حالا که دیگر مرغ طوفان نیست

حالا که دیگر مرغ طوفان نیست
by Literary Critic
06-Aug-2011
 

قطعه معروف علیرضا نوری زاده در رثای دکتر شاپور بختیار. یادش گرامی‌ و روانش شاد باد.

حالا که دیگر مرغ طوفان نیست

سردار ِ فرداهای ایران کیست؟

شب کورها شادند و در پرواز

در شهرشان امشب چراغانیست

 

حالا که دیگر نیست،

انگار می دانیم

او چون عقابی پیر؛ تنها بود

ما در حصار ِ خویشتن، بی او

او در گریز از خویش، با ما بود

 

آنشب که ایران خسته از فریاد

در دستهای او رهایی یافت

ما بی خبر از وحشتِ تاریخ

رفتیم و تنهایش رها کردیم

او صبح ِ صادق بود و ما مسحور

بر فجر ِ کاذب اقتدا کردیم

 

حالا که دیگر نیست

انگار می دانیم:

او روشنایی بود و هشیاری

معنای آزادی و بیداری

در دستهایش زندگی جاری

یک لحظه بود امّا، چه بسیاری.

 

فریادِ او در شعرها جاری ست،

خاموشی اش، آغاز ِ بیداری ست.


Share/Save/Bookmark

Recently by Literary CriticCommentsDate
من گرفتم تو نگیر
6
Oct 31, 2011
Iran, a reflection: نگاه
2
Jul 22, 2009
more from Literary Critic
 
Literary Critic

و اما چرا مرغ طوفان؟

Literary Critic


زنده یاد شاپور بختیار در نخستین پیام رادیویی خویش به ملت ایران یک بیت شعر از چکامه بسیار زیبای دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی موسوم به "مرغ طوفان" را خواند که از آن پس دوستان و هوا دارانش به وی لقب مرغ طوفان دادند.

ضمن تشکر از ابراز لطف دوستان در اینجا صدای دکتر بختیار را به هنگام ایراد نطق معروفش و همچنین متن کامل چکامه مرغ طوفان را تقدیم میدارم.

 نخستین پیام رادیویی دکتر بختیار                               

//www.youtube.com/watch?v=tObnPqLfdSI&feature=player_detailpage#t=72s

مرغ طوفان

//enaiat.blogfa.com/post-10.aspx


Maryam Hojjat

Thanks for posting

by Maryam Hojjat on

Iranians in particular his JM friends such Bazargan, Sahabi who betrayed this great nationalist hero were/are traitors to IRAN. They sold IRAN & Iranians to their historical enemies ISLAM (Khomeini cult).


All-Iranians

دولت قا نون

All-Iranians


 

شعرزیر از جناب دکتر نوری است که اشاره به موضوع دارد:

هرگزندیده رسم دگرگون را
جان رابرای خصم فداکرد ‌یم

خورده فریب_آیت افسون را
خلقی ز راه_راست جداکرد ‌یم

نشنیده پند و حکمت گردون را
بس آرزو که باد_هواکرد ‌یم

آن باغ_ پرشقایق ومیمون را
خشک وکویرو کام بلاکرد ‌یم

صبح_ پگا ه ودولت قا نون را
نا آزموده تا که رها کرد ‌یم

شام_ سیاه چال وشبیخون را
برسرزمین خویش رواکرد ‌یم

آن باغ_ پرشقایق ومیمون را
خشک وکویرو کام بلاکرد ‌یم

دکتر منوچهر سعا دت نوری

Source: //saadatnoury.blogspot.com/2011/08/blog-post_06.html


Souri

Thank you dear LC

by Souri on

I loved this poem.

And shared your blog at face book.

Many thanks.

RIP.