گفت: عربها در 1400 سال پیش در شهرهای ایران سدها هزار نفر را یکی یکی قتل عام کردند.
گفتم: این عربها نبودند که به ایران یورش بردند و رودهای خون به راه انداختند. آنها عربهای اسلامیشده یا اسلامیست بودند. نشان به این نشان که خود عربها هنوز قربانی این ایدئولوژیاند.
گفت: هرگز به این فکر کردهای که چرا ایرانیان از عربها متنفرند، ولی نه از مغولها و یا تاتارها؟ در حالیکه ایشان شمار بیشتری از ایرانیان را کشتند.
گفتم: آره. اما انزجار ما از اسلامیستها به خاطر پیمان آنها به قتل فرهنگ و هویت ایرانی ماست. مغولها و تاتارها و دیگر متجاوزان با رهبران ایران آن روز مشکل داشتند و نه با فرهنگ ما. آنها "کتاب آسمانی" با خودشان نداشتند. خود آنها افسون فرهنگ ایرانی شدند و مانند شکر در آب داغ در جامعهی ایران حل شدند. اما اسلامیستها با فرهنگ و تمدن باستانی ایران مشکل داشتند و هنوز هم دارند. اسلامیستها کسانی را که برای پذیرش اسلام مقاومت کنند میکشند. به همین دلیل یک ایرانی اسلامیست همان کاری را با یک ایرانی میکند که یک عرب اسلامیست.
گفت: این آدمها هستند که دست به کشتار میزنند و نه ایدهها. ایدئولوژیها را آدمها دست و پا میکنند. ایران از سوی عربها مورد تجاوز قرار گرفت و نه اسلام.
گفتم: هرگز هیچ جنبشی بدون ایدهای شکل نمیگیرد. هیچ جنایتی که ایدهای پشتوانهاش نباشد، به درازا نمیکشد و این چنین عمیق و گسترده عمل نمیکند. برای جنایت گروهی، یک سازمان ،و یک ایده و "آرمان والا" باید وجود داشتهباشد.
هر سازمانی که برای نابود کردن فرهنگ دیگری اقدام کند، دارای ایدئولوژیست.
ایدئولوژیها آرمان و الله دارند. ایدئولوژیها با دست عبداللههای خود (سر و جانسپردههای به مرجع قدرت بیاندازه و بزرگتر از زندگی) دست به جنایت، خشونت و تروریزم میزنند. ایدهی ویرانگر، هر انسان پایبند به او را، در هیبت یک جنایتکار، عرضه میدارد.
ازین رو، اگر مهندسی ساختمانی را بر اساس کتابی بسازد و آن ساختمان ویران گردد، پیش از همه، آن کتاب برای همیشه به دور افکنده میشود و نه لزومن مهندسی که آن را از سر نادانی و یا حتا نابخردی بکار بردهاست.
گفت: من شخصن از عربها اصلن متنفر نیستم.
گفتم: پس این کارزار نفرت علیه ایشان به چه معناست؟
گفت: به نظر من نفرت ایرانیان از عربها که ما مشاهده میکنیم اتفاقن متوجهی آن چیزی است که تو "ایدئولوژی اسلام" مینامی. آنها مبارزهشان –مانند تو- علیه این ایدئولوژی است.
گفتم: پس چرا ما از عربها گریزانیم و اسلام را در آغوش خود چهارچنگولی چسبیدهایم؟
گفت: بگذار خام این نامگذاریها نشویم. کسی که این ایمیل را فرستاده میشناسم. او در ایران زندگی میکند و هرگز لکهی نژادپرستی به او نمیچسبد. او تنها اصطلاحی همهفهم را مورد استفاده قرار دادهاست.
گفتم: کاربرد اصطلاح با ابراز احساسات نژادپرستانه یکی نیست، بویژه اگر از سوی کسی که از نژادپرستی آگاهی دارد و نسبت به آن حساسیت دارد، بکار گرفتهشود. طبیعتن یک ایرانی که در خارج میزیید، با این پرسمان درگیری و بنا بر این آگاهییه بیشتری دارد.
گفت: اسلام از نظر تاریخی مداراتر از مسیحیت و یهودیت بودهاست.
گفتم: تو مداری را چگونه اندازه میگیری؟ از شمار کشتهشدگان؟ از شمار ویرانیها؟ و یا از اندازهی پیشرفت جامعههائی که اسلام در آنجا ریشه دوانده؟
گفت: اگر ایرانیان مسیحی شوند، آن مسیحیتی کژبار خواهد بود، مخالف آنچه در اینجا و آنجای غرب مشاهده میکنیم.
گفتم: اگر تو مشکل را سرشت ما ایرانیان میبینی پس تو وقت خودت را داری هدر میدهی و برای بهبودی ایران حرص و جوش میخوری و هزار و یک ایمیل در بارهی ایران دریافت میکنی و آنها را به این و آن پیش میفرستی.
تازه در اینجا و آنجاهای غرب رفتار و کردار و نگرش روشنفکرانش با مسیحیتشان چگونه بودهاست؟
گفت: سودی ندارد که اسلام را در تمامیتش محکوم کنیم پیش از این که ما آلترناتیو دیگری را برایش بیابیم.
گفتم: هر آلترناتیوی با نفی آلترناتیو موجود و مسلط شکل میگیرد. اگر ما فکر و روانمان را از بندهای اسارت این یکی رها نکنیم چگونه میتوانیم آلترناتیو دیگری را بیابیم و یا بپرورانیم؟
گفت: تو اگر اندکی در ایران زندگی، و نه گردش، کنی متوجه میشوی که تا چه میزان تار و پود مردم ما با اسلام عجین شدهاست. به معنای آن الله و اکبرها بر روی پشتبامها بیشتر نظر کن.
گفتم: مگر اروپا در سدههای میانه و رنسانس غیر از این بود؟ تفاوت بزرگ در فهم روشنفکران آن زمان اروپا و ایران کنونی ماست. در آن زمان هم، در اروپا، روشنفکران و سیاستمداران دو جایگاه متفاوت داشتند. اما روشنفکران ما آلوده به سیاست هستند، چون در جامعهی دیکتاتور زدهی رشد کردهاند که اهمیت به عمل انفجاری و کور نقش بیشتری در روانشان داشته تا دانش و کاوش بردبارانه. همان انقلابیون دیروز امروز سد راه بهروزی مردم ایرانند، چون افکار سنگشده و سترونی دارند. ایران از کمبود تفکر بیپروا رنج میبرد. و سیاستمداران ما به ناچار هستی خود را در گرو "احترام به باور تودههای مردم" میبینند. و از همین روست که همواره چند گام از تمامی ماجراهای تعیینکننده عقب میمانند و جا و بیجا به کمترینها دل میبندند. این دو نقش با وجود روشنفکران مستقل باید از هم تفکیک شوند، و روشنفکر ارزش مستقل و یگانهی خودش را بیباکانه دریابد. امروزه کسی که عضو یک حزب سیاسی است، سیاستکار است و نمیتواند یک "روشنفکر" باشد. روشنفکر کار دانشگاهی و پژوهشی و روشنگرانه و مستقل میکند. ما با الگوهای فکری و رفتاری یک جامعهی ایدئولوژیکزده با رژیمی ماورا-میانسدهای مقابله میکنیم؛ شمشیر ما بسی چوبین است.
تازه، هیچ شنیدهای که در دنیای روانشناسی دریافتهایم که انسانهائی که سالها از سوی یک قدرت مطلق و بینهایت قسی و بیرحم منکوب میشوند، پس از چندی نجات خویش را در دامان همان جنایتکار مییابند؟
گفت: من فکر میکنم امکان این وجود دارد که بتوانیم مانند ملتهای مسیحی از میزان دشمنی اسلام با هویت ایرانیمان بکاهیم و در راستای حقوق بشر حرکت کنیم.
گفتم: آیا میدانی که مسیحیت و یهودیت داوطلبانه جام زهر کنارهگیری از قدرت سیاسی را ننوشیدهاند، و هنوز که هنوز است از تلاش برای بازگرداندن مسیحیت و یهودیت "راستین" و "ناب" دست نکشیدهاند؟ آیا تو با کارزار شبانهروزی روشنفکران در نهادهای این جامعهها آشنا هستی؟
و افزودم مگر حقوق بشر را یک ایدئولوژی هرگز میتواند برتابد؟
گفت: بر این باورم که منش مردم در ایران در صورت عدم وجود یک مذهب بدتر از این خواهد شد.
گفتم: یعنی تو واقعن فکر میکنی منش مردمی که به مذهبی باور ندارند بدتر از این جماعت مذهبی است؟ اگر اینطور است پس چرا مردم سوئد در منش و کردار خود کمتر از ما پیچیدهاند.
حوصلهاش داشت از من سر میرفت.
افرود: ببین من دوستم تازه از کنسرت ایرانیها در لاسوگاس برگشتهاست. آنچنان آشفته بازاری بود که دوست من به مدیر هتلی که کنسرت در آن برگزار میشد، شکایت کرد. میدانی مدیر آن هتل چه به او گفت؟ شرمآور است اما گفت که در هتل او کنسرتهای زیادی برگزار میشوند اما تنها این کنسرت ایرانیهاست که همیشه دردسر ساز است. میبینی!؟ ما این هستیم؛ بسیار تحصیلکرده و سکولار که سالهای مدیدی هم در آمریکا میزییم. پس ما نمیتوانیم جمهوری اسلامی، حضرت محمد یا متجاوزان عرب را در 1400 سال پیش محکوم کنیم. اگر ما بتوانیم این مشکلات پیشپا افتادهی خودمان را حل کنیم آنگاه خواهیم توانست مشکلات بزرگتر در ایران را هم چارهساز شویم.
با خودم گفتم: چقدر ارزش دارد که بهش یادآوری کنم که این او بودهاست که با تایید آن ایمیل کذائی کارزار ضدعربی و ضدایرانی را براه انداختهاست و نه من!
دوست داشتم در پاسخ به او بگویم: اگر این اصل ساده و آزمایششده را بپذیریم که برای هر چیز خوبی باید هزینهای متناسب آن بپردازیم هرگز کنسرتگذارانی که سودشان را از راه پایین آوردن کیفیت مدیریت جبران میکنند، این چنین در این بازار مکاره جولان نمیدادند. بی دلیل نیست که اسلام هنوز یکهتازی میکند چون ما نمیخواهیم هزینهی کنار گذاشتنش را بپردازیم. ما دنبال مال ارزان میگردیم. خود من به کنسرتهایی ایرانی در آمریکا رفتهام که مدیریتشان ستایشانگیز بودهاند.
افزون بر این، افسارگسیختگی جماعتی سودجو را نمیتوان به ملتی نسبت داد. همچنان که فرهنگ مردم آمریکا را نمیتوان با وجود شرکتهای غارتگری مانند انران، و یا شرکتهای نفتی یک سنگ کرد.
سر آخر:
مادام که مردمی بنجلخر وجود دارند جنسهای بنجل هم، مانند بسیاری از کنسرتهای پرآوازهی ایرانی در لاسوگاس، عرضه خواهند شد.
و این دقیقن حکایت ما و افکار سیاسی بنجلی است که از کوزهی اسلامیستهای رنگارنگ به ما عرضه میشوند و ما هر بار با روحیهای شکستخورده و به بازی گرفتهشده از دکان این جماعت با جیبهای غارتشده خارج میشویم، اما نمیدانیم و –یا درستتر- نمیخواهیم با این سد ذهنی-عاطفی خود مقابله کنیم که این بنا از خشت اولش کژ و پلید گذاشته شدهاست. تا زمانی که ما چشمهامان را بر روی این کژییه بنیادین و ویرانگر ببندیم، همچنان از سوی عبداللههای اسلام به بازی گرفته خواهیم شد. از سازندگان نخستینش گرفته تا خمینی، خاتمی، کروبی و گنجی و سروش و ...
راستی یک نفر چند بار باید از یک سوراخ گزیده شود!؟ ما چرا اینقدر و اینگونه حقارتبار افسون این سوراخ شدهایم؟
پاسخ ایمیلش را دیگر ندادم چون خودش دیگر تمایلی به ادامهی این گفت و گو نداشت و من میدانم بزودی باز هم ازو ایمیل دیگری دریافت خواهم کرد که درماندگی و خشم مزمنش را با آوائی دیگر بازخواهد تاباند.
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
we call someone Akhoond not
by Davoud Bahrami on Thu Jan 05, 2012 10:38 PM PSTwe call someone Akhoond not because he is iranian, but because he is a propagandist and a sworn soldier of the islamic ideology. he can have any nationalities. in fact, the first Akhoods were imported from Iraq during Safavids, and had no iranian blood at all. but over times, they become powerful and started recruiting from the iranians as well. of course some more went into this profittable business, after the islamic revolution in 1979.
i think you are underestimating the power of an ideology. please, if you would, read the Al Baqare's versus in Quan attentively and see if anyone who obeys the demands and the orders of that ideology would become any less than an Akhood. these people are not making up the crimes that they are commiting. there is a long history of unthinkable atrocity against humanity by this religion, since its inception. the difference between our muslim parents, or grandparents' with these people is that these people are truly devouted muslims. our parents can never be a true muslim becuase they are iranians and carry the values by which our nation has been able to survive.
ideologies go beyond nationalities, races and anything else that connects people together. by nature, an idelogy can hardly tolerate even itself. don't we have enough vivid example of it in the world, such as our beloved iran? i suggest you read Milan Kundera's novel called The Joke. communists weren't any better. it is just the nature of the beast.
we can be as negative as we want against ourselves, but the fact is that no one is born bad. it is the dominant values in our environment that shapes our manners, expectations and behavior. are you surprised why, even during Pahravi's, people were more honest and kinder and enjoyed many other wonderful qualities?
best regards,
Please stop been ignorant
by maryamnick on Thu Jan 05, 2012 08:43 PM PSTUhum ,,,,, You do not want to hate Arab , be my guess, you want to be ignorant that is your purgative, but do not tell me what I should feel or not feel .. I guess living under the Islamic regime had effected your attitude ordering people what to do !!.
Great article. The
by Iran 2050 on Thu Jan 05, 2012 07:09 AM PSTGreat article.
The problem is not with Arabs nor with Islam, the problem is within us Iranians.
Stop being hateful to our Arab brothers, and stop being hateful towards Islam. Akhoonds are NOT muslims, they are Iranians first and foremost,, and act Iranian first and foremost, before anything.
...
by Red Wine on Thu Jan 05, 2012 06:40 AM PSTقسمتی از صحبتهایتان جالب است،مقبول است اما در قسمی دیگر به نظر نمیاید جنابعالی با سرزمینهایِ عرب،عربِ خلیج،عربِ مدیترانه و عرب زبانانِ شمالِ آفریقا و تا به مالی و نیجر آشنائی داشته باشید.اشکالِ کار اینجاست،حرفها قشنگ اما تجربی و علمی نیستند.
کدامین عرب و یا عرب زبان را دیدی که از اسلام شکایتی کرده باشد ؟ کجا عرب و یا عرب زبان دیدید که ترکِ مذهب کرده و ایدئولوژیِ دیگری اختیار کرده باشد ؟ (بسیار به ندرت،کمتر از انگشتان دست و نه در حالِ حاضر !)
اسلام برایِ اینان همیشه خوشی به ارمغان داشته و فرهنگ و تمدنِ اینان را کامل کرده است،شاید اسلام برایِ ما ایرانیان هیچ ارمغان آورده اما برایِ ایشان نیکو هدیهای بوده است که حد و حساب ندارد.
با سپاس از شما .
Mr. Bahram, Great blog & very Insightful
by Maryam Hojjat on Thu Jan 05, 2012 01:05 AM PSTTrue about Iranians and this HaULA named Islam!
"Clerical Shia Caste," as the missing link?
by Hooshang Tarreh-Gol on Wed Jan 04, 2012 07:43 PM PSTSharp observations concerning the distinctions between Arabs and Islam, and how to this day Arabs themselves are also a victim of Islam.
Another distinction, in the specific case of Iran would be how Islam in Iran has been fed and forced upon us by a Shia Clergy Caste, in competiotion against the dominant Sunnis, starting with;
Safavieh (Shiafication of Iran), keep in mind that poets like Saadei and Hafez were Sunni.
Ghajar (with the clergy's role in elimination of Babian),
Pahlavi (Kashani, Hojatieh),
IR,....
Very interesting
by Multiple Personality Disorder on Wed Jan 04, 2012 07:29 PM PST,,,