آزاد مراديان؛
رواندرمانگر، متخصص علوم رفتارى
پديده خود سوزى
در بررسى پديده خود سوزى ، قبل از هر چيز بايد به تعريفى كه از خودسوزى وجود دارد پرداخت، چون در بسيارى از مواقع كلمه خود سوزى در درون نتيجه عمل كه خود كشى است محو مي گردد ويا گاها دلايل دست زدن به خودسوزى موضوع خودسوزى را تحت الشعاع قرار مي دهد.
اساسا خودسوزى را هم مي توان بعنوان يكى از علائم ابتلا به بيمارى روانى خاصى و هم بعنوان نتيجه يك بيمارى روانى به حساب آورد. آنچه در همه اين مباحث مشترك است آن است كه فردى كه دست به چنين عملى زده است، از ميانگين سطح طبيعى تعادل روانى خارج شده است و اين مرحله اي است كه نيازشديد فرد به گرفتن كمك هاى تخصصى را طلب مي كند، و يا به همين ترتيب تغيير در ميزان متغيرهائى كه محرك اين حالت بوده اند را ضرورى مي نمايد.
در تجزيه و تحليل رفتار خودسوزى مانند هر پديده ديگر رفتارى در مورد انسان به عواملى بايد توجه كرد كه اساسا مولفه هاى تشكيل دهنده آن رفتار بوده اند، عملكرد يا فونكشيون رفتار، ساختار روانى آن رفتار، عواطف و احساسات، و در آخر مجموعه اطلاعات يا انفورميشن هائى كه بخشى از اين مولفه را تشكيل مي دهند ، چه بعنوان محرك، مشوق و نتيجه عمل.
در روانشناسى بالينى اساسا اين رفتار در گروه رفتارهائى قرار مي گيرد كه حاصل آن ايجاد نقص عضو، ايجاد اثر و نشان بر روى اندامهاى فرد، ضربه زدن فيزيكى به خود كه مي تواند در صورت عدم مداخله كادر درمانى به يك نقص عضو دائم و يا از كار افتادن بخشى از عملكرد جسمى فرد و ياحتي مرگ فرد منجر گردد.
آزار رساندن به خود همانطور كه ازنام آن بر مي آيد رسيدن به درجه اى از شناخت و معرفت در يك فرد است كه خود را آگاهانه در معرض يك آزار فردى و قطعا جسمى قرار مي دهد. اين موضوع مي تواند، بريدن بخشهاى از بدن مانند دست و ساعد، سينه و پا، صورت و حتى گردن باشد، دوختن لبها و گوشها و چشمها امتناع از خوردن غذا تا بيهوش شدن و مرگ، خوردن سم و يا داروهاى شيميائى، حلق آويز كردن خود ، ودر مجموع دست زدن به اعمالى كه از استانه تحمل درد يك فرد عادى خارج است. در همين رابطه بسيارى از روانشناسان اساسا به خود آزارى بعنوان وسيله اى براى ابراز درد عميق روانى و احساسى ياد كرده اند.
دلايل خود آزارى
دلايل خود آزارى مي تواند بسيار وسيع باشد، آنچه كه مسلم است استرسهاى محيطى ، اضطرابات، ناكاميها، شكستها و احساس عميق بى استفاده گى و بيچاره گى مي تواند فرد را مستعد چنين رفتارى بنمايد. احساس افسردگي شديد و ناتوانى در يافتن كمك و راه حلى براى درمان آن، احساس تنفر و خشم زياد به گونه اى كه نياز به تخليه آن را فرد در خود احساس مي كند ولى به دلايلى امكان آزار به فردى كه عامل ناكاميها و خشم او است را ندارد، احساس شديد گناه و خيانت هم مي تواند به عاملى براى خود آزارى منجر گردد.
در يك فرد سالم هر دو سيستم روانى و فيزيكى در كنار يكديگر تعادل و هوموستازى فرد را برقرار مي كنند. فاصله گرفتن اين دو بخش از همديگرمي تواند از نشانه هاى اختلال روانى باشد. فردى كه عميقا از نظر روانى آزرده شده است، احساح متعادلى نسبت به جسم و كالبد خود ندارد، اين افراد براى يافتن تعادل روانى خود كه ضرورت حيات است به آزار فيزيكى خود روى مي آورند. لمس و احساس فيزيكى در نتيجه درد اندامها مي تواند فرد را براى مدتى آرام كند. بيمارانى كه بعد از خود آزارى آرامش پيدا مي كنند از همين موضوع پيروى مي كنند. به زبان ديگر با آزار فيزيكى سيستم روانى خود را بي حس مي نمايند.
بسيارى از روانشناسانى كه در اين حيطه كار ميكنند، به خصوص در ايالت متحده امريكا، كسانى هستند كه روزانه با افرادى ملاقات ميكنند كه به گونه اى روانى و فيزيكى مورد آزار و آذيت قرار گرفته اند. مراجعينى كه يكى از شيوه هاى آزار و اذيت را تجربه كرده اند، آزار فيزيكى: تنبيه شدن فيزيكى، آزارهاى روانى: تحقير كردن، بي ارزش جلوه دادن كار و رفتار فرد، توهين كردن و مسخره كردن فرد، آزارهاى جنسى :از تماس جنسى، دستكارى كردن اندامهاى جنسى فرد تا تهديد به تجاوز و يا هر رفتارى كه به گونه اى تجاوز به فرد محسوب مي شود. و نهايتا بي توجهى كردن به نيازهاى اوليه فرد و محروم كردن وى از آنچه فرد براى حيات خود به آن احتياج دارد، مانند نياز به غذا، پوشاك، سرپناه، و نيازهاى حمايتى و پزشكى بخشى از شكايات اين مراجعين به رواندرمانگران در امريكا و ساير كشورهاست.
در همين گروه افرادى كه در معرض حوادث و وقايع فاجعه بار طبيعى و غير طبيعى بوده اند چه آنان كه عضوى از جامعه بلا زده بوده و چه آنان كه مستقيما و رودرو در صحنه اى حضور داشته اند كه منجر به قتل و يا نقص عضو خود و ديگران شده است. همه آنان مستعد آن هستند كه به گونه اى فيزيكى به خود آزارى برسند. در واقع اينان بيشتر كسانى هستند كه در مقطع خاصى از زندگي خود در معرض استرس شديد و ناخواسته اى قرار گرفته اند كه به صورتهاى مختلفى قابليت ياد آورى و تكرار دارد، ١- در مجاورت مسايل و رويدادهائى كه مولفه هاى مشابه با حادثه اصلى را دارد، ٢-در مشابهت موضوع و ٣- در تضاد با عناصر اوليه حادثه ، به همين دليل اين روانشناسان كه با گروه اختلالات اضطرابى كار مي كنند، خود آزارى و ايحاد نقص عضو در خود را بعنوان يكى از نتايج اختلال استرس بعد از حادثه بيان مي كنند.
بر اساس اطلاعات آمارى منتشر شده توسط جامعه روانپزشكان امريكا ساليانه مليونها نفر از ساكنان ايالت متحده امريكا به گونه اى خود آگاهانه به خود اسيب زده اند، كه در نهايت موجب نقص عضو در آنها شده است. با اينحال خود سوزى بعنوان يكى از شيوه هاى خود آزارى فردى در امريكا چه از نظر تعداد و چه از نظر شدت آن در درجات بسيار پايين قرار دارد. به همين دليل بايد به اين موضوع دلايل فرهنگى و جامعه شناختى را در درك اين مطلب مداخله داد. به زبانى ديگر شكل خود آزارى و ايجاد نقص عضو مي تواند از فرهنگى به فرهنگى ديگر متفاوت باشد هر چند كه فونكشون يا عملكرد اوليه آنها يكى است.
در آينكه فرد با سطحىاز آگاهى دست به چنين كارى مي زند، شكى نيست ولي همانطور كه در بالا به آن اشاره شد فرد در يك پروسه ى طولانى مدت به نقطه اى مي رسد كه خود را با شرايط موجود منطبق نمى يابد و هيچگونه اميدى براى تغيير آن چه در حيطه آگاهى وچه احساسى و عاطفى پيدا نمى كند. اين مرحله كه آنرا اختلال انطباقى مي نامند، اگر مورد مداخله از خارج قرار نگيرد مي تواند همه شئونات زندگى فرد را مورد آسيب قرار دهد. بسيارى از بيماريهاى روانى به گونه اى از همين نقطه آغاز مي شوند.
با استناد به تجربه كاري چند ساله با افرادى كه در اين گروه خود آزاريها قرار گرفته اند هيچكدام از اين افراد معتقد نبوده اند كه قصد خود كشى داشته اند، بسيارى از آنان اميدوار بوده اند كه اين كار موجب تغييرى اساسى در زندگيشان شود، در عين حال كه فرايند خود آزارى تا زمانى در اختيار فرد است ولي ميتواند با ادامه آن از كنترل فرد خارج شود و به مرگ فرد منجر گردد. نوجوانى كه دست به بريدن دست و سينه خود مي زند، هنگاميكه خون ريزى ادامه پيدا مي كند به مرگ وى منجر خواهد شد، يا فردى كه شروع به حلق آويز كردن خود مي كند در مواردى كه از مرگ نجات پيدا كرده است اعلام نموده كه قصد نداشته است كه خود را از ميان ببرد. در اينجا بايد متذكر شد كه بحث خودكشى كه در بيماريهاى روانى و بخصوص بيمارى افسردگي ديده مي شود در عين مشابهت نتيجه عمل ، از دلايل متفاوتى برخوردار است. بسيارى از شيوه هاى خود آزارى ضرورتا جان فرد را به خطر نمى آندازد ولى زياده روى در آن و عدم رعايت موارد لازم ميتواند خطر مرگ را به همراه داشته باشد. خالكوبى كه اكنون بصورت يك مدل در ميان گروه خاصى از مردم در كشورهاى غربى تبديل شده است از جمله مواردى است كه در همين طبقه بندى قرار مي گيرد.
خود سوزى در بسيارى از كشورهاى جهان ديده شده است، با اينحال شدت اين عمل در مناطقى از جهان موجب شده كه پارامترهاى فرهنگي و اجتماعى در اين كار مورد نظر قرار گيرد. ايالت متحده امريكا از جمله كشورهائيست كه كمترين ميزان خودسوزى در آن ديده مي شود و موارد ديده شده هم در ميان مهاجرانى بوده است كه نتوانسته اند با سيستم اجتماعى و فرهنگي آمريكا خود را منطبق كنند و يا بر اساس تجربيات فردى از كشور مبدا با اختلالات تطبيقى مواجه شده اند.
نمونه هاى فراوان خود سوزى در كشورهاى آسيائى اين شبه را ايجاد كرده است كه اين نمونه از خود آزارى مربوط به فرهنگ غالب اين كشورها بوده است. شايد اين موضوع صحيح باشد، با اينحال نبايد تفاوتهاى فردى و تفاوت پوست روانى افراد در اين كشورها را از ياد برد بدين معنى كه اين فرهنگ افراد خاصى از اين جامعه را مورد حمله قرار مي دهد نه همه آنان را.
راهبان بودائي در كشورهاى اسيائى سالهاست كه چنين مراسمى را براى احترام به بودا خداى خود انجام داده اند، با اينحال تا سال ١٩٦٣ اين موضوع نتوانسته بود توجه رسانه ها را به خود جذب كند ، و افرادى كه خود را به آتش كشيده بودند در ميان آتش گمنام سوختند و اساسا مشخص نشده است كه انگيزه روانى آنان جداى از احترام به رهبر ديني شان چه بوده است.
راهبان بودائى شايد اولين گروهى بودند كه مورد توجه رسانه ها و روانشناسان اجتماعى قرار گرفتند، خود اين توجه در عين حال كه توانسته است بخشى از خواست فرد خود سوز را براورد نمايد، در عين حال خود بعنوان يك مشوق براى تكرار آن در ميان همكيشان بودائي عمل كرده است.
در ١١ جون ١٩٦٣ يكى از شلوغ ترين مراكز سايگون شاهد راهبى بودائى به نام تيچ گوانگ ديره بود كه براى دفاع از مذهب خود در مقابل دولت مسيحى ويتنام خودرا به آتش كشيد و عكاسى كه شاهد اين جريان بود موجب جهانى شدن واقعه ، ايجاد درگيريهاى مردم ويتنام با دولت، خودسوزيهاى بيشتر بودائيان ، بحران بزرگ سياسى در ويتنام و نتيجتا فشار بين المللى به دولت ويتنام براى ايجاد اصلاحات اساسى شد.
نمونه هاى زيادى در چين، ژاپن، كره و ويتنام در طى همين سالها ثبت شده است، و گاها خود الهام بخش افراد غير بومى هم شده است. بعنوان مثال در سال ١٩٩٥ فرزند يكى از ماموران امريكائى در سايگون خود را به همان شيوه بودائيان به آتش كشيد، وى كه نجات پيدا كرده بود دليل آنرا تجربه آموزى بيان كرده بود.
به جرات مي توان گفت كه بيشتر قربانيان اين خودسوزيها در كشورهاى آسياى جنوب شرقى از ميان مردان بوده اند. و اگر اصلاحات در سيستمهاى اجتماعى و سياسى اين كشورها را بعنوان دلايل اين اقدام ذكر كنيم بايد به نمونه هاى ديگرى در همين رابطه در كشورهاى اروپائى و امريكا اشاره كرد. كه بدليل عدم انعكاس وسيع آن در رسانه هاى بين المللي به فراموشى سپرده شده است، از مرگ جوانى امريكائى در اعتراض به حضور امريكا در ويتنام، از خودسوزى دانشجوئى در شهر سن ديه گوى كاليفورنيا، تا خودسوزى نيوشا فرهى جوان ايرانى مقيم لوس آنجلس در سال ١٩٨٧ در اعتراض به حضور خامنه اى رئيس جمهور وقت ايران درجلسه ساليانه سازمان ملل متحد. در اروپا هم موارد زيادى ديده شده است كه بسيارى از آنان براى رسيدن به يك خواست سياسى بوده است، مانند خودسوزى هواداران حزب كارگران كردستان پ ك ك در اروپا در زمان دستگيرى آقاى عبدالله اوجلان رهبر اين حزب، و يا خود سوزى يك پناهنده ايراني در هلند در سال پيش در اعتراض به رد تقاضاى پناهنده گيش. در سال ٢٠٠٩ و در اعتراض به دستگيرى مريم رجوى توسط پليس فرانسه ده تن از اعضا آنان دست به خودسوزي زدند ٣ تن از آنان در نتيجه سوختگي جان سپردند و بقيه دچار سوختگي هاي شديد شدند
خود سوزى راهبان بودائى در سالهاى ٦٠ ميلادى به عاملى در جهت ايجاد تحولات سياسى و فرهنگي در ويتنام منجر گرديد . اين شيوه از خود سوزى اكنون به عنوان شيوه اى از مبارزه بودائيان بر عليه دولت جمهورى خلق چين در آمده است. از ابتداى سال نو ميلادى ٢٠١٢ و همزمان با سال نو چينيان، چندين مورد خود سوزى توسط راهبان دينى در مناطق فلات تبت گزارش شده است. خودسوزى محمد بو عزيزى دستفروش جوان تونسى ، و انعكاس وسيع آن در رسانه هاى داخلى و بين المللي، تجزيه و تحليل سيستمى موضوع در كنار بسيارى از پارامترهاى ديگر سرآغاز دگرگونيها و انقلاباتى شد كه بسيارى از كشورهاى خاورميانه و شمال افريقا را در ميان گرفت.در ماه اگوست ٢٠١٢ و در اعتراض به سياستهاى اقتصادى دولت اسرائيل تا پيج مورد خودسوزى در جريان تظاهرات وسيع خيابانى به وقوع پيوست كه همگى آنان منجر به مرگ افراد معترض گرديد.
ايران ، افغانستان، پاكستان و عراق، تركيه، جمهورى آذربايجان، تاجيكستان، و حتى هند كه تقريبا همگى در يك منطقه جغرافيائى قرار گرفته اند نسبت به ديگر كشورهاي منطقه از درصد بالاى خودسوزى در ميان زنان برخوردارند. به گونه اى كه به عنوان يك معضل بزرگ اجتماعى در اين كشورها زير ذره بين محققان بين المللي هم رفته است. تحقيقات دانشگاهى و عموما دولتى در ايران در بين سالهاى ١٩٨٠ تا ٢٠١٠ در اين خصوص ، نشان از گسترده گي اين شيوه از خود آزارى كه در بيش از ٧٠-٨٠ درصد آن به مرگ منتهى شده است در استانها و مناطقي دور از مركز بوده است.
تحقيقات طولى و دامنه دار در استانهاى ايلام، مازندران، كهكيلويه و بوير احمد از يك فاجعه انسانى خبر مي دهد. هر چند اين تحقيقات نكات آمارى ارزشمندى را متذكر مي شود با اينحال راهكارهاى مناسبى را پيشنهاد نمي نمايد، چون به يقين بخشى عمده اين خود سوزيها مرتبط با قوانين مملكتى و ساختارهاى اجتماعى و فرهنگى جامعه دارد كه مستقيم يا غير مستقيم بوسيله دولت حمايت شده است و خود به معضلى لاينحل تبديل گرديده است.
در تحقيقى كه توسط دانشگاه علوم پزشكى در استان مازندران ايران صورت گرفته است، فاكتورهاى متعددى براى خود سوزى بيان شده است از جمله ناهنجاريهاى اجتماعى، فقر اقتصادى ، بيكارى، و مهمترين آن اختلافات زناشوئى،
" در يک بررسى توصيفى پيش گستر، با کمک يک پرسشنامه جمعيت شناختى و مصاحبه نيمه ساخت يافته، ٣١٨ مورد خودسوزى که طى ٣ سال به تنها مرکز سوختگى استان مازندران ارجاع شدند، مورد بررسى قرار گرفتند.
يافته ها: ميانگين سنى اقدام کنندگان ٢٧ سال بود و ٨٣ درصد آنها را خانمها تشکيل ميدادند.بيشتر آنها متأهل، خانه دار و با تحصيلات دبيرستانى بودند. ٦٢ درصد آنها بطور تکانه اى اقدام به خودسوزى کرده بودند. علت اصلى اين اقدامات، کشمکشهاى زناشويى و خانوادگى بود..... ميزان مرگ و مير آن ٧٩ درصد بود
پژوهشهاى انجام شده در استان ايلام، كرمانشاه و چهار محال بختياري به فاكتورهاى ديگرى نيز اشاره مي كند ، بدرفتارى والدين با دخترانشان، ممانعت از ازدواج آنان با كسانيكه دوست داشته اند، ازدواجهاى تحميلى با افراديكه هيچ تناسبى با آنها نداشته اند. زنانى كه به دليل آزار و آذيت شوهران خود دست به اينكار زده اند كم نيستند. برملا شدن رابطه خارج از ازدواج و ترس از اعمال مجازات توسط شوهر و خانواده شوهر و يا اعضا خانواده خود، آداب و سنن اجتماعى ، سيستم مردسالارى از جمله دلايل بدست آمده بسيارى از پژوهشها در داخل ايران بوده است.
معاون سازمان بهزيستى چهارمحال و بختيارى با اشاره به اين كه در چند سال گذشته، تحقيق هاى مختلفى در زمينه خودكشى ها در اين استان انجام شده است به «شرق» مى گويد:
اولين بررسى درباره اقدام به خودكشى در استان، وقايع يك ساله سال هاى ۶۸ ۶۷ را مورد توجه قرار داد. در آن بررسى معلوم شد كه ۷۰ درصد از افرادى كه خودكشى كرده بودند را زنان تشكيل مى دادند.
معاون بهداشتي دانشگاه علوم پزشکي لرستان اعلام كرد: ٥ مورد از ١١ مورد مرگ ومير مادران باردار مربوط به خودسو زي بوده است
در پژوهشى كه از سوى كميته زنان و جوانان و سازمان بهزيستى چهارمحال و بختيارى انجام شده آمده است:
«زنان استان شدت خشم خويش را در خشونت شيوه خودكشى به نمايش گذاشته و رهايى خويش از موقعيت هاى غير قابل تحمل را با انتقام و ايجاد فشار براى بازماندگان پيوند مى زنند، در حالى كه مراجعه به گزارش هاى مختلف پيرامون خودكشى در جهان و ايران نشان مى دهد زنان معمولاً به دليل استفاده از روش هاى كم خطرتر، كمتر از مردان موفق به خودكشى مى شوند.»
پژوهشهاى انجام شده چه در سطح دواير دولتي و چه در قالب پايان نامه هاى دانشجوئى همه حاكي از آن است كه استان ايلام بالاترين ميزان خودكشى در ايران، و بيشترين ميزان خود سوزى را دارد. يكى از دلايل ذكر شده براى اين موضوع كه در بحث پايان نامه كارشناسى ارشد آقاى مهردادى معاون سابق سازمان بهزيستى استان ايلام بوده است، اينست كه ميزان طلاق در اين استان خيلى پائين است و ساختارهاى اجتماعى و فرهنگي و همينطور قانونى بعنوان سدى در مقابل طلاق قرار گرفته اند .
خانم پروين پختيار نژاد نويسنده كتاب زنان سوخته... در مصاحبه اي با روزنامه اعتماد مي گويد:
"در شهرها و استان هايى که من از نزديک مشاهده کردم، مشکل حقوقى زن ها است که بيش از هر علتي، باعث شکل گيرى اين معضل شده. يعنى ناديده گرفته شدن حقوق فردى و انسانى زن ها درون خانواده و جامعه يى که در آن زندگى مى کنند، باعث شده تا اين زن ها هيچ راه گريزى از هنجارها و قواعدى که از پيش نوشته شده و آنها هم بايد تبعيت کنند و در آن چارچوب زندگى کنند، نداشته باشند. از طرف ديگر نسل هاى گذشته از اين قواعد پيروى مى کردند، چون انسان هاى ناآگاهى بودند. براى نسل هاى گذشته، مرد فردى بود که اول و آخر تمام مسائل خرد و کلان در جامعه را مى دانست و حرف اول و آخر را مى زد، اما با وجود اينکه بسيارى از زن هاى خودسوخته يى که من ديدم، افراد بى سوادى بودند، از طريق وسايل ارتباط جمعى در جريان سير تحولاتى که در مورد حقوق زنان در ايران و جهان اتفاق مى افتد، قرار گرفته بودند. در نتيجه به راحتى نمى توانستند با مساله تعدد زوجات کنار بياند. يا نمى توانستند قبول کنند که هيچ حقوقى ندارند و بايد تابع محض همسر باشند."
همانطور كه اشاره شد فردى كه دست به خود كشى و يا خود سوزى و خود آزارى مي زند، طبيعتا در هنگام اقدام به خود آزارى از مسير سلامت روانى فرسخها دور شده است. در ايالت متحده امريكا ٩٠ درصد خودكشيها در ميان افرادى رخ داده است كه سابقه بيمارى روانى و بخصوص بيمارى افسردگى را داشته اند.
با اينحال در منوال تشخيصى بيماريهاى روانى افرادى را كه اقدام به خود آزارى ميكنند در زير گروه تشخيصى اختلال شخصيت مرزى قرار داده اند و دليل آن عدم كنترل تكانش هائيست كه فرد را به سوى انجام آن سوق مي دهد، بدون توجه به نتايج مخرب آن.
آيا خودسوزى يك اعتراض نمادين است؟
همانطور كه در بالا اشاره شد خود سوزى و خود آزارى مرحله اى پيشرفته از اختلال روانى است كه به قصد اسيب زدن به خود در جهت ضربه زدن روانى و اجتماعى به فرد يا افرادى كه آزادى و كرامت انسانى فرد را زير پا گذاشته اند صورت مي گيرد. به عمل درآوردن يك فكر وسواسى نياز به زمان دارد تا فرد را بسوى اسيب به خود سوق دهد. اين عمل فرايندهاى ناهنجارى روانى را مي طلبد، از اختلال انطباقى با شرايط ناهنجار، از آسيبهاى حاصل از آزارهاى جسمى، روانى و جنسى، از ناكاميها و افسردگيها، و در مواقعى واكنش به يك تكانش درونى.
هنگاميكه فرد همه راههاى فرار را بر خود بسته مي بيند، هنگاميكه فرد خود را يك زندانى احساس مي كند كه هيچ اميدى به آزادى را تصور نمى كند، تمركز فرد بر بخشى از وجود روانى او متمركز مي شود كه تنها بازمانده كرامت انسانى اوست. فرد در اين حالت رهائى را در آزار به خود جستجو مي كند. از نگاه فلسفى معنا دادن به زندگي در رهائى از شرايطى است كه خود بر آن اشراف كامل دارد.
هر چند دلايل خود سوزي را نمى توان در يك موضوع خاص جستجو كرد، لازم است با چند مثال اين موضوع را روشن كنم.
فردى كه مورد آزار جنسى از سوى همسر يا اطرافيان قرار گرفته دو احساس جداگانه را تجربه نموده است، انتظارى كه از ارتباط جنسى در او وجود دارد و بخشى از وجود روانى اوست، اما پس از آزار جنسى به احساس تنفر، تحقير و ناپاكى مي رسد. در همين حال هيچ سيستم حمايتى براى كمك به حل اين دو گانگي ندارد.
زنى تنها در يك ازدواج تحميلي مي تواند هر لحظه از رابطه زناشوئى را بصورت آزار جنسى و حتى تجاوز ترجمه كند و همه علائم و نشانه هاى اختلال استرس پس از سانحه را را نشان دهد. عدم وجود حمايتهاى تخصصى، عدم وجود حمايتهاى قانونى، عدم وجود حمايت اجتماعى و فرهنگي بتدريج فرد را به مرحله اى مي رساند كه آزادى را در آزار خود مي بيند
.
چرا خودسوزى در ايران و همسايگان آن تا اين اندازه بالاست، بايد به دو نكته اشاره كرد، اول نقش الگو بردارى از الگوهاى موجود، بعنوان مثال در امريكا خودسوزى در پائين ترين سطح خود در ميان اشكال خود كشى و خود آزارى قرار دارد، و روشهاى ديگرى جايگزين آن شده است، مانند بريدن قسمتهائى از بدن، استفاده از قرصهاى روانگردان به تعداد زياد، پرت كردن خود در زير ريلهاى قطار، پرت كردن خود از ساختمان بلند، خودزنى با تفنگ و غيره.
من در جائى ديگر در بررسى دلايل و شيوه هاى خودكشى در مناطق فلات قاره ايران گفته ام ، كه باورهاى كهن هم بى ارتباط با اين نحوه خودسوزى نبوده است. سلسله جبال زاگرس از كردستان تركيه تا كرانه هاى خليج فارس را مردمانى زيسته اند كه آتش را مظهر پاكى و پاكدامنى و محك پاكى از بدى دانسته اند. عبور سياووشهاى سرافراز از آتش گوشه اى از اين باور است. زنان سلسله جبال زاگرس براى اثبات پاكى و مظلوميت خود به آتش پناه برده اند ، آتشى كه مي تواند چهره آنانى را كه تهمت ناپاكى به آنان زده اند و آنان را در بند كرده اند را نشان دهد. در گذشته آب هم به همان گونه در برگيرنده افراد نا اميدى بوده است كه اميد را در مرگ در آب مي ديده اند.
در بررسى روانى افرادى كه از مرگ به اين شيوه رهائى يافته اند همواره اين موضوع مطرح شده است كه آنان اميد داشتند كه كسى به درد درونى آنان گوش دهد، و آنان محروم از آن بوده اند و حتى اطرافيان هم از انعكاس اين خبر در بين نزديكان خود ابا داشته اند. خود سوزى ، خود آزارى و خودكشى پاسخ مناسبى به ناكاميها نيست، و هيچگاه فرد قربانى به هدفى كه داشته است نخواهد رسيد.
Self -harm
Self Mutilation
Depression
Self-stem
Borderline Personality Disorder
Suicidal Feeling
DSM-IV،
Thích Quảng Đức
Recently by Azad | Comments | Date |
---|---|---|
سو قصد به سفير عربستان يا خودكشى سياسى به سبك ايرانى | - | Oct 13, 2011 |
رويكردى روانشناختى به حادثه اسيد پاشى: يك حادثه ، چندين قربانى | - | Sep 03, 2011 |
A letter to Shirin Abadi: imminent execution of Kurdish political prisoner | - | Jan 25, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Seek help
by Reza86 on Mon Oct 01, 2012 03:56 PM PDTwww.Iranian-Therapists.com