هان که بیت العنکبوتی می تنی
تیشه بر اندیشه ی خود می زنی.
تیر کج در خال مقصد کی رسد
گرچه از آن صد هزاران افکنی؟
گر چه با زور افکنی سوی عدو
عاقبت سوی تو آید آن دنی.
کس نخواند خام تیرانداز را
"آفرین بر تو! چه استاد فنی!"
تیرک اندیشه باید صاف و راست
تا بدان اندیشه ورزان افکنی.
پهنه ی اندیشه است یک کارزار
که درستی خواهد و شیراوژنی.
چونکه پشت راستی بر صخره هاست
مردم حق را چه باک از دشمنی.
پیکر گوهر برهنه خوشتر است
از چه جویی رنگ رنگ پیراهنی؟
چهری؛ این پندت چه خوش آمد به گوش
آن خودت بشنو اگر یار منی.
پنج شنبه هفدهم اردیبهشت ماه 1388
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
کاپیتان جان
Manoucher AvazniaSat May 09, 2009 11:59 PM PDT
کاپیتان جان عجب شعری نوشتی
نترسیدی تو از بد سر نوشتی؟
نوشتن که چه عرضم وام کردی
و یاد از شاعری خوشنام کردی.
نترسیدی از آن ساواک و گزمه؟
ندانستم دمت اینجوری گرمه.
که شاه وکاسه لیسان کذایی
نیرزند پیش چشمت پر کایی.
نمی بینی چگو نه خشمگینند
درون انتقادات کینه بینند
کنون که بی کسند و بی تفنگند
همیشه در پی شعرجفنگند.
خدایی گرده ی شیران تو داری
دمار از حالشان خوب در میاری.
نمی ترسی عمو سام رو بیارن
با موشک تو دلت وحشت بکارن؟
نمی ترسی که مزدوری کنند باز
بساط کودتا ها گردد آغاز؟
تو مرد روزگارانی به مولا
که پایین می کشی شه را ز بالا.
تو که آزاده و آزاده مردی
چشیدی در جهان گرمی و سردی.
دمت گرم که دلم را شاد کردی
خیال حبسمو آزاد کردی.
الهی که دماغت چاق بادا
سرت سبز و دلت بی داغ بادا.
آتشی در
Manoucher AvazniaSat May 09, 2009 09:04 AM PDT
آتشی در سینه افتادم ز یاد لاله ها
ای خوشا آنان که جان دادند در راه نگار
راه و رسم مهرورزی وانهادند یادگار
گرچه هر دشت و دمن از خونشان غمگین دل است
مادر میهن بزاید همچوشان صدها هزار
شب شهاب خونشان خود روشنای راه ها ست
تا تپد در سینه هامان یک دل امیدوار
ای که اندر سینه می داری دلی سرشار مهر
یاد آن آزاده سروان وطن را پاس دار
باورت ناید که از خون خاک آن آزاده گان
سر برآرند ای بسا کوشنده گان بیش از شمار؟
بار دیگر دیده ی اندیشه بگشای و شکیبایی بدار
تا دگر چرخی زند این ژنده چرخ روزگار
تا که صبح و روشنایی بردمد بر بام ما
مادرم ایران بداند چمّ و خمّ کارزار
سپاس
ابرمرد جان؛
Manoucher AvazniaFri May 08, 2009 12:27 PM PDT
ما مخلص الطاف شماییم. بنده چندان ادب فارسی نمی دانم که به درد یک کار جمعی بخورد. اینهایی را هم که می بینید
. از آه دلی است مرهون عارفان بزرگ این فرهنگ
سپاس
ژاله جان؛
Manoucher AvazniaFri May 08, 2009 12:18 PM PDT
سپاس از لطف و نکته سنجی شما. بله این را در مقابل شعر قشنگ ابی آقا نوشتم. سعی کردم آهنگ شعر ایشان را داشته باشد.
How great it would be
by Abarmard on Fri May 08, 2009 12:08 PM PDTTo have you in any gatherings Mr. Manoucher
منوچهر جان، خیلی زیبا
JalehoFri May 08, 2009 08:10 AM PDT
و بخصوص، این تکه کوچک بسیار بسیا زیبا. این مال خودتان است؟
مگر کس باور این داستان دارد که با فریاد می گویم:
که من چون لاله زادم شاد وآبادان و پر چین و شکن رفتم؟
چنان یک مرغ شیدایی شب و روزان غزل خواندم
چو دیدم چهره دلبر نگفته صد سخن رفتم
شراب سرخ گرامی؛
Manoucher AvazniaThu May 07, 2009 07:27 PM PDT
چکامه ی زیبایست.
گویمت دست مریزاد ای یار
سپاس
ابی جان با سپاس؛
Manoucher AvazniaThu May 07, 2009 07:25 PM PDT
مگر کس باور این داستان دارد که با فریاد می گویم:
که من چون لاله زادم شاد وآبادان و پر چین و شکن رفتم؟
چنان یک مرغ شیدایی شب و روزان غزل خواندم
چو دیدم چهره دلبر نگفته صد سخن رفتم
درد دل با منوچهر خان
Red WineThu May 07, 2009 04:09 PM PDT
زندگي دفتري از خاطرهاست ... يک نفر در دل شب ، يک نفر در دل خاک ... يک نفر همدم خوشبختي هاست ، يک نفر همسفر سختي هاست ،چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد... ما همه همسفريم
منوچهر جان
ebi amirhosseiniThu May 07, 2009 03:51 PM PDT
ز همراهان کسی نگرفت شمعی پیش راه من
به برق تیشه زین ظلمت برون چون کوهکن رفتم
Ebi aka Haaji