بامدادا؛ رخ نما تا روی زیبا بینمت
چون رخ خورشید و مه رند و فریبا بینمت
قامت افرازی نما بر دشت و بر پهنای کوه
تا میان سنبلستان راست بالا بینمت
پرتوی سیمین فشان بر دامن دیجور من
تا درون سینه ام چون مه پریسا بینمت
گفته بودندم جهان یک جلوه از دندان اوست
تا بن دندان ازین رو عالم آرا بینمت
ذره ها تا کهکشان بی تاب لبخند تو اند
جمله شیدای تواند آنسان که شیدا بینمت
آفتاب آمد ز مشرق؛ آینه، آن سو نگر
تا زلال روشنی بی گَرد رؤیا بینمت
ای خنک آن دم که چهری از میانه ورجَهَد
تا برون از پرده ی خود نیک و یکتا بینمت.
راست بالا : سرو
هفتم خردادماه 1388
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
مهمان گرانمایه؛
Manoucher AvazniaFri May 29, 2009 10:26 PM PDT
تا قطره ای از این شراب؛ در هم بریزد خواب و تاب؛
تا سرسرای عشق ناب؛ هرگز نه مهمانانه شو
سپاس
البرز جان؛
Manoucher AvazniaFri May 29, 2009 10:43 PM PDT
البرز در ایرانم رود؛ آرش از آن آنجا دود؛
تا تیر آرش افکنی؛ شیدای آن کاشانه شو
سپاس
هان ای شراب سرخ
Manoucher AvazniaFri May 29, 2009 10:27 PM PDT
هان ای شراب سرخ ناب؛ از روی یارم رخ متاب؛
در سلک درویشان در آ؛ در خانه اش دزدانه شو
سپاس
ابی جان؛
Manoucher AvazniaFri May 29, 2009 10:28 PM PDT
چهری اگر جان می کَنی؛ گر دم ز جانان می زنی؛
پیکار تو پیروز باد؛ از خویش و تن بیگانه شو
گر ققنسی اخگرنگر؛ سیمرغی ار سودا به سر؛
در جستجوی قاف شو؛ ای جان من، افسانه شو
اسقندیار رویین تن است؛ گر رستمت شیراوژن است؛
سهراب یل پیر تو شد؛ در رزم بیباکانه شو
دریا و گردابش ببین؛ یار و می نابش ببین؛
درکش دو سه جامی و پس؛ در موج بیصبرانه شو
سپاس
عارفا! چهری!
MehmanFri May 29, 2009 09:50 PM PDT
عارفا وصفی کنی از شور عشق
در عجب مانم ز پیچ و تاب عشق
هفت شهر عشق را دانی ز بر
ای تو شیدا از فراوانی عشق
ایراندخت عزیز؛
Manoucher AvazniaFri Jul 01, 2011 10:37 PM PDT
نه درشتیهای ره ازخاطرم روبد ترا
چون که در خار ره و الفاظ زیبا بینمت
سپاس
مهرناز گرامی؛
Manoucher AvazniaFri May 29, 2009 09:32 PM PDT
گرچه ام همراه باشد دیده نا بینا کنون
همره شب می روم تا صبح فردا بینمت
سپاس
ممنون از توضیحی که دادی، منوچهر جان!
alborzFri May 29, 2009 06:14 PM PDT
و همونطوری که همه گفتن خوشا بحال شما!
البرز
...
by Red Wine on Fri May 29, 2009 05:31 PM PDTچند بار شعر را خواندم و هر بار بیشتر از قبل لذت بردم ...
این شعر را میشود حتا در دستگاه دشتی خواند و لذت برد ...
واقعا سپاسگزارم و به سلامتی شما لب تر خواهم کرد و شرابی خواهم خورد ...
یا حق !
منوچهر جان
ebi amirhosseiniFri May 29, 2009 03:59 PM PDT
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
Ebi aka Haaji
Jaleh said it best!
by IRANdokht on Fri May 29, 2009 03:43 PM PDTkhosh behaletoon Manoucher jan
What a beautiful poem.
Thank you
IRANdokht
منوچهر عزیز
MEHRNAZ SHAHABIFri May 29, 2009 02:33 PM PDT
قامت افرازی نما بر دشت و بر پهنای کوه
تا میان سنبلستان راست بالا بینمت
با سپاس فراوان دوست عزیز
ژاله جان سلام!
ژاله جان؛
Manoucher AvazniaFri May 29, 2009 09:15 AM PDT
سپاس از لطف شما
Souri Jaan;
by Manoucher Avaznia on Fri May 29, 2009 09:14 AM PDTدیجور : تاریکی
دامن دیجور : پهنه ی تاریک
سپاس
منوچهر عزیز،
JalehoFri May 29, 2009 08:07 AM PDT
ما با کپی کردن حافظ و سعدی و مولانا حال میکنیم، شما از حال آنها الهام گرفته و میرین باهاشون حرف میزنید! خوش به حال شما.
در ضمن، من شعر قشنگ قبلی شما را تازه دیدم و یک کامنت در آن نوشتم، لطفا یک نگاهی به آن بیندازید. مرسی.
//iranian.com/main/blog/manoucher-avaznia-163#comment-179148
Very beautiful poem
by Souri on Fri May 29, 2009 06:50 AM PDTI loved that one Manouchehr jan. Again, one beautiful poem. It is great to wake up in the morning and reading such a great velvety poem!
Thanks for posting this.
PS: What means "Daman dijour" ?
البرز جان؛
Manoucher AvazniaThu May 28, 2009 11:57 PM PDT
این حالات تحت کنترل من نیست. گاهی در این حالات است که دنیای بیکرانی در چکامه های حافظ یا مولوی می بینم. در حالیکه در حالات عادی تنها آنها را با آهنگ شعری می خوانم و تلاش می کنم درک معقولی از آنها داشته باشم. این شعر در لحظه ای پیش آمد که آرزوی فنا در ذات احدیت و نیل به آرامشی مطلق در من زبانه کشید و حس کردم که خود حجاب خویشم و پرده دار و شحنه نیز؛ و باید گام بر دوش گذارم و زلال سیمابی زایش پرتوی درونی را به تماشا بنشینم.
دیگر نمی دانم.
سپاس
منوچهر جان، بسیار زیبا و عرفانی!
alborzThu May 28, 2009 11:36 PM PDT
اگه میشه میتونی توضیح بدی که چی شد که این شعر را نوشتی؟
ممنونم،
البرز