گفته بودم شاید
گفت این خامه غزلواره روان گردانم
تا دم نقره ای صبح و نسیم؛
عقده از عمق گلوگاه قلم بگشایم
و بتازم بی بند
تا به یک منظر بنهفته که روزی دیدند
چشمهای ملک و نور و کویر و دریا
همره دیده ی من.
نغمه ی صبحگهم میخواند
از زبان و لب خاکستری باز افق.
شور و حالی دارم؛
آرزوی سفر دور و درازی در سر.
باردیگر باید
تا خود آگاهی باریک درون کوچ کنم.
شاید آن بوی دل انگیز لطیف
صبح و شامم نفسی تازه کند.
دهم دیماه 1387
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
جاوید دفتر
Manoucher AvazniaThu Jan 01, 2009 09:14 AM PST
جاوید دفتر یادواره ی دلداده گان بماند
آن کس که مصرعی ازین نکته خواند و رفت
بسوی جذبه ی
Manoucher AvazniaThu Jan 01, 2009 09:04 AM PST
بسوی جذبه ی جذاب آن کاتون مهر انگیز
سری از پا نداند ذره ی بیدار رهپیما:
سر و دل بسته در یک مهر بی اندازه ی آرام
شتاب وصل می دارد.
Manucher Aziz,happy new year...
by ebi amirhosseini on Thu Jan 01, 2009 07:42 AM PSTدردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
ما را چون دود بر سر آتش نشاند و رفت
مخمور بادهی طرب انگیز شوق را
جامی نداد و زهر جدائی چشاند و رفت
گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم
از من رمید و توسن بختم رماند و رفت
چون صید او شدم من مجروح خسته را
در بحر خون فکند و جنیبت براند و رفت
جانم چو رو به خیمه روحانیان نهاد
تن را در این حظیره سفلی بماند و رفت
خون جگر چون در دل من جای تنگ یافت
گلگون ز راه دیده ز صحرا براند رفت
گل در حجاب بود که مرغ سحرگهی
آمد بباغ و آنهمه فریاد خواند و رفت
چون بنده را سعادت قربت نداد دست
بوسید آستانه و خدمت رساند و رفت
برخاک آستان تو خواجو ز درد عشق
دامن برین سراچه خاکی فشاند و رفت
Ebi aka Haaji
The Flame
by Nazy Kaviani on Wed Dec 31, 2008 10:38 PM PSTAnd a small
Flickering flame
Of the fire within
Travelled
Through borders, barriers, and bonds
Reaching the soul
Awaiting a new chance
To make a wish for peace
And the flame
Caressed
Heated
Lit
And ignited
The hope inside
The narrow awareness within.
نازی جان؛
Manoucher AvazniaWed Dec 31, 2008 10:16 PM PST
درونم شعله ی آتشکده ست امشب
که می پیچد؛ و می تابد به راه خویش سوزاندن:
رهایی جستن از تکرار بودنهای بی پایان.
نسیمی خوش از آن رؤیا
دلی در سینه ای سوزنده لرزانده است؟
ابی جان؛
Manoucher AvazniaWed Dec 31, 2008 10:03 PM PST
وصالی گر همی خواهی، ز خویش و آشنا بگسل
چو قو در سینه ی طوفان فراوان گاه و بیگه شو.
درخشیدن ندانی گر چو خورشید خراسانی،
چو ابروی نگارینم برآ بر آسمان، مه شو.
Coveted Destination...
by Nazy Kaviani on Wed Dec 31, 2008 10:03 PM PSTA pilgrimage
To "the narrow awareness within"
A coveted destination
Leaving me envious,
Yet
Hopeful for the same...
شازده جان؛
Manoucher AvazniaTue Dec 30, 2008 07:30 PM PST
سپاس از مهربانی شما.
ابی جان؛
Manoucher AvazniaTue Dec 30, 2008 07:28 PM PST
درود و سپاس.
بار دیگر نیازیم به فریاد افتاد.
شایدم سال و مه عقده گشایی باشد.
very nice
by Shazde Asdola Mirza on Tue Dec 30, 2008 06:33 PM PSTManucher jaan - your poem is beautiful.
S.A.M (an official Khar Vazir)
منوچهر جان
ebi amirhosseiniTue Dec 30, 2008 05:27 PM PST
دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو
اگر با من رفیقی میروم آمادهی ره شو
سبک باش ای صباح روز عشرت بس گران خیزی
تو هم از حد درازی ای شب اندوه کوته شو
هنوز از شب همان پاس نخست است ای فلک مارا
چه شد چون دیگران گو یک شب ما هم سحر گه شو
ز سیمای قصب درماهتاب افتاده جانها را
برآی ابر مشکین سایه پوش طلعت مه شو
بهشتی هست نام آن مقام عشق و حیرانی
ولی تا عقل هست آنجا نشاید رفت آگه شو
قبول ورد مردم از تک و پوی عبث خیزد
نه مردود در کس باش و نه مقبول در گه شو
هوای طبع تشویشات دارد خوش بیا وحشی
به اطمینان خاطر گوشهای بنشین مرفه شو
Ebi aka Haaji
منوچهر جان
ebi amirhosseiniTue Dec 30, 2008 05:18 PM PST
دلنشین و دلنوار :
عقده از عمق گلوگاه قلم بگشایم
سپاس
Ebi aka Haaji