برای اپوزیسیون جمهوری اسلامی ـ که خواستار برقراری یک حکومت سکولار و دمکراتیک در ایران است ـ برخورد به سازمان مجاهدین خلق با برخوردی که رژیم و مدافعین رژیم با آن می کنند متفاوت است. از نظر اپوزیسیون سکولار و دمکراتیک، مخالفت با مجاهدین دو دلیل اصلی دارد:
۱ـ «سازمان مجاهدین خلق» یک سازمان اسلامی است و مانند رژیم حاکم و یا هر جریان اسلام سیاسی غیر دموکراتیک، غیر قابل اصلاح و ارتجاعی است.
۲ـ سازمان مجاهدین به دلیل همکاری با رژیم صدام فاقد صلاحیت ملی است.
اما پيوند ناگسستنی این دو اصل برای رژیم و مدافعانش مطرح نیست و آنان فقط جنبهء دوم را عمده می کنند؛ حال آنکه، از نظر اکثریت مردم، هر دو جنبه به یکسان و در پيوند با هم مهم هستند.
مدافعان رژیم در خارج، مانند دو سازمان لابی گر دوقلوی CASMII و NIAC، مجاهدین را بدلیل مبارزه با رژیم مارک تروریست می زنند و، به دلیل همکاری با صدام، آن را خائن می دانند. حال آنکه، در واقع، بر خلاف تبلیغات این دو گروه، رژیم جمهوری اسلامی در ابعادی وسیعتر هم تروریست است و هم خائن به منافع، ارزش های ملی، و مردم ایران.
پیدایش مجاهدین بر زمینه های مادی و ذهنی خاصی صورت گرفته که اینک وجود خارجی ندارند و لذا این سازمان، مانند هم مذهب خود جمهوری اسلامی، نمی تواند دلیل حیات خود را توجیه کند و بناچار به نیرنگ، دیکتاتوری، و انحاء خیانت روی می آورد.
در سال ۱۳۴۴، محمد حنیف نژاد،علی اصغر بدیع زادگان، و سعید محسن، سازمان مجاهدین خلق را تأسیس کردند. هدف سازمان سرنگونی رژیم شاه و استقرار یک حکومت اسلامی بود (نوع این حکومت مشخص نبود). شیوهء جایگزینی هم مبارزهء مسلحانه بود که از مبارزات انقلابیون امریکای لاتین، بویژه انقلاب کوبا، الهام می گرفت. شرایط ذهنی داخلی و خارجی آن زمان این مبازه را تا حدودی توجیه و طلب می کرد. خطر اسلام سیاسی هنوز محسوس نبود.
این سازمان، از ابتدا، نه چپ بود و نه به آزادی های فردی ـ اجتماعی پایبند بود. با وجود الهام گیری از شیوه و واژگان چپ و انقلابیون مارکسیست، مجاهدین یک جریان اسلامی و نزدیک به نهضت آزادی (مهندس بازرگان)، خمینی و دیگر جریانات فکری سال های بعد از غائلهء خونین خمینی در خرداد 42 بود که آن را ارتجاع اسلامی علیه اهدای حق رأی به زنان و زمین به دهقانان، و نه استبداد شاه، بوجود آورد.
کلیهء رهبران اولیهء سازمان یا توسط رژیم شاه اعدام و یا در مبازات مسلحانه کشته شدند، و یا در روند «تغییرات ایدئولوژيک» توسط «برادران قبلی و رفقای کودتاچی» تصفیهء فیزیکی شدند. تنها بازماندهء رهبری مسعود رجوی بود که بعد از آزادی زندانیان سیاسی توسط دولت بختیار، رهبری سازمان را در دست گرفت.
حمایت سازمان از «امام» خمینی و انقلاب اسلامی راه را برای شرکت آن درماشین دولتی هموار نکرد و سرانجام، بدنبال تظاهرات گسترده در سی خرداد ۱۳۶۰ در تهران و کشتار بسیاری از تظاهر کنندگان بدستور خمینی، این سازمان ـ مانند دوران شاه ـ دوباره به قهر روی آورد.
بعد از تظاهرات سی خرداد و عزل بنی صدر، مسعودرجوی و بنی صدر بلافاصله مخفی شده و بعد، طی پروازی توسط سرهنگ خلبان بهزاد معزی، به پاریس منتقل شدند. در پاریس رجوی داماد بنی صدر شد. این دو، همراه برخی شخصیت ها و گروه های مخالف، شورای ملی مقاومت را، برای مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی، در پاریس تشکیل دادند.
رژیم نیز، در پاسخ به این اقدامات و مبارزهء مسلحانهء مجاهدین، ماشین سرکوب را بسط داد و در ابعادی ملی به کشتار و دستگیری بسیاری از افراد مشکوک مشغول گردید. در مدتی کمتر از چند ماه، بیش از ۷۰۰۰ تن از مظنونین «منافق و ملحد» در ایران اعدام شدند و هرگونه آزادی از جامعه گرفته شد .
تا این مقطع، سازمان هنوز دارای پایهء مردمی و همرزم بعضی از جریانات چپ مخالف رژیم بود و خصلت اسلامی آن هنوز مسئلهء تعین کننده ای برای چپ و دیگر شخصیت های دمکرات و سکولار نبود.
به خاطر می آورم که در پاریس هواداران مجاهد با دانشجویان چپ صفوف مشترکی بر علیه جریانات طرفدار رژیم (حزب الهه؟، امت، توده و اکثریت) تشکیل می دادند و فعاليت های آنان تا مدتی مشترک بودند.
آنچه سازمان مجاهدین را یکباره بی آبرو کرد، ازدواج مسعود رجوی با مریم ابریشمچی، همسر «برادر مجاهد»، مهدی ابریشمچی، در ۱۳۶۴بود. شاید اگر سازمان این واقعه را نیز، مانند ازدواج و جدائی رجوی با دختر بنی صدر، یک مصلحت سیاسی م ینامید انعکاس چندان قبیحی نداشت. اما مبلغان و چابلوسان رجوی این واقعه را بعنوان «انقلاب ایدئولوژیک» تبلیغ و با اغراق مشمئز کننده ای این «حکمت رهبری» را تبلیغ و تمجید می کردند.
بخاطر می آورم، طی اعلامیه ای در پاریس این ازدواج را با ازدواج پغمبر اسلام با همسر پسر خوانده اش، زید، مقایسه و توجیه کردند. روزنامهء مجاهد مدت ها صفحاتش مملو از اعجاب این «حکمت الهی و انقلاب درونی» بود؛ حکمتی که کماکان برای عموم غیر قابل فهم بود و مردم می بایست منتظر اثرات ملی آن می ماندند! در عين حال، برای ماستمالی واقعه، معیارهای ذهنی جدید و واژگان من درآوردی خاصی در درون سازمان رایج شد و نظم جدیدی بوجود آمد که حاکی از فساد اخلاقی رهبری و آغاز سقوط سیاسی کل سازمان بود.
در عمل نیز این «انقلاب ایدئولوژيک» نه تنها بعضی از هواداران سازمان را مأیوس کرد و حتی چند تنی را به مخالفت و انشعاب کشاند، بلکه سازمان را از یک جریان غیر دموکراتیک اسلامی به یک کیش سیاسی ـ اسلامی تنزل داد.
واقعهء دوم انتقال سازمان به عراق (که «منطقه» خوانده می شد) بود که در نهایت آن را به زائده ای از حزب بعث و ابزار سرکوب صدام علیه مردم عراق تبدیل کرد. در عراق، سازمان به یک فرقهء خطرناک تبدیل شد که حتی به «بریده ها» ی خود نيز رحم نمی کرد.
سازمان حتی در زنگی زناشوئی اعضاء ـ مانند طلاق، جدائی فرزندان از والدین و غیره ـ دخالت می کرد. روابط درون سازمانی نیز با اطاعت مطلق و سلسله مراتب استالینیستی، تفکیک زن و مرد بر اساس دگم محرم ـ نا محرم، و ترویج مراسم و شعائر و اخلاق اسلامی در اردوگاه اشرف مترداف شد.
بعدازسقوط صدام ، مجاهدین می دانستند که مردم ایران:
ــ اولاً، حکومت اسلامی ـ از هر قماشی ـ را نمی خواهند.
ــ دوماً، از نظر مردم، متحدان صدام فرقی با ملاها ندارند. هر دو دسته به نحوی بیگانه پرست و دشمن آزادی و منافع ایران هستند.
برای رژیم، تنها دردسر مجاهدین، وجه مصالحه قرار دادن آن توسط امریکا در معاملات سیاسی اش با ملاها است. به همین دلیل نیز لابی های رژیم در خارج، با امکانات وسیع مالی و کانال هائی که ـ حتا در ميان رسانه های «اوپوزیسیون» ـ دارند و دست و پا می کنند، خواستار انقراض سازمان هستند تا برگ برندهء امریکا را بسوزانند. مأموريت اين لابی ها هم عمده کردن نقش «دشمن دور دست، یا در خارج» است تا همگان دشمن راستين ایران و مردم را، که خود رژيم ملاها است، فراموش کنند.
آنها معمولاً هم با ظاهری غیر اسلامی، اسامی غلط انداز و فريبنده ای چون نام های اصیل پارسی، لاف وطن پرستی و استعمال کلمهء «ایران» بجای «جمهوری اسلامی»، آنگونه علیه «دشمنان» ایران ـ بخوان «دشمنان ملاها» ـ تبليغ می کنند که نقش دشمن اصلی ايران، يعنی رژیم جمهوری اسلامی، در ميان اين همه دشمن، بکلی محو شود!
Recently by Jahanshah Rashidian | Comments | Date |
---|---|---|
Journée Internationale des Femmes | - | Mar 08, 2010 |
Stop Indian Gasoline for Mullahs’ Repressive Machinery | 13 | Feb 04, 2010 |
Iran Fails United Opposition | 5 | Jan 20, 2010 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
nooooooooooo
by shglory on Fri Oct 10, 2008 10:12 AM PDTbehtar ke rejim bahashon mokhalef ast bavar konid age una biyan batar az rejime feli hastan
Loubia polo??? Akh joon!
by af (not verified) on Wed Oct 08, 2008 04:10 PM PDTLoubia polo??? Akh joon!
Thank you Mr. Rashidian
by NetSpy (not verified) on Wed Oct 08, 2008 02:22 PM PDTAs always your analysis is right to the point and meticulously detailed. Trita Parsi and NIAC, unserstandably, give a completely distorted view of the MKO so mush so that if the article was written by the Salam newspaper, you couldn't tell the difference. Trita Parsi should take more care in not copying the ideas and phrases direct out of the IRI press.