برخورد نهایی جناح‌های قدرت


Share/Save/Bookmark

Hossein Bagher Zadeh
by Hossein Bagher Zadeh
01-Jul-2009
 
سه‌شنبه ۹ تير 1388 – 30 ژوئن 2009
hbzadeh@btinternet.com

با اعلام «صحت» انتخابات 22 خرداد از سوی‌ شورای نگهبان، مراحل «قانونی» اعتراض به شیوه برگزاری این انتخابات به انجام رسید، و ریاست جمهوری اسلامی محمود احمدی‌نژاد اكنون قطعی به نظر می‌رسد. این انتخابات نه فقط بیشترین اعتراضات را در طول حیات جمهوری اسلامی از سوی مردم به دنبال داشته و بلكه به ایجاد بزرگترین شكاف در درون حاكمیت نیز منجر شده بود. اكنون با اعلام قطعیت نتیجه این انتخابات، صحنه سیاسی ایران برای‌ یك برخورد نهایی جناح‌های قدرت آماده شده است. در این برخورد،‌ جناح حاكم ظاهرا از كاربرد هیچ سلاحی فروگذار نخواهد بود. موج دستگیری‌ها كه بسیاری از شخصیت‌های جناح اصلاح‌طلب را در بر گرفته، و كاربرد انواع حربه‌های فشار و شكنجه برای «اعتراف»‌گیری‌های تلویزیونی، همراه با تبلیغات تهدیدآمیزی كه بلندگوهای جناح حاكم علیه مخالفان خامنه‌ای و احمدی‌نژاد به راه نداخته‌اند، همه و همه نشانگر آن است كه این نبرد نهایی از حد یك نزاع سیاسی فراتر خواهد رفت. به عبارت دیگر، قدرت در جمهوری اسلامی چنان دو پاره شده است كه جز با یك «كودتای داخلی»، و احتمالا همراه با خونریزی ممكن است «تثبیت» نشود.

آقای خامنه‌ای در تأیید زود‌هنگام و قاطع ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به قمار بزرگی دست زده است. او با این كار نه فقط تتمه اعتبار جمهوری اسلامی را در میان مردم از بین برد و به نوعی وحدت ملی در مخالفت با نظام دامن زد، و بلكه بسیاری از عناصر خودی در بالاترین رده‌های حاكمیت را نیز در برابر خود قرار داد. اكنون نه فقط دو نامزد اصلاح‌طلب یعنی موسوی و كروبی كه از چهره‌های معتبر این نظام بوده‌اند رسما او را به چالش كشیده‌اند، و نه تنها طیف بزرگ نیروهای اصلاح‌طلب و تحول‌خواه حرف و نظر او را رد كرده‌اند، و بلكه رقبای برجسته او در درون حاكمیت از قبیل هاشمی رفسنجانی نیز اقدام او را صریحا در تضاد با منافع خود یافته‌اند و در قبال آن موضع گرفته‌اند. خامنه‌ای عملا خود را در درون اقلیتی در حاكمیت محصور كرده است، و اگر او بخواهد از این مبارزه پیروز برون آید چاره‌ای جز اعمال سركوب و خشونت ندارد. او البته ابزار این خشونت و سركوب را در شكل نهادهای امنیتی، قضایی و نظامی در اختیار دارد و از هم اكنون از آن‌ها بهره می‌گیرد. ولی این واقعیت به معنای آن است كه پیروزی جناح مقابل در این مبارزه قدرت نیز ممكن است بدون اعمال زور و خشونت به انجام نرسد.

از فردای انتخابات 22 خرداد و تقریبا بلافاصله پس از تأیید پیروزی احمدی‌نژاد از سوی خامنه‌ای، و حتا پیش از تأیید رسمی شورای نگهبان، موج مخالفت و اعتراض در كشور شروع شد و به تظاهرات میلیونی علیه حاكمیت كه در دوران جمهوری اسلامی بی سابقه بود منجر گردید. این موج وسیع به نامزدهای اصلاح‌طلب، موسوی و كروبی، قوت قلب داد كه در برابر موضع اعلام شده ولی فقیه ایستادگی كنند و نتیجه اعلام شده را مردود بشمارند. البته هر دو این نامزدها در گذشته با خامنه‌ای اختلاف داشته‌اند و در مواردی از موضع‌گیری‌های او اظهار نارضایتی كرده بودند. ولی اقدام اخیر خامنه‌ای از فضاحت به مراتب شدیدتری برخوردار بود و به هیچ عنوان برای آنان نمی‌توانست پذیرفتنی باشد. این بود كه هر دو این نامزدها، همراه با امواج میلیونی مردم، در برابر ولی فقیه ایستادند و او را به چالش كشیدند. این برای اولین بار بود كه شخصیت‌هایی از درون نظام جمهوری اسلامی عملا ولی‌ فقیه را به اقدامی ضد مردمی و دیكتاتورمآبانه متهم می‌كردند و در برابر او موضع می‌گرفتند.

در برابر این موج مخالفت‌ها، دستگاه حامی ولی‌فقیه به كار افتاد تا با ایجاد رعب و وحشت مردم را از خیابان‌ها به خانه‌هایشان براند و دو نامزد یادشده و هواداران آنان را به تسلیم وادارد. سركوب تظاهرات و حمله به خوابگاه‌های دانشجویی در هفته اول ده‌ها كشته و سدها زخمی بر جا گذاشت. سدها نفر نیز در طول این هفته بازداشت شدند. ولی این حربه‌ها چندان مؤثر نیفتاد، و ولی فقیه لازم دید كه شخصا باز به میدان بیاید و مخالفان خود را تهدید كند. او این كار را در نماز جمعه ۲۹ خرداد انجام داد. در این مراسم، او مجددا بر نصب احمدی‌نژاد به عنوان رییس جمهور تأكید كرد، و علاوه بر آن مخالفان خود را رسما به خشونت و سركوب تهدید نمود. او نه فقط عملا تهدید كرد كه اگر مردم هم‌چنان به خیابان‌ها بیایند نیروهای امنیتی او این اجتماعات را به خشونت خواهند كشاند و بلكه رسما مسئولیت این خونریزی‌ها را نی‍ز به عهده رهبران اصلاح‌طلب مخالف خود گذاشت. و فردای آن روز، مأموران زیر فرمان او یكی از خونین‌ترین روزهای پس از انتخابات 22 خرداد را رقم زدند.

تظاهرات خیابانی به هر حال در برابر موج سركوب و خشونت عوامل رژیم به تدریج فروكش می‌كرد. آن چه كه می‌ماند این بود كه نامزدهای اصلاح‌طلب كه خود را به حفظ نظام متعهد می‌دانند تا كجا خواهند توانست در برابر ولی فقیه و ارگان‌های سركوب او مقاومت كنند. ارگان‌های سركوب و بلندگوهای تبلیغاتی آن‌ها البته از همان روز پس از انتخابات برای وادار كردن رهبران اصلاح‌طلب به تسلیم در برابر ولی‌ فقیه دست به كار شده بودند. و اكنون، دو هفته پس از انجام انتخابات و تأیید رسمی شورای نگهبان از «انتخاب» احمدی‌نژاد، می‌توان آثار این فعالیت‌ها را دید. جناح حاكم با كاربرد خشونت و شانتاژهای سیاسی سعی كرده است كه اتحاد عمل آقایان كروبی و موسوی و گروه‌های اصلاح‌طلب حامی آنان را در هم بشكند، و آنان را به تسلیم وادارد. این سیاست ظاهرا تا حدی موفق بوده است. آقای كروبی در بیانیه اخیر خود ضمن تأكید بر مشروع ندانستن دولت احمدی‌نژاد تلویحا آن را به عنوان یك «واقعیت» پذیرفته است، و هم‌زمان مجمع روحانیون مبارز به زعامت آقای خاتمی از مردم خواسته است كه دیگر به خیابان‌ها نیایند. در مقابل، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بر مواضع پیشین خود بار دیگر تأكید كرده و از «تأیید و حمایت کامل از اعتراضات مدنی، قانونی و مسالمت آمیز ملت آگاه ایران» سخن گفته است.

طبیعی است كه هر چه در صف نیروهای مخالف خامنه‌ای و احمدی‌نژاد پراكندگی ایجاد شود در هم شكستن این نیروها برای ولی فقیه و ارگان‌های سركوب او راحت‌تر خواهد بود. مهم‌ترین عنصر مخالف احمدی‌نژاد و حامی موسوی در درون حاكمیت هاشمی رفسنجانی بوده است. او چهار سال پیش در رقابت با احمدی‌نژاد شكست سختی خورد كه برای او توجیه‌پذیر نبود. او هم‌چنین علنا در مناظرات تلویزیونی اخیر از سوی احمدی‌نژاد به فساد مالی متهم شد، و او را واداشت تا طی‌ نامه‌ای سرگشاده به خامنه‌ای از این امر شكایت كند. او نه فقط در به قدرت رساندن خامنه‌ای نقشی كلیدی بازی‌ كرده است و بلكه هم اكنون نیز رییس تنها نهادی است (مجلس خبرگان) كه از نظر قانونی می‌تواند خامنه‌ای را از مقام خود عزل كند. به این ترتیب، او قدرتمندترین فرد درون حاكمیت است كه می‌تواند اقتدار خامنه‌ای را به چالش بكشد. رفسنجانی از برآمدن مجدد احمدی‌نژاد به قدرت دل خوشی‌ ندارد و آن را شكستی دوباره برای خود می‌داند، و اقدام خامنه‌ای در حمایت از احمدی‌نژاد، ضربه محكمی به موقعیت رفسنجانی تلقی می‌شود.

در سیاست تبلیغاتی علیه موسوی و طیف اصلاح‌طلب، تضعیف یا تفكیك رفسنجانی از آنان نیز یكی از هدف‌ها بوده است. از یك سو، توپخانه‌های تبلیغاتی ولی‌ فقیه بر رفسنجانی و خانواده او به عنوان بزرگترین عوامل فساد تكیه كرده‌اند و شعار «مرگ برمفسدین» را با اشاره به آنان بر زبان هواداران خود انداخته‌اند و از سوی دیگر خامنه‌ای سعی كرد با تفقد از رفسنجانی در نماز جمعه 29 خرداد، او را از صف مخالفان خود جدا كند تا بهتر بتواند مخالفان خود را مورد تهدید قرار دهد. این سیاست تهدید و تحبیب ظاهرا كار خودش را كرده است: رفسنجانی در طول دو هفته پس از انتخابات سخنی بر زبان نیاورد، و تنها در 7 تیر برای اولین بار با جملاتی كلی اظهار امیدواری كرد كه شورای نگهبان به اعتراضات با دقت رسیدگی كند. البته این امر به معنای آن نیست كه رفسنجانی در برابر خامنه‌ای تسلیم شده است. او زرنگ‌تر از آن است كه همه كارت‌های بازی خود را رو كند تا حریف بتواند دست او را كاملا بخواند.

در هر صورت، صحنه سیاسی ایران برای‌ یك برخورد نهایی جناح‌های قدرت آماده شده است. در این برخورد، رفسنجانی و خامنه‌ای نقش عمده‌ای ایفا خواهند كرد. اگر آن دو در برابر هم بایستند، پیروزی یكی و حذف دیگری را نمی‌توان بدون خشونت تصور كرد. البته رفسنجانی اگر به موفقیت خود در این نبرد مطمئن نباشد، به احتمال زیاد انگیزه بقا او را واخواهد داشت كه به نحوی با خامنه‌ای كنار بیاید. این امر به معنای تنها گذاشتن موسوی و اصلاح‌طلبان دیگری خواهد بود كه احیانا در برابر ولی فقیه بایستند. پراكندگی اصلاح‌طلبان مخالف خامنه‌ای آنان را در برابر خشونت عوامل ولی فقیه آسیب‌پذیر می‌كند و ممكن است حتا به حذف فیزیكی برخی از آنان منجر شود. یعنی كه كنار آمدن رفسنجانی با خامنه‌ای ممكن است هزینه‌هایی برای اصلاح‌طلبان داشته باشد و حتا به بهای قربانی كردن افرادی تمام شود كه تا دیروز متحد رفسنجانی بشمار می‌رفتند - و این البته با خط مشی ماكیاولیستی رفسنجانی كاملا هم‌خوان است.

جمهوری اسلامی با خشونت تولد یافت و از خشونت تغذیه كرد، و همواره با خشونت بر سر پا ایستاده است. این روزها كه موجودیت و اقتدار آن زیر سؤال رفته و برای اولین بار با موج اعتراض میلیونی مردم مواجه شده است نیز برای واكنش به بحران‌های موجود تنها زبان خشونت را می‌شناسد. ظاهرا این نظام نمی‌‌تواند مرگ آرام و بی‌درد را تحمل كند، و ترجیح می‌دهد تا آخرین لحظه عمر خود خشونت به خرج دهد و فاجعه بیافریند. این خصوصیت را اكنون آقای خامنه‌ای به درون نظام نیز سرایت داده است. اختلافات موجود در درون نظام آن قدر عمق یافته و مشحون از خودخواهی‌ها و فساد و تباهی شده است كه ظاهرا بدون خشونت حل و فصل نخواهد شد. جنبش دموكراتیك مردم ایران در زیر حكومتی شكل گرفته كه با خشونت عجین است. شواهد حاكی از آن است كه حاكمیت در مقابله با این جنبش از هیچ خشونتی - در درون یا در بیرون - ابا نخواهد كرد. From: Iran Emrooz xmlns:trackback="//madskills.com/public/xml/rss/module/trackback/"
xmlns:dc="//purl.org/dc/elements/1.1/">
rdf:about="//politic.iran-emrooz.net/index.php/2009_07_01_1128/"
trackback:ping="//www.iran-emrooz.net/index.php?/trackback/18605/"
dc:title="برخورد نهایی جناح‌های قدرت"
dc:identifier="//politic.iran-emrooz.net/index.php/2009_07_01_1128/"
dc:subject=""
dc:description="دکتر حسين باقرزاده"
dc:creator="editor"
dc:date="2009-07-01 09:28:01 AM GMT">

-->


Share/Save/Bookmark

Recently by Hossein Bagher ZadehCommentsDate
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون
1
Dec 02, 2012
از ادعا تا عمل
5
Nov 21, 2012
انتخاب مجدد اوباما
3
Nov 15, 2012
more from Hossein Bagher Zadeh
 
default

In other words according to Mr. Avaznia

by Avazi (not verified) on

"Manouchehr" is saying basically the same "Jaleho" has been saying all along:

That the regime is so powerful and ruthless that not even God can bring it down, besides, whoever who has money and guns (and mullahs have both) will win at the end of the day.

The bottomline according to our well researched experienced analyst and thinker (kinda reminds me of "Abarmard") is that protestetrs were/are all comprised of a bunch of Tehrani soosool well-to-do Iranians who got bored and protested because they did not get any of Ahmadi's charitable distribution of money and potatos! Ahmadi will distribute more potato sacks in the provinces and everything will go back to the way it was and business as usual ...


Manoucher Avaznia

Dear Anahita;

by Manoucher Avaznia on

Thank you for sharing your thoughts.  That is true that some elements including Khomeini's popularity are absent now, but:

1. Khamenei is more or less a popular person and the system has been well-organized and well-established nowadays.  They can bring about half a million people to the streets of Tehran; though not as loud as the opponent, plus their well-organized forces.

2.  The number of the unemployed in those days was higher; and the youths were organized and politically highly-charged.  In Tehran the army of the dissatisfied people have always been available to political trends as almost everything is concentrated in Tehran. This is a trend in that city since Tabboco Boycot.

3.  Despite all media and internet coverage of the current issues in Iran (that can be misleading as media have always been used for propaganda purposes), I do not believe the suppression and crack down will be as severe as in 1360 partially due to some of the elements that you mentioned and partially because this is an established system now.  Also, we should not forget the percentage of internet users.  Even in the West they are not the majority of people.

4.  Some people have severed ties with the Islamic Republic and even have joined opposition or are providing analyses for foreign media.  I am afriad, we are deeply under their influence.  But, these have always been there.  From the very first days of the revolution there have been people who were either purged or could not tolerate the system and came out and did what you see nowadays.  I mean, this has been a process and has never ceased to exist since 1357 and regime has always had a large enough pool of people to fill in the blanks; and they (those who have left) are of the least hope possible to be instrumental to regime change as they are not in touch with the realities on the ground.  Imagine, how many of them asked for boycoting the elections and people moved in an opposite direction.

5.  I have serious doubts that regime change in USA can have profound impacts inside Iran.  During Bush the Son, millions of dollars were lavished on media coverage; and even armed campaign, and tons of internet sites popped up.  Several times they were on the verge of attacking the country.  Despite his bigger smile, Mr. Obama is following the same policy; and still Iranians are wary of Western policies in Iran in general.   

6.  Global economic crisis will have an undeniable impact, however I do not believe Islamic Republic is merely sitting there and is watching the crisis without action.  My strong guess is that Ahmadinezhaad will take drastic measures (including more regulation of economic activities on certain groups and distributing more economic benefits to the poor) to coupe with the crisis throughout crisis; this is the biggest source of fear for some elements inside the regime.  After all, they need to keep a large number of people with themselves.

Thanks


fozolie

oh please! what utter rubbish

by fozolie on

Monsieur Bagherzadeh

This is wishful nonsense and inspite of the fancy title you have not shown anywhere the "finality" of what is going on. There has always been clashes within the Mollafia, what is your evidence that is "FINAL"? Or do you just carry on with the Iranian tradition of analysis based on innuendo instead of analysis based on fact?

You guys are so desparate sitting on your arses saying Lengesh Kon that you have lost all sense of reality.  

Mr. Fozolie


Anahid Hojjati

It is wrong to compare Khordad 1388 with Khordad 1360

by Anahid Hojjati on

Dear Manouchehr, just because both series of events in two different Khordads happened in IRI does not mean that it is valid to compare the two time frames with each other.  Let's just count some of the ways that Khordad 1388 is different than Khordad 1360:

1. In 1360, revolution was young and its leader; Khomein alive and popular with most Iranians,

2. Iran was in war with Iraq.

3. Unemploymnet was lower.

4.  There was not a huge population of dissatisfied youth.

5.  Behavior of some political groups such as MKO with its extremist views and its terrorist activities, helped IRI.

6. In US, Reagan was in power and people in Iran had strong anti US feelings.

7.  There was no Internet

I could go on and on.  To make it short, this time is different and as Iranians say:" this tobemiri az aan tobemiriha neest." Therefore, I have to side with Mr. Bagher Zadeh and his analysis.

 


Manoucher Avaznia

آقای باقر زاده

Manoucher Avaznia


خاطر حضرت عالی هست که در سی خرداد1360 هم همین اندازه معترض به خیابانهای تهران ریختند با این هدف و برنامه که  جمهوری اسلامی را ساقط کنند.  رئیس جمهور وقت تاچند روز پیش از آن جانشین فرمانده کل قوا بود.  سپهسالار... رژیم از درون شکاف بر داشت. چند روز بعد هم داستان هفت تیر و کشته شدن بالاتر از صد تن از زمامداران وپس رئیس جمهوری وقت و... بقیه قضایا که کاملا معرف حضور شماست.  آنگاه کسانی در صحنه بودند که می گفتند صد هزارنیروی مسلح به خیابانها خواهند آورد.  تعداد کشته های خیابانی، اعدامها، و زندانیان،جنگ داخلی و خارجی را هم که همه می دانند.

  درنهایت جمهوری اسلامی خودش را ترمیم کرد و ما ماندیم و تحلیلها.  به نظر من این حوادث آن قدرتی که رژیم تغییر دهد ندارند؛ اگر چه مقداری اصلاحات پیش خواهد آورد.  بغیراز اینکه اینترنت امکان این را فراهم کرده تا بزرگنمایی تبلیغاتی بنماییم، حادثه مهمی رخ نخواهد داد.  مردم آنقدر مایه نخواهند گذاشت. یادتان هست که در سال پنجاه و هفت بالاتر از پنج میلیون تظاهرات کردند.  آن نیرو را دین بسیج کرد نه اصلاحات.  پس از سال پنجاه و هشت تا همین حالا صحبت شقه شدن نظام رانده شده است و هیچگاه تحقق نیافته. می ترسم یک جای تحلیلهای ارائه شده لنگ باشد .