقلاب سفید  سیاهی که متولدین ۱۳۳۹-۱۳۴۳  یا 1960-1964  را شامل میشود،
گروه خاصی رو در بر میگیرد که ویژه گی هایی بدین گونه داشت:
۱-متولدین ۱۳۳۹ اولین گروهی بودند که با ان نظام آموزشی جدید آغازشد.(مدرک
سیکل یا کلاس ۹- در این دوران از میان برده شد، و همچنین دوره ابتدایی از ۶
به ۵ سال تقلیل یافت.)  دوره ۳ ساله بعد از دبستان نام راهنمایی گرفت.  و
پس از آن  از کلاس اول دبیرستان باید رشته تحصیلی خود  را انتخاب می کردی. 
یعنی بیش یا کم از ۱۳-۱۴ سالگی می دانستی که در نهایت مهندس خواهی شد
(ریاضی -فیزیک) دکتر (علوم تجربی) و اگر تنبل تنبل بودی می رفتی تو علوم
انسانی .  (با پوزش از علوم انسانی ها) ولی مهم اینکه روش آموزشی نوینی در
ایران به اجرا گذشته شد.
۲-از ویژه گیهای دیگر این نسل در قشر متوسط تا متوسط مرفه این بود که برای
اولین بار کنترل جمعیت - با شعار ۲ تا بچه کافیه و فرزند کمتر زندگی بهتر 
صورت  گرفت و بسیاری از جمله خود من در  خانواده های کوچک ۲ یا حد اکثر ۳
فرزندی بزرگ شدیم.
۳-شرکت زنان  در چرخه اقتصاد و شاغل شدن  زنان بطور گسترده - از همین زمان آغاز شد.
۴- شاید مهمترین خصوصیت این گروه خاطره تاریخی ما هم از زمان شاه و هم از
دوره ابتدای انقلاب و خمینی بود.  نسل ما شاید بطورکلی زیر بار هیچ چیز
نبود، از  دلایلی که فکر می کنم دانشگاه ها برای ۲-۳ سال تعطیل شد همین بود
که نسل ما نتواند در دانشگاه تشکل یابد.  من خود پیش از انقلاب از ایران
خارج شدم، ولی اکثر هم کلاسی ها یا اجباری به جبهه ها برده شدند یا از
ایران فرار کردند.چندین نفر از هم کلاسی های من در کشتار ۵۹-۶۰ در زندان ها
ی رژیم اعدام شدند. 
۵. آنطور که از هم کلاسی ها شندیم  در کلاس ۴۵-۴۶ نفری ما بغیر از ۲-۳ نفر
بیطرف و ۱-۲  نفر  حزب الهی بقیه همه طرفدار/هوادار گروه های سیاسی -ضد-
حکومت اسلامی بودند.
از نظر من این دوره زمانی ۳-۴ ساله محصول خاص خود را به جامعه ایران ارائه
کرد که هم  با دوران قبل و هم  با دوران بعد که مشمول  شستشوی مغزی اسلامی
شد تفاوت داشت.  

 

 

 

 


Fatollah

...

by Fatollah on

Thanks for sharing, too young to be part of that era, I guess there is much to learn for years to come ... nonetheless, enjoyed reading your memories.


Anahid Hojjati

Thanks Aynak for a sweet memory

by Anahid Hojjati on

I finally saw Noosh Afarin's live performance more than a year ago and I liked her. She did a great job. I think they are both good entertainers and certainly more interesting then anything regarding Rastakhiz party.


Esfand Aashena

فقط ۲ نمره؟ نمرهٔ انضباط من یک سال ۱۴ و بغل دستیم ۱۰ بود!

Esfand Aashena


خدا بیامرز پدر بزرگم از آهنگ نوش آفرین که تو تلویزیون می‌خوند:

"... فکر نماز مغرب ام

قبله گاه من تویی

فکر رسیدن به خدا

خدای من تویی تویی ..."

لجش می‌گرفت و میگفت؛ ارواح شکمت هیچکی بفکر نماز مغرب نیست جز تو!

Everything is sacred