زندگى

Azarang
by Azarang
04-Mar-2010
 

من آن درخت تک مانده در بیابانم
که ریشه ام در شن هاى سوزان پا گرفته
آفتاب مرا آبیارى مى کند
و طوفان ها جا بجا عادتى به همنشینى همسفر نیست 
و غیر از زردى که رنگ آفتاب سوزن آنجاست رنگى ندیده
و نمیشناسم تنها همدم غریبم سرابى است
که هر از گاهى دیده شده و همه در پى آنند
باران را جز زحمتى نمیدانم
که بعد آن بیمار میشوم
به رنگ سبز ترسى دارم بى انتها
از ابرها که نشان از بیمارى ام مى آورند


Share/Save/Bookmark