زمانی که دعوتنامه وزارت خارجه انگلیس را برای شرکت در یک جلسه مشورت در مورد آینده ایران دریافت نمودم بسیار متعجب شدم چون من نه سر پیاز بودم و نه ته پیاز. چرا من؟ من که جزو هیچ دارو دسته ای نبودم و سالها فقط آهسته رفته بودم و آهسته آمده بودم که گربه شاخم نزند. تعجبم اما صد چندان شد زمانی که به جلسه وارد شدم و متوجه شدم که به جز من و وزیر امور خارجه انگلیس کس دیگری در اطاق نیست. جناب وزیر در یک سر میزی دراز نشسته بود و من هم محتاطانه در سر دیگرش نشستم.
- کوش آمدی دیوانه
- متشکرم. بقیه کجا هستند؟
- بگیه نیست. فگت شما هست و من.
- یعنی شما می خواهید سیاست خارجی را بر عقاید یک دیوانه استوار کنید؟
- شاید دیوانه. کجا در این دنیا میتوانی شما عگل پیدا کرد؟ این هست مثل بگیه.
- راست می گویید. از من چه خدمتی ساخته است؟
- من به تو می گویم بی پرده. وضعیت آرام شده است اما در آینده ممکن است که، ..که..، که جنگ بشود.
- این قدر رو همه فهمیده اند.
- ما می کائیم با مردم ایران تماس گرفت. ما می کائیم آنها میدونند که این جنگ با حکومت ایران است و نه مردم ایران. ما دوست داشت که فهمید به نظر تو بهترین راه تماس داشتن چی هست؟
- بی بی سی که آنجاست. صدای امریکا و صد تا کانال دیگر هم که هست. بروید هر چه می خواهید بگویید. اصلاَ چرا از من می پرسید؟ این همه گروههای سیاسی ایرانی پر از مغز کل های سیاست در همین لندن هست. از آنها بپرسید.
- ما شاید از آنها هم بپرسیم اما نظر یک شکص بی طرفی مثل تو بیشتر ارزش برای ما داشت. کانال های تلویزیونی و رادیویی و اینترنتی هم ما فکر کرد که روی ایرانیان تاثیر نکرد.
- آره جناب وزیر، ما ایرانی ها خودمان خوب بلدیم حرف بزنیم و وقتی کسی حرف بزند برایش تره خرد نمی کنیم. باید عمل ببینیم. وقتی که شما از پشت این شبکه ها می گویی که ما دوست شما هستیم و مخالف حکومت آخوندی هستیم و غیره کسی به حرفتون گوش نمیده. مردم میگن یارو نشسته روی مبل و حرف یا مفت میزنه. اما اگر به جای آن با هواپیما اعلامیه پخش کنید مردم می گویند زنده باد انگلیسی ها که خودشان را برای ما به خطر انداختند و آمدند روی سر ما اعلامیه ریختند.
- آفرین دیوانه، آفرین. ما هیچ این رو فکر نکرد. پس با هواپیما رو سر مردم اعلامیه ریکت. کیلی کوب. کیلی کوب.
- آره کیلی کوب، اما صبر کن. ما ایرانی ها از چیزهائی خوشمون میاد که یک سود شخصی هم واسمون داشته باشه. اگر فقط اعلامیه بریزید، ایرانی ها میگن این هم همت انگلیسیها، نصف دنیا رو کوبیده اند آمده اند اینجا که این کاغذ پاره ها رو بریزند رو سر ما. هیچکس هم آنها را نخواهد خواند.
- پس ما چکار کرد با این مردم بهانه گیر؟
- ما ایرانی ها سوغاتی دوست داریم و وقتی یکی می رود ایران باید برای فامیلهای درجه هشت هم سوغاتی ببرد و اگر نه دلخوری ایجاد می شود. خوب است که برایشان یک چیزی که دوست دارند بریزید.
- مثلاَ چی؟
- مثل یک چیز انگلیسی که دوست دارند. مثل، اه ه ه ، هوم ، آها فهمیدم. شکلات، شکلات برایشان بریزید و اعلامیه را توی جلد شکلاتها بنویسید.
- این کیلی گران شد.
- اینقدر گدا بازی در نیار. خیلی بیشتر از اینها به ما بدهکاری. به همین زودی یادت رفت؟
- کیلی کوب، کیلی کوب. ما شکلات برای مردم ریکت. پیام دولت انگلیس توی جلد شکلات نوشت.
- نه صبر کن. ایرانی ها خیلی به انگلیسیها اعتماد ندارند. شکلات را می خورند و می گویند این پدرسوخته ها پولهای ما رو دزدیدند و حالا می خوان با یه شکلات ما رو گول بزنند. هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد.
- این مردم کیلی دیوانه بود. ما راه نداشت با اینها.
- چرا راهش هست، ولی مردم دوست دارند که یک شورای متحد ایرانی رو در عمل ببینند. باید اعلامیه شامل پیامهای گروههای مختلف سیاسی باشه تا هم پیام اتحاد باشه و هم هر سلیقه ای رو راضی کنه. باید از این گروهها بخواهید که این پیام رو با همکاری با همدیگر تهیه کنند.
- من از تو می کام که تو با اونها تماس گرفتی و این کار کردی.
- من جونمم واسۀ ایران میدم اما این کار ساده ای نیست.
- دولت ملکه زحمات تو رو جبران مبکنه.
- خوشم اومد از شاگرد زرنگ.
* * * * *
روز بعد شروع کردم به دسته بندی گروههای مختلف سیاسی خارج از کشور و با پیروی از اصل طلایی پلنگ بیشه مازندران، تصمیم گرفتم که اعلامیه را با بیانیه ای از اسلامیون اصلاح طلب فراری از کشور آغاز کنم. به مهاجرانی و کدیور و چندتایی دیگر زنگ زدم و همه متفق القول بودند که سروش با آن ذوق سرشار ادبی از هر کس دیگری برای نوشتن آن بیانیه شایسته تر است. زمانی که به سروش زنگ زدم همه چیز را از پیش می دانست و کمی هم اظهار دلخوری نمود که با چنین سوابق دوستی میان آنان و انگلیسیها چرا فقط به بیانیه آنها اکتفا ننموده و گروههای دیگر هم وارد بازی نموده اند. بعد هم کمی ناز کرد اما ناز کردنش مثل بچه ای بود که با مامانش قهر کرده باشد و حالا بستنی جلویش گرفته باشند. قول داد که چنان بیانیه ای بنویسد که مردم سقف کاخ سید علی گدا شاه را بر سر او خراب کنند. دو روز بعد بود که نامه ای حاوی بیانیۀ اسلامیون اصلاح طلب به قلم سروش رسید که ایضاَ نقل می شود.
آسمان سیاه شد و زمین خاکستر به سر ریخت و لاله خون به رخ آورد و عندلیبان به عزای شهیدان گریستند. این نظام پر جور که دستها را بسته و دل ها را شکسته و آزادی را اسیر کرده و انصاف را زنجیر نموده جایی در میان شما برادران ندارد. نوشداروی زخم ایران و مرهم درد آن یک جمهوری اسلامی است که جای سفیانیان متظاهر به اسلام را بگیرد. فرعون به تخت نشسته و یوسف به بند بسته، طوفان بلا آمده و کشتی نوح شکسته، دین و تقوی بر آب رفته و مردم چون اصحاب کهف به خواب رفته. آقای خامنه ای مگر یادت نیست که مشفق یکدگر بودیم. مگر آن یار از یاد برده است که چگونه دانشگاهها را با هم اسلامی نمودیم. پس حال چرا نصایح دوستان را نمیپذیری و از این احوال پند نمیگیری و یادی ز دوستان نمیکنی؟ بیت:
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
به یاد بیاور آن چه بر قوم عاد و ثمود رفت که عذاب الهی را انکار نمودند و پند نپذیرفتند. اینک نوای قدسیان از قدس اسیر در زنجیر می آید که ثوره ثوره حتی النصر. آیا ندای قدس را نمی شنوی که امروز ما را صدا می زند؟ برای حریت قدس اتحاد لازم است و شما کجایید که آن ندا را بشنوید؟. شمع و گل و پروانه و امام زمان همه جمعند ، رهبر بیا رحم به تنهایی ما کن
در خاتمه وظیفه دینی خود می دانم که برادران دینی را مطلع سازم که احتیاط واجب در نخوردن این شکلاتها میباشد چرا که باید شک لازم نمود که ممکن است که در این شکلاتها از چربی حیواناتی که به طریق غیر اسلامی ذبح شده باشند استفاده شده باشد. المنتهی
با خواندن اعلامیه بسیار خوشحال شدم که قدمی به جبران زحماتم توسط دولت ملکه نزدیکتر شده بودم و عزمم جزم شد که سریعاَ خواستار بیانیه ای از رفقای سبیلو بشوم. بعد از چند تلفن به فرخ نگهدار و دیگر رفقا قرار بر آن شد که آنها همگی با هم بیانیه ای را تدوین کنند و ارسال نمایند. چند روز بعد بیانیۀ منجیان زحمتکشان دنیا بدستم رسید.
کارگران و زحمتکشان خلق ایران، ظلم و استبداد رژیم بورژوایی فئودالیستی اسلامی از حد گذشته و حقوق پرولتاریا در زیر چکمه های بناپارتیستی سپاهیان حافظ دیکتاتوری سرمایه داری له شده است. انقلاب سوسیالیستی ایران و دستاوردهای آن برای خلقهای محروم از چنگ پرولتاریا خارج شده و ارتجاع مذهبی جانشین اصول دیالکتیکی شده. بورژوازی لیبرال چون همیشه به خیانت به توده های زحمتکش کارگران و دهقانان و خدمت به دیکتاتوری ارتجاعی سرمایه داران دینی مشغول است. اینک زمان آن رسیده که با قیام مردمی ساختار تئوکراسی حاکم را واژگون کرده و دیکتاتوری پرولتاریا را برقرار نمائیم. تنها راه نجات ایران برقراری سوسیالیزم واقعی است و ما آن را با دستهای پینه بسته کارگران خواهیم ساخت. آن چه در روسیه و چین شکست خورد سوسیالیزم واقعی نبود و منحرف شد. فقط ما می دانیم چگونه باید راه لنین را ادامه داد. سوسیالیزم نوع خوبش را فقط ما بلدیم چون هنر نزد ایرانیان است و بس. هرگز گول نخورید و فکر نکنید که کشورهای اسکاندیناوی سوسیالیست هستند. آن جا همه بورژوا هستند و هیچکس وضعش بد نیست و نمی شود دیکتاتوری پرولتاریا برقرار کرد.
در پایان به جهت آگاهی بخشی به همرزمان محروم و زحمتکش باید هشدار بدهیم که انگلیسیها می خواهند شما را با خوردن این شکلاتها بورژوا کنند. این تحفۀ بورژواها و خرده برژواها را در زیر پاهای از کار ورزیده تان له کنید و داس و چکشها را به دست بگیرید و پیروزی زحمتکشان را فریاد بزنید.
حالا قدمی دیگر به آن قدردانی دولت ملکه از زحماتم نزدیکتر شده بودم و فقط سلطنت طلبان و جمهوری خواهان ملی و سکولار باقی مانده بودند. تصمیم گرفتم که پیشرفت رضایت آمیز کار را به جناب وزیر گزارش دهم.
- الو، جناب آقای وزیر؟
- بله کودم هستم. حال شما چطور بود دیوانه؟
- خیلی ممنون به لطف شما بد نیستم هر چند که بعد از این همه کار خسته کننده رمغ برایم نمانده اما به جایش دو تا بیانیه دسته اول از اسلامیون اصلاح طلب و سوسیالیستها گرفته ام.
- کیلی کوب. کیلی کوب. آفرین دیوانه.
- آره حالا فقط مونده سلطنت طلبها و جمهوری خواهان سکولار و ملی.
- دیوانه کار به جموری کاهان و سکیولارز و ملی نداشت. جموری کودش درست میشه. جا توی اعلامیه هم کم هست. فگت از سلطنت طلبا و مجاهدین اعلامیه بگیر. کار که تمام بشه کستگی از تنت در میاد.
- چشم قربان. بنده چشم براه داروی خستگی هستم و آرزویم سعادت ایران است.
- دیوانه.
- بله قربان.
- مزاحم رضا پلوی نشو، ایشان کیلی گرفتار بود.
- چشم قربان
تلفن را برداشتم و همۀ سلطنت طلبان از پیر و جوان بر این عقیده بودند که آنها ممکن است در حال نوشتن بیانیه کنترل اعصابشان را از دست بدهند و از حد نزاکت خارج شوند و بهترین شخص برای نوشتن چنین بیانیه ای سعید سکویی است که هیچگاه عصبانی نمی شود و کنترل خودش را از دست نمی دهد. جناب سکویی هم مرحمت کرد و پس از این که چند تا جاوید شاه پشت تلفن از من تحویل گرفت، بیانیۀ سلطنت طلبان را فردای همان روز با پست الکترونیکی فرستاد.
دیری است که سرزمین پادشاهی ایران از داشتن پادشاه محروم بوده است و فرهنگ پارسیان آلوده به ننگ عرب گشته . دیری است که کورش دیگر آسوده نمی خسبد. این بی پدر و مادرهای حرامزاده خواب را از چشمش گرفته اند. آن خاک بر سر هایی که انقلاب کردند و شاه را بیرون کردند حالا کجا هستند که ببینند چه گه کاری کرده اند؟ مگر سوزن به تخمتان زده بودند؟ دلار هفت تومن شده دو هزار و پونصد تومن و این ملت مثل گوسفند صداش در نمیاد. ما میایم و مملکت رو از دست این دیوث ها می گیریم و به صاحب اصلی اش پس می دهیم. حالامی ببینید. همۀ این دزدها و قاتلان ملت ایران را می گیریم و بالای همون مدرسه علوی به انتقام اون خونهای ناحق اعدام می کنیم. هر جای دنیا که بروند دنبالشان می رویم و این خواهر مادر قحبه ها را می گیریم و می کنیم توی کیسه و برشان می گردانیم. آن خامنه ای شارلاتان را از نزدیکترین درخت آویزان می کنیم. جاه و جلال زمان پادشاهی را به ایران بر می گردانیم و به بندگی شاه افتخار می کنیم. چه فرمان یزدان چه فرمان شاه. جاوید شاه. جاوید شاه. جاوید شاه. بگو. جاوید شاه.
در خاتمه ما به شما مردم شریف ایران توصیه می کنیم که این شکلاتها را نخورید. درست است که ما از زمان پادشاهان هخامنشی به هدیه و پیشکش عادت داشته ایم اما این شکلاتها حالت صدقه دارد و خوردنش به حیثیت ما لطمه می زند. ما خودمان بهترش را داریم. بروید و به جایش پشمک بخورید، نه نخورید، از پشمک هم حالمان به هم خورد، سوهان قم بخو..، نه گور بابای سوهان کثیف قم، به جایش نان قندی بخورید. جاوید شاه.
هرچند که دوست نداشتم که روی جناب وزیر را زمین بیاندازم اما هر چه کردم نتوانستم که مجاهدین را هم داخل آدم حساب کنم و از آنها هم بیانیه ای بخواهم. فردای آن روز با جناب وزیر تماس گرفتم و عرض نمودم که کار با موفقیت انجام شده است و او مرا برای ملاقاتی دیگر به وزارت امور خارجه دعوت نمود. وارد اتاق که شدم اعلامیۀ شامل بیانیه ها را با اشتیاق از من گرفت و پس از آن که آن را خواند با قدری تعجب و کمی نارضایتی رو به من کرد.
- کجا هست بیانیه مجاهدین دیوانه؟
- جناب وزیر آن سه تای دیگر را که روی هم بگذارید می شود بیانیۀ مجاهدین.
- شما کیلی باهوش بود دیوانه. آفرین.
چند هفته بعد اعلامیه درون جلدهای رنگارنگ شکلاتهای مختلف انگلیسی چاپ شده بود و درون هواپیمیهای بمب افکن انگلیسی در حال پرواز به سوی ایران بود.
از قضای روزگار در همان روز موعود خامنه ای و گروهی از سرداران بلند مرتبه سپاه برای قدم زنی در هنگام سحر به نقطه ای کوهستانی تشریف برده بودند. سردار فیروز آبادی برای نشان دادن مراتب وفاداری خویش قدری جلوتر از خامنه ای قل می خورد و با چند تایی دیگر مثل خودش مثلاَ پیشمرگ خامنه ای شده بودند. از آنجا که دیر زمانی است که صنعت انگلیس مثل صنعت چین شده است، یکی از چترهایی که به صندوق های شکلات وصل بود باز نشد و صندوق شکلات مثل بلای آسمانی صاف آمد و خورد توی ملاج فیروز آبادی و نفلۀ او را نقش زمین کرد. اولش کسی متوجه نشد که او نقش زمین شده چرا که ارتفاعش عوض نشده بود. اما بعد متوجه شدند که کرۀ سرش که قبلاَ بالای کرۀ بدنش بود حالا کنار آن قرار گرفته و همه به کمکش دویدند. فیروز آبادی چشمهای نیمه باز و بی رمقش را گرداند و با دیدن بسته های رنگارنگ شکلات که همه جا پخش شده بود با زحمت و در حالی که نفسش در حال بند آمدن بود گفت:
- خ خ خدا ر.. ر..را شکر ک.. ک.. که به د.. د.. دست مع.. مع.. معشوق ک..کشته ش..ش.ش..شدم.
جان از بدنش در حال پرواز بود و می خواست بگوید آنچه باید گفته می شد.
- پ.. پ.. پ .. پ..
- چی می خوای بگی؟ می خوای بگی پناه به خدا میبرم؟
- پ.. پ.. پف.. پف..
- می خواد بگه پفیوزا منو کشتن.
سپس بزرگترین سرداری که ایران هرگز به خویش دیده بود آخرین قوایش را جمع کرد و قبل از این که برای همیشه چشم بر این جهان گذرا ببنند فقط توانست دو کلمه بگوید: پفک نمکی.
همۀ سرداران سپاه و همراهان خامنه ای مات و متحیر و با چشمهای پر سوال به جسد فیروز آبادی که مثل فیل منگلوسی افتاده بود آنجا، شکلاتها و سپس خامنه ای نگاه کردند. رهبر سینه اش را صاف کرد و گفت: می بینید که دشمن همیشه در حال توطئه است. دشمن لحظه ای بیکار نمی نشیند عزیزان من. حالا دشمن شکلات را با صندوق می اندازد. خوردن این شکلاتها اما مانعی ندارد چون در دهان غسل می کند و پاک می شود. حال شما ببینید که اگر ما می توانیم با یک آب دهان حیلۀ دشمن را خنثی کنیم با آن چیزهای دیگری که داریم چه می توانیم بکنیم.
لبخندی بر لبهای همه نشست و ناگهان به سوی شکلاتها حمله کردند.
* * * * *
چند هفته پس از این که چندتایی زیر تابوت شهید فیروز آبادی که بنا به روایات جان خود را فدای امام کرده بود له شدند، به دفتر وزیر امور خارجه دعوت شدم. وقتی وارد شدم جناب وزیر نگاهی از زیر عینک به من انداخت و گفت: بنشین دیوانه.
- می دانی چی شده دیوانه؟
- آره، مثل این که متاسفانه با خوندن اون اعلامیه همۀ مردم حامی دولت شده اند.
جناب وزیری با لبخندی موذی بر لب گفت: شاید مردم شما ولایت فگی دوست داشت. ما باید به انتکاب آنها احترام گذاشت.
- والا چه عرض کنم جناب وزیر؟
- ما با بگیه دنیا صحبت کرد که به کاست ایرانیها احترام گذاشت. از تو هم کیلی متشکرم که کمک کرد ما این را فهمید. ما همۀ زحمتها را جبران کرد.
دولت ملکه بدقولی نکرد و جبران زحمات ما که مستقیمآ به حسابمان ریخته شد ما را درست و حسابی ساخت. این میان ما که اوضاعمان درست شد، انشاالله که ایران هم یک روزی اوضاعش درست شود.
Recently by divaneh | Comments | Date |
---|---|---|
زنده باد عربهای ایران | 42 | Oct 18, 2012 |
Iran’s new search engine Askali | 10 | Oct 13, 2012 |
ما را چه به ورزش و المپیک | 24 | Jul 28, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Dear Friends
by divaneh on Mon Jan 30, 2012 01:30 PM PSTThanks for reading and your feedbacks.
Dear Shirin,
Thanks for reading and your kind comment.
Maziar Jaan,
Don't worry. Apparently Italians are now preparing an oil for oregano scheme for their future dealings with Iran. They have even proposed to build a mixing factory in Borazjan to mix the Italian oregano with the Borazjan tobacco and present you with a ready mix.
Daneshjoo Jaan,
I think that verse said it all. Very appropriate. I hope that we can reach the so badly needed unity.
Dear Aynak,
Thanks for reading and your generous comment. Perhaps we have to ask Farhangestan to work a little harder. Well, may be after this regime.
Mehrdad Aziz,
Thanks for your generosity and support. It is disheartening to see how much of the opposition's energy is wasted and how fragmented it is. I sincerely think that if that most people in the opposition are prepared to accept some shift in their positions if it they see a proper leadership in place.
Dear Anahid,
Thanks for reading and your kind feedback. I did receive those statements from the said people. Honest :)
Great story Divaneh jan
by Anahid Hojjati on Sun Jan 29, 2012 09:21 PM PSTthanks for sharing. i particularly enjoyed the letters.
Undoubtedly, one of the best stories on IC if not the best....
by Bavafa on Sun Jan 29, 2012 08:30 PM PSTOne of the saddest story about the state of the opposition being told in the most hilarious way and that is genius.
My sincerest thank you
'Hambastegi' is the main key to victory
Mehrdad
Original and inspiring
by aynak on Sun Jan 29, 2012 07:44 PM PSTDivaneh Jan, I have started writing only in Persian, however could not find the Persian equivalent for neither inspiring nor original.
بقول سفیر انجلیس: خیلی با حال بودی.
دیوانه ارجمند
daneshjooSun Jan 29, 2012 06:17 PM PST
Daneshjoo
زیبا و معنی دار مثل همیشه
" کارم از گریه گذشتست به دان می خندم
DIVANEH
by maziar 58 on Sun Jan 29, 2012 05:22 PM PSTFor president or whatever.
just make sure" Oregano" is not out of reach for simple peasants.
Maziar
مثل همیشه کیلی
ahang1001Sun Jan 29, 2012 03:37 PM PST
مثل همیشه کیلی با نمک بود
گلم شما درد نکرد
Refusing sweets
by divaneh on Sun Jan 29, 2012 01:19 PM PSTMash Ghasem Geraami,
That would be a very good start. Sorry about my confusion. Can't remember what the British Counsel used to say but remember his funny accent.
Dear Rahmanian,
Thanks for reading and your generous comment. Some monarchists are in fact a full show on their own.
All-Iranians aziz,
Glad you approved of the reply.
Jenab Divaneh
by All-Iranians on Sun Jan 29, 2012 12:27 PM PSTWe liked all your answers but the one addressed to Jenab Dr Noury was the best: "I see the dark shadows of Thatcher and Carter and their mule everywhere"!!!
Dear Divaneh:
by G. Rahmanian on Sun Jan 29, 2012 11:45 AM PSTI needed the laugh. This was great. I liked the piece by Monarchists. Very realistic and no shred of sloganeering in there. There's no need for slogans when the language can be so colorful?
Raeis Ali Delavary Lives On
by Mash Ghasem on Sun Jan 29, 2012 11:04 AM PSTSo, what's the first step for our politicians to catch up with the people, refuse sweets?
Thanks for the note on the TV series, I grow up with that series.
Somewhere in the "Tangsir" clip @7:10, someone mentions, Raeis Ali Delavary and fighting in "Tangagk" and how Zaar Mamad/Shir Mamad was along with Raeis Ali fighting the Englisiha.
What was that line by the British Counsel to the doroshkeh chi, in the TV series;" Ein kaar shoma, kaairy kaareh"???
Sadegh Chobak is an amazing novelists. The leading light of his generation.
Dear Friends
by divaneh on Sun Jan 29, 2012 11:11 AM PSTThanks for reading and your valuable comments.
Dear MM,
Pity that I was not born then, otherwise I would have brought Churchill to his senses.
Masoud Jaan,
Thanks for reading and your kind words.
Shazde aziz,
Thanks for reading and the link. He must be a fake Tangsir to dirty the name of the Reis Ali with the word Basiji. I used to watch that serial and quite liked it. I still remember the English guy and his accent and the Indian soldiers who were knocked by Tangsirs.
Ari Jaan,
Between me and you, I felt much richer when I finish the story.
Dear MPD,
That was funny. I hope you are right and our koon is not in danger any more.
Dear Rtayebi,
I am glad you found it funny. Thanks for reading and your encouraging comment.
Dear Mash Ghasem,
I think me and you can certainly reach unity as our ideals are very close to each other. Thanks for the link to the Tangsir. I read the book many years ago and it is a masterpiece. I think Shazde is however referring to the Deliran Tangestan series which was a TV serial based on the battles between Tangsirs and the Brits when they had a presence in the South of Iran. DK has posted a video about the series but unfortunately the video has now been removed.
//iranian.com/main/blog/darius-kadivar/pictory-daliran-tangestan-old-iranian-tv-series
Dr Saadat Noury aziz,
I see the dark shadows of Thatcher and Carter and their mule everywhere.
دیوانه ی فرزانه
M. Saadat NourySun Jan 29, 2012 10:00 AM PST
در بخش پایانی این نوشتار دلپذیر و زیبا، وقتی آن بیطار به خاک افتاد ، تاچر و کارتر و یک قاطر ندیدی؟
"دلیران تنگستان" رئیس علی ، و یکی از یارانش: شیر ممد.
Mash GhasemSun Jan 29, 2012 09:27 AM PST
Mirza thanks for the reminder. This movie is a classic. Based on a novel by Sadegh Chobak?
//www.youtube.com/watch?v=usbeOxioCME
...
by Mash Ghasem on Sun Jan 29, 2012 08:53 AM PSTMajnon aziz, a soviet type state has as much a chance of happening, as Ghajars or restoration of monarchy, none, an impossibilty.Single-party states have come and gone. The last ones remaining are under constant daily challenges to adjust and modify the monopoly on power, as in China,...
Personally for me the best scanario would be democracy with many workers' parties and formations. That will be a highly unlikely possibility at the moment though.
On a national basis, the reasons for a lack of unity amongst us is the absence of tangible goals, and lack of a credible leadership inside Iran. Greens probably had the largest base in Iran, bu by now almost three years after the coup, people have moved so far ahead and above the leadership. Our leaders need to catch up with the people.
Maybe they could start with refusing sweets?
so so funny
by rtayebi1 on Sun Jan 29, 2012 07:39 AM PSTThank you so much. You made my sunday.
اینطور که بنظر میآید وزیر همچنان «خ» را «ک» تلفظ میکند
Multiple Personality DisorderSat Jan 28, 2012 11:42 PM PST
وزیر: «ایرانیها در این چند دههیه گذشته کون زیاد داد، وگت آن رسید که جلوی کونریزیهای بیهوده گرفته شد، ولی افسوس که جلوی اینگونه کون دادنها را نمیتوان گرفت مگر با یک جنگ، که بدبکتانه چند هزار نفر کونشان بر باد رفت، ولی اگر کدا بکاهد برای آکرین بار کون ایرانیان ریکته شد، و بعد از آن کسی دیگر کونش در کتر نبود.»
Perfect !!
by Ari Siletz on Sat Jan 28, 2012 09:44 PM PSTA hilarious tragedy with a most happy ending for our hero.
بامزه بود - منو یاد دلیران تنگستان انداخت
Shazde Asdola MirzaSat Jan 28, 2012 09:21 PM PST
Couldn't find a better video.
This one is funny at so many levels, but doesn't have the English Consul with that sweet persian accent.
//www.youtube.com/watch?v=7FAGWbD212c
Thank You
by Masoud Kazemzadeh on Sat Jan 28, 2012 09:19 PM PSTDivaneh jaan,
Thank you. It was hilarious.
Welcome back my friend.
Masoud
کیلی کیلی کوب و کوبه که اسمِ شما کُسرو نیست.
MMSat Jan 28, 2012 07:51 PM PST
Welcome back and where the heck were you in 1953ish to talk sense to the Brits.
Breaking News
by All-Iranians on Sat Jan 28, 2012 07:32 PM PSTدرباره ی واقعه ی تاریخی تجاوز جنسی به سفیرانگلیس در ایران
"شواهد بسیاری در اسناد وزارت امور خارجه موجود است که سفیر یک "مابون" بوده (یعنی یک ابنه ای) و سابقه طولانی داشته است در روابط همجنسگرایی و در آن واقعه که ذکر کردید او خودش پول نقد داده بوده و هدایای فراوان که آن جمع با او آن کار را بکنند. انگلستان همیشه فواحش و بی ناموسان را بعنوان سیاستمدار به ایران فرستاده است برای توسعه و اشاعه فساد" : جیشو
//iranian.com/main/blog/all-iranians-15#comment-470166
(JUST POSTED)
فرامرز جان
divanehSat Jan 28, 2012 07:03 PM PST
من هم کیلی کوشم اومد که دیدم وزیر انگلیس فارسی را بهتر از بعضی ایرانی های توی کارج حرف زد.
سفیر انگلیس فارسی کوب بلد!
FaramarzSat Jan 28, 2012 06:18 PM PST
دیوانه کار ها را کیلی سکت کرد.
بجای شکلات سنگ و پاره آجر می انداکت بهتر بود!
Dear Friends
by divaneh on Sat Jan 28, 2012 06:10 PM PSTDear MasoudA
I am with you that we need to unite if there is ever a chance for us to help saving Iran. What is needed is a change in the basic beliefs of people of differing persuasions to get these closer together. Without that change in old beliefs unity will never materialize. If the left still insist on opposing all sorts of capitalism, if the Monarchist still pursue the ruling of the country by one person, and if Islamists after more than 3 decades of tyranny still think Islam is the only solution then we won't get anywhere. I think the secular democrats (who in my view are the majority) can show more flexibility but we need to see it from others too. I hope one day we all realise that new world needs new solutions.
Mash Ghasem Aziz,
You are right that many of those who were fantasizing about labours and talked for them had ever experienced a day of labour work in their life. I am a strong believer in labour unions and proper legislations to cover all sorts of employments in the country. I think capital also needs to be controlled through legislation and proper tax system. I however will be horrified by any soviet style government.
Roozbeh Jaan,
I think you planed it well, I however make sure that I don't buy my parachute from you.
All-Iranians Geraami,
Thanks for reading. The British Foreign office did not seem to have any document about that event. Still I noticed that they were all running away from me.
Thanks
by All-Iranians on Sat Jan 28, 2012 05:42 PM PSTJenab Divaneh Thanks for your excellent report on that STORY. Let us remeber the HISTORY
واقعه ی تاریخی تجاوز جنسی به سفیر انگلیس در ایران
//iranian.com/main/blog/all-iranians-15
ده، چرا از من دعوت یا تقاضای نوشتن اعلامیه نشد؟
Roozbeh_GilaniSat Jan 28, 2012 05:26 PM PST
ولی بی خیال، بین من و اقای دیوانه و بقیه دوستان عزیز باشه، ولی اون چتری که باز نشد، به دست شخص مهندس روزبه گیلانی طراحی شده بود..
Divaneh
by Mash Ghasem on Sat Jan 28, 2012 05:04 PM PST//www.youtube.com/watch?v=bWug6ZvffW4
Did Sattar sings this song in your honour?
Cute story. Couldn't stop laughing the part about Iranian Left's self assurance, that they will be 'very different' from Russians and Chinese. Thank god this time around Iranian workers are not going to let anyone speak for them, and are speaking for themselves. Hence the major difference with 32 years ago.
FAN TAS TIC
by masoudA on Sat Jan 28, 2012 04:37 PM PSTDivaneh Jaan - this had to be based on a true story!!! nobody has that much immagination...... lol
Hit the nail on the head - our inability to unite and organize is reaching amazing proportions. The solution must be simple - we just need to find it.