به مناسبت تولد مصدق: با پیامی از امیر انتظام
by
aynak 01-Jun-2012
صدو سی امین سالگرد تولد مصدق و گرامی داشت فردوسی: (با صدای زنده یاد ایرج گرگین)
//www.youtube.com/watch?v=8tVj_lExNiQ
جشن زاد روز مصدق در منزل کوروش زعیم:
//www.kouroshzaim.org/DetailsData.asp?IDdata=443
بزرگداشت در پاریس:
//www.facebook.com/events/101349136666367/permalink/133232283478052/
4:00 Saturday June 23, 2012
2Ave.Montespant (Ave.Victor Hugo) Paris
پیام عباس امیر انتظام:
به نام خداوند جان و خرد
پیام به مناسبت فرا رسیدن روز 29 اردیبهشت ماه
صدوسی سال قبل در چنین روزی، در بیست و نهمین روز از دومین ماه بهار سال 1261 نوزادی در ایران زمین چشم به جهان گشود که بعدها به برجسته ترین چهره سیاسی تاریخ معاصر ایران تبدیل شد. او محمد مصدق نامیده شد. مردی که به مصداق نامش نمونه صداقت و موید راستی و راستگویی در ابراز عشقش به میهن بود. بزرگ مردی که بعدها در نحوه عملکرد خود در عرصه پرتلاطم سیاست، و در یکی از پرآشوب ترین مقاطع تاریخی کشورمان، با نقش آفرینی هایی ویژه احترامی جاودانه نزد ایرانی و غیرایرانی از خود به جا گذاشت. میهن دوستان را غرق در غرور و دشمنان استقلال و آزادی ایران را حیرت زده و عصبانی کرد. این غافلگیری تاریخی حس انتقام را در آنهایی برانگیخت که خود را قیم ملت ایران
می دانستند؛ حاکمان مطلقی که در راستای دستیابی به منافع ملی، خود خواهان قربانی کردن بسیاری از جوامع بشری زمان بودند. اما روزگار چه بازی ها دارد! چراکه همین حاکمان مطلق پس از گذشت چندین نسل، زبان به ابراز شرمندگی و ندامت از عملکرد خود در برابر ملت ایران گشودند. گرچه مصدق دیگر نبود تا ببیند و بشنود ولی اگر بگوئیم که این اعتراف تاریخی، حتی اگر خیلی هم صادقانه نبوده باشد، صرف ابراز آن برای ملت ایران یک پیروزی، یا بهتر بگوئیم یک امتیاز درخشان در بازی سیاسی، به ارمغان آورد. امتیازی که ما کسب آن را بایستی مدیون عملکرد سیاستمداری با تدبیر و دوراندیش دانست که مسبب این سربلندی جاودانه بوده و نامی نیک از خود در لابه لای صفحات تاریخ معاصر برای خوانندگان نسل های بعدی به جا گذاشت.
زنده یاد دکتر محمد مصدق در طول دوره حضورش در صحنه سیاسی ایران براساس عقاید و باورهایش، که نشأت گرفته از عشق به وطن و هموطن بود، در اثر رفتارهای خود تبدیل به چهره ای
تاریخ ساز شد که آینده دور و نزدیک ملت ایران را دگرگون ساخت. گرچه او به لحاظ کمّی حضوری کوتاه داشت لیکن کیفیت کارهای سیاسی اش آنچنان بود که نسل های بعدی تا به امروز بتوانند، البته در صورت خواستن، ملی گرایی و وطن دوستی راستین را از طریق بهره گیری از تاکتیک پاسداری از آزادی و آزادگی و احترام به رأی و خواسته ملت و در راستای هدف های میهنی، که همانا ساختن ایرانی آباد است، فرا گیرند. استفاده از این تاکتیک همزمان با گزینش یک راهبرد صحیح در رویارویی با جهان بیرونی که نه تنها بتواند امنیت داخلی و تمامیت ارضی را حفظ نماید، بلکه حافظ ثروت و استعدادهای خدادادی ملت ما باشد یعنی همانا خواسته قلبی مصدق برای میهن و ملتش.
او ایران را آنچنان قوی و سربلند می خواست، که در صورت شکوفا شدن استعدادها و بهره گیری صحیح از منابع خدادادی، تحتِ مدیریتِ دولتمردانی دلسوز و مدبر، بتواند در جهان و نزد جهانیان حرفی برای گفتن داشته و آن اعتبارِ در خورِ خویش را به دست آورد.
مصدق بزرگ به ما آموخت چگونه می توان به تعهدات میهنی تا آخرین لحظه حیات وفادار ماند، نومیدی به خود راه نداد و با مقاومت در برابر گزینه پرجذبه و حتی گاهی توجیه پذیر جلای وطن، از میدان به در نرفت. او به ما آموخت چگونه در بزنگاهی که عرصه برای ما تنگ تر از همیشه می گردد، و روشنایی درون قفس کم سوتر می شود، با تمام توان مقاومت کرده و ایران عزیز را تنها نگذاشت.
چه بسیار انسان هایی بوده و هستند که با اعتقاد به راه و آرمان های مصدق توانسته اند وفای به عهد خود را با فنا کردن زندگی خود و فرزندانشان، و در راستای تحقق آمال ملی و میهنی، به ثبوت رسانند. اینجانب نیز از نوجوانی، و طی سال های پایانی دبیرستان، به جمع شیفتگان راه مصدق پیوستم. در طول این سال ها همواره سعی نمودم دروسِ صداقت مداری و وطن دوستی را که نه تنها از مصدق بزرگ، بلکه از سایر ایران دوستانی آموخته که در طول ادوار مختلف، و در مقاطع حساس تاریخی، عشق خود به وطن را ایثارگونه نشان داده بودند، همواره در ذهن مرور و در عمل تمرین نمایم. بنابراین سال ها قبل راه این بزرگان را به طور خودخواسته برگزیدم و امیدوارم، گر روزگار امانم دهد، تا آخرین لحظه حیاتم راه من راه خدمت به وطن باشد. اکنون شصت وسه سال از زمان این گزینش می گذرد و من متعهد و مصمم همچنان در راهم. در طول این سال ها هرگز از تمرین آنچه آموخته ام باز ننشسته و سال های متمادی زندان را، بدون آنکه ذره ای از اصول اعتقادی خود منحرف گردم پی در پی گذراندم بنابراین محرومیت از آزادی را پذیرفته، و با اندوه بسیار گذر عمر را نظاره کرده و به فرصت های از دست رفته زندگی ام افسوس می خورم.
فرصت هایی که گر داده می شدند می توانستند مرا در تحقق بخشی از برنامه ها و آرزوهایم برای ساختن ایران یاری نمایند. اگر در میان این سختی ها، به زجر غیرقابل توصیف و توان فرسای سی وسه سال محرومیت از دیدار فرزندان نیز اشاره کنم. آنگاه به گزاف نخواهد بود اگر بگویم چه هزینه ای را به جان خریده ام تا همچنان رهرو راه آموزگاران بزرگم باشم! فقط و فقط از پروردگار خواهان آنم که یاری ام دهد تا بتوانم تا آخرین لحظه حیات، و تا زمان اثبات بی گناهی و حقانیتم در راه تحقق آرزوهایم برای ایران و ایرانی به پیمودن این راه دشوار ادامه دهم.
از این ها که بگذریم، در حال حاضر به درگاه پروردگار شکر می کنم که در چنین روزی می توانم از راه دور، با جسمی خسته و مانده لیکن قلبی پر امید، و ضمن عرض تبریک مجدد به مناسبت آغاز سال نو، فرا رسیدن روز 29 اردیبهشت را به همه هموطنانم، و همه آنانی که دوستدار ایران بوده و از راه دور و نزدیک حافظ حرمت و بزرگی آن هستند، تبریک عرض نمایم.
اینجانب تمامی امیدم به جوانانی است که بتوانند از طریق تلاش در راه تحصیل علم و به روز شدن با اطلاعات و فن آوری های نوین، و کوشش در جهت شکوفا کردن استعدادها و بروز خلاقیت ها، به تدریج خود تبدیل به مهندسانی گردند که امیدوارانه امکان دوباره ساختن وطن را باور دارند. نیروهای مفید و سازنده ای که در راه جبران خسران های مادی و معنوی و ضایعات اسف بار فرهنگی و اخلاقی تا احیای دوباره جامعه ای سالم و بانشاط از هیچ تلاش و کوششی دریغ ننمایند.
بنابراین با دستانی بسته، لیک چشمانی منتظر و با نگاهی پر امید سپاس قلبی ام را نثار آنانی می نمایم که علاقمند به آشنایی با مرام و دیدگاه مصدق بزرگ هستند. کسانی که می توانند با مطالعه تاریخ، و با رجوع به مستندات تاریخی، خود قضاوت نمایند و در صورتی که نتایج برایشان توجیه پذیر و مثبت بود، عزم خود را جزم کرده و صد البته با توجه کامل به شرایط روز ایران و جهان، قدم در راه ساختن ایران فردا بردارند. آنها بدون شک خواهند توانست در اقدامات خود به بازپروری جامعه ای سالم و پویا موفق گردند. جامعه ای که بتوان در آن آزادی و آزاداندیشی، احترام به حقوق یکدیگر، و ارتباط ناوابسته استثمارگونه به قدرت های دیگر ضمن ایجاد روابط قابل قبول با آنها و در نهایت اعتلای فرهنگ ایران زمین را به راحتی تجربه کرد. توصیه ام به نسل جوان و به تمامی جوانان ایران دوست این است که همواره مطالعه کنند، عملکردها را بسنجند و نتایج حاصله از هر یک را در کفه های ترازوی عدالت تاریخی قرار دهند. پس از قضاوت و به دور از هرگونه تعصب، از آنچه لازم و مفید می بینند بهره بگیرند. وقتی در نهایت و پس از فرا گرفتن آموخته های لازم علمی داوطلب خدمت به میهن شدند راه عمل خود را انتخاب نمایند. اگر در این راستا پیروی از کلان افکار میهن دوستانه مصدق بزرگ به ذائقه سیاسی آنان نزدیک تر بود آگاه باشند که راه مصدق راه آسانی نیست، عشق می خواهد و پایداری، اعتماد به نفس می خواهد و عزمی راسخ، و در نهایت غلبه بر هوای نفسانی در برابر نور خیره کننده جلال و جبروت روزگار! در این باب، خانم شیرین سمیعی در کتابشان تحت عنوان «در خلوت مصدق» چه گویا و پرمعنا او را توصیف کرده اند:
«به او بالیدن چه آسان و چو او زیستن چه مشکل.»
در پایان، از پروردگار بزرگ خواهان شادی روان مصدق بزرگ، پر رهرو بودن راهش، و سلامتی همه پویندگان این راه می باشم. از راه دور به یکایک شما که به رغم نسل ها فاصله با دوره مصدق از روی عشق و علاقه، و از طریق مطالعات تاریخی، خود را آشنای راه و مرام او کرده و در آن سوی آب ها با برپایی بزرگداشت ها و گرامیداشت ها برای این بزرگ مرد حافظ نام نیک و یاد پرخاطره اش در دل همه ایران دوستان هستید درود می فرستم.
با احترام و ارادت
عباس امیرانتظام
تهران 29 اردیبهشت سال 1391
Thank You Aynak for the...
by P_J on Sat Jun 02, 2012 02:20 PM PDTremembrance of this GREAT man that symbolized HONESTY, INTEGRITY, PATRIOTISM and perseverance.
He put his country first and struggled mightily despite suffering from the debilitating disease of Chronic Fatigue Syndrome (CFS), not known at the time, and its physical disabilities.
He also fought the injustices that COLONIAL subjugation had brought us, while his battles on the domestic front and against TRAITORS like Mohammad Reza Pahlavi, Ayatollah Kashani, Baghaei and the rest of those foreign agents raged on. Yet, he never flinched or abandoned his responsibilities.
He will always live in the HEARTS and minds of all patriotic Iranians!
مصدق:
aynakSat Jun 02, 2012 08:17 AM PDT
دوستان - صحبت از مصدق و زاد روز اوست گفتم شاید خالی از لطف نباشد از تجربه شخصی خود نیز بگویم. همان گونه که در پیش درآمد شعر اخوان او گفت، صحبت کردن حتی از نام او نیز ممنو ع بود. خود من که بیش از یک دهه پس از کودتا بدنیا آمدم، در دوران کودکی و حتی تا دوران انقلاب نامی از او نشنیده بودم. (خانواده ما خانواده ای بشدت غیر سیاسی بود، و هم پدر و هم مادرم هیچ گاه علاقه ای به گفتگو درمورد سیاست نداشتند). شاید اولین بار در آهنگی که در مورد او پس از انقلاب سروده شده بود نامش را شنیدم. ولی جالب اینکه هرچه از سن من گذشت و توانایی برای تحقیق در مورد او را بیشتر یافتم، بیشتر شیفته او و بینش او شدم. بعد ها و قبل از فوت پدرم که از او در این مورد و اینکه چرا در این مورد هیچ گاه صحبتی در خانه نمی شد، او به صراهت گفت، که از نظر و تجربه او، هیچ گاه نیروهای خارجی (و او از روسیه یا شوروی ان زمان وحشت باور نکردنی دشت ) و منظور او همان روسیه و انگلیس چنین اجازه ای نخواهند داد که حکومتی مستقل که در درجه اول منافع ملی ایرانیا ن را در نظر داشته باشد بر سر کار بیاید. پس از دید او امکان راه سومی وجود نداشت و ترس از گرفتاری ما در سیاست.
ولی شاید علیرغم مطالب بسیاری که در مورد او و توسط او خوانده ام، آنچه مرا بیش از هر چیز مورد تحت تاثیر قرار داد، کتاب او بود با نام: "اصول و قواعد و قوانین مالیه" . او در این کتاب با زبانی شیوا بسیاری از مسائل اقتصادی از جمله مالیات - بودجه - و سیاست های مالی را بررسی می کند. هدف او، استفاده از از عرف موجود و تغییر و بهبود آن - بجای کپی برداری از قوانین کشور های دیگر بدون در نظر گرفتن شرایط و مناسبت ایران بود. اینکه او به مسائلی که ایران با ان روبرو بود و هست، هم از نظر سیاسی ولی مهمتر از دید اقتصادی و همچنین فرهنگی نگاه می کرد، و در نتیجه راه حل های پیشنهادی وی نیز (برای مثال موازنه بودجه) بر پایه یافتن روشی معقول بر مبنای مناسبت موجود در ایران بود، من را با عمق بصیرت او آشنا کرد. پس در مورد روش او - مناسب تر از سالها دل طلب جام جم از ما می کرد، آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد نیافتم. اینگونه است که در سفر اخیر به ایران که با چند تن از نسل جدید (زیر ۳۰ سال دانشگاهی ) صحبت می کردم، و یکی به مصدق اشاره کرد، خود فکر کردم، مگر میشود، نبوغ و صداقت را کشت؟ اینها که در حکومت اسلامی اسمی از مصدق نشنیده اند چگونه است که او را میشانسند؟ که تجربه خودم دلیل اینکه حالا بسیاری ۱۳۰ امین سال تولد او را جشن می گیرند را روشن کرد.Dear AynakThank you for
by Babak K. on Sat Jun 02, 2012 07:14 AM PDTDear Aynak
Thank you for the post. How long shall they kill our prophets,
While we stand aside and look? (From a song by Bob Marly). I I would like to suggest this song by Bob Marley:
//www.youtube.com/watch?v=MJHgMD1S0bg
On Abbas Amir-Entezam
by Masoud Kazemzadeh on Sat Jun 02, 2012 06:03 AM PDTMy article on Abbas Amir-Entezam. Many have called Amir-Entezam "Iran's Mandela." I call him "the second Mossadegh."
//iranian.com/BTW/2004/December/Entezam/index.html
Aynak jan
by Parham on Sat Jun 02, 2012 05:54 AM PDTMany thanks for posting this message here. May he rest in peace.
Yadash gerami - thanks for posting, Aynak.
by MM on Sat Jun 02, 2012 05:35 AM PDT.
وقتی یک مردم فریب از مردم فریب دیگری ستایش میکند
anglophileSat Jun 02, 2012 05:00 AM PDT
چه کسی بهتر از عباس امیر انتظام که برای استادش محمد مصدق یاد نامه بنویسد. او نیز همانند معلمش مصدق (که بر عکس ادعای چاپلوسانه امیر انتظام با نام محمد آشتیانی متولد شده بود و مصدق لقب قجری او از طرف ناصر الدینشاه میبود) با فریب مردم به روی کار آمد و جاده صاف کن همان آخوند هایی بود که بعدها مثل یک موش مرده دمش را گرفتند و انداختندش تو زندون (و فقط مثل همکارش ابراهیم یزدی بخاطر وابستگیهای امریکأیش توسط ایادی آمریکا در میان آخوندها حفظ شد). امیر انتظام همانطور که استادش مصدق دست کاشانی را بوسید ، او نیز دست خمینی را بوسید. هردویشان به خیال باطل خود فکر کردند که میتوانند سر آخوند را کلاه بگذارند غافل از اینکه سر خود و یک ملت را کلاه کذاشتند.
در ضمن اینرا هم نگاه کنید.
//iranian.com/main/node/180799
شعری از
aynakFri Jun 01, 2012 10:33 PM PDT
شعری از اخوان ٽالٽ برای "پیر محمد احمد آبادی"
"این شعر را در سال ۳۵ (دو سال پس از کودتا) برای مصدق گفتم. چون اون زمان نمی شد حتی اسم مصدق رو بیاوری . این بود که من نوشتم برای پیر محمد احمد آبادی......... که اگر من را گرفتند بگویم خوب خیلی محمد داریم و خیلی احمد آباد ... تسلی و سلام: دیدی دلا که یار نیامد گرد آمد و سوار نیامد بگداخت شمع و سوخت سر و پا و ان صبح زرنگار نیامد آراستیم خانه و خان را و ان ضیف نامدار نیامد دل را شوق را توان را غم خورد و غم گسار نیامد آن .... فروریخت و ان کرده ها به کار نیامد سوزد دلم به رنج و شکیبت ای باغبان بهار نیامد بشکفت بس شکوفه و پژمرد اما گلی به بار نیامد خشکید چشمه و دیگر ابی به جویبار نیامد ای شیر پیر بسته به زنجیر کز بندت هیچ آر نیامد. ... زین تشنه کشتگاه نجیبت جز ابر زهر بر نیامد .... دیری گذشت و چون تو دلیری در صف در کارزار نیامد .... او آن رنج بی حساب تو دردا چون هیچ در شمار نیامد وز سفله یاوران تو در جنگ کاری بجز فرار نیامد .... چندان که غم به جان تو بارید - باران به کوهسار نیامد. //www.youtube.com/watch?v=wPWik2DF_nMایران برای همه ایرانیان
رای ایرانیان - دولت ایرانیان
نه ولایت وقیح نه پادشاه سفیه