از آزادی چه گویم یار دلبند؟
دهان تلخم من از این پارۀ قند
مثل باباش که با کِر بود و با فِر
با ساز اجنبی می ریخت هی قِر
مال مردم نبود بس واسه آزش
به جونشون رسید دست درازش
کمال الملک که نقاش جهان بود
هنر در سینۀ وی ارمغان بود
به تبعیدش فرستاد به نشابور
که تا میرد مگر گمنام و مهجور
چون از آقا نکرد پیکرنگاری
می باید می کشید خواری و زاری
حسن رُشدیه که دوست بچه ها بود
چه عرضم که چها کرد و چها بود
به بجنورد باید او تبعید می بود
از این وحشت که مردم را رسد سود
از آقا اشرف الدین من چه گویم
در این دارالمجانینش بجویم؟
نسیم شمالش هم گشت تعطیل
به دیوانه خانه اش دادند تحویل
شنیدید جرم اون آقا چی بوده؟
واسه ایران فقط قلم فشونده!
ز روی غیرت ایرانوفیلی
همش مردانه جنگید با سه فیلی
که این هر سه تا فیل مست وباحال
می کردند خاک میهن را لگد مال
ایران ویرانه بود میلی به میلی
به دست روس فیل آلمان فیل و انگوفیلی
به هرچیزی که می خواست دست یازید
تا اونجایی که تونست اسب تازید
بهش گفتند که آقا دست بردار
حقوق و حرمت ایران نگه دار
اگر راهت چنین دنباله سازی
بپرهیزی تو از مردم نوازی
سریر و دودمانت دود می شه
شهنشاهی تو نابود می شه
مثل باباجونت آواره می شی
به جان شه، می گم بیچاره می شی
یه ذره درس مردم داری آموز
وگرنه داغ می شی و سیه روز
آخه تک حزب بازی هم شده کار
مردم داد می زنن؛ انگارنه انگار؟
که حق مردمان پامال می شه
وطن بی یال و بی کوپال می شه
واسه آگاهی و تنویرافکار
یک حزبی چی چی بود؛ ای مرد بیمار؟
گیرم که گل تک حزبی رو کاشتی،
نامشو حزب رستاخیز گذاشتی؛
مگر با تک گلک باهار می شه؟
کار دشمنای ما زار می شه؟
مگر میهن چنین آباد می شه؟
دل غمگین ملت شاد می شه؟
مگر این خاک عنبر بیز می شه؟
راستی راستی که رستاخیز می شه؟
محمود جعفریان سردبیرش
آقا آموزگار نخست وزیرش
اگرچه ختم روز و روزگارند
بجز بعله گفتن کاری ندارن
می شه حرفای آبدار و قشنگ زد
با آب و تاب و از رنگی به رنگ زد
تا ما هستیم و تا این آسمان هست
به روی حق نمی شه چشمارو بست
که یک صبح سحر از خواب برخاست
به سوی دفترش رفت آقا یک راست
آخه خواب و خیالاتی شده بود
ز حالاتی به حالاتی شده بود
فکر بکری به ذهنش آمده بود
شاید هم یه جورا سرش زده بود
شاید آن توده ای مردان سابق
که با سلطنتش گشتند موافق
به دور قاب بادمجان هم می چیدند
خوابای زیرک و رنگین می دیدند
مدیحه می سرودند واسه ی شاه
گاهی کوهی می ساختند تپه ای کاه
به شاهنشه اینو تلقین کردند
برای ذات او تبیین کردند
...
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
تو که با ارتشت
Manoucher AvazniaMon Jun 01, 2009 07:18 AM PDT
تو که با ارتشت قمیش می رفتی
حمایل کرده، پیشاپیش می رفتی
نه دو سه خط که پنج و شیش می رفتی
مانند زنبور بی نیش می رفتی
به دنبال یه من سریش می رفتی
نه تنها که با قوم و خویش می رفتی
قربون دوست فرنگیش می رفتی
با کلاه شاپو و بی ریش می رفتی
به دستوری، نه کم نه بیش می رفتی
دیدیمت راه پس رو پیش می رفتی
دنبال نخود و کیشمیش می رفتی
دیدیمت که چه مات و کیش می رفتی
با چه حال بد و پریش می رفتی
نه با فره ی فرورتیش می رفتی
تو گویی با دلی آتیش می رفتی
به روی موج مثل حشیش می رفتی
نه مثل شیر که مثل میش می رفتی
اشعار منوچ
شاعر دربار (not verified)Sun May 31, 2009 10:27 PM PDT
داش منوچ مرگِ تو کف کردم از اشعار تو من
مُتلَذِّذ شدم از ک-- و شعرهای تو من
آفرین گفتم بر طبع ِ گوهر بار ِ تو من
بخدا مات شدم در تو و در کار ِ تو من
وصفِ شاه را کس مثل تو بی پرده نگفت
رفته و دیده و سنجیده و پی بُرده نگفت
غیر ِ تو پیش ِ کسی این همه اخبارکجاست
اگر اخبار بُوَد , هنر ِ اِضهار کجاست!؟
زمان سیستم تک
Manoucher AvazniaSun May 31, 2009 07:27 PM PDT
زمان سیستم تک حزبی آمد
و شاید سیستم بی حزبی آمد
اونا در فکر کام شاه بودند
کجا از روزگار آگاه بودند
برای تاج او بودند نوکر
و از مردم جدا بودند یکسر
دیگه داشت کم کمک کارش رو می کرد
در واقع شاهکارش رو می کرد
آقا تصمیم گرفت و شاهکار کرد
نظام تک حزبی رو بر قرار کرد
همون کاری که شاهنشه تا دیروز
حتی تا دم دمای صبح اون روز
ارتجاع کثیف سرخ می خواند
تا اون روزم سر حرف خودش ماند
Manuchehr khan
by Farah Rusta on Sun May 31, 2009 04:13 PM PDTلطفا به دوستدارانتان بفرمایید اول خواندن و نوشتن یاد گیرند و بعد اظهار فضل بفرمایند. علی سرباران منووچهر خان با دوستانی مثل شما احتیاج به منتقد ندارد.
FR
جناب شاعر دربار
Anonymous Alisaraban (not verified)Sun May 31, 2009 02:29 PM PDT
آفرین بر کلام شیوای شما.( لب ) مطلب را بیان کردید
چطور شد که لوچه ی مطلب بیان نشد، لب مطرح شد؟
این خود نشانه تحصیلات طرفداران سلطنت است.
جناب شاعر
Farah RustaSun May 31, 2009 01:58 PM PDT
جناب شاعر دربار
آفرین بر کلام شیوای شما. لب مطلب را بیان کردید
FR
<< نمی بینی چنان شعری میارم...!>>
شاعر دربار (not verified)Sun May 31, 2009 12:49 PM PDT
کنی با شعر بد عرض کیاست
چامه سازی و آن هم در سیاست
تو آهویی مکن جانا, گرازی
تو شاعر نیستی, تصنیف سازی
عجب اشعار زشتی ساز کردی
عجب مشت خودت را باز کردی
نمایند اهل معنی ریشخندت
چو میخوانند اشعار چرندت
کسانی میزنند از بهر تو دست
که یا مثل تو نادانند یا مست
شود شعر تو خوش بازورتحریر
چو بازور بزک روی زن پیر
به داده تو رسیده ای دل ای دل
و گر نه کار شعرت بود مشکل!
ژاله جان؛
Manoucher AvazniaSun May 31, 2009 11:10 AM PDT
پیش از این که برم خواستم چیزی بپرسم. البته، اگرجواب ندادی هم عیب نداره:
نمی بینی چنان شعری میارم
که جیغای بنفشو در میارم؟
می بینی قامت عروض می بینن؟
چطوری یه دال و تو روز می بینن؟
میان عالمی که خوش چمیدی
هنری بهتر ازچکامه دیدی؟
سپاس
ژاله ی گرامی؛
Manoucher AvazniaSun May 31, 2009 11:15 AM PDT
هواداران شاه و فر وگوهر
که در گیتی بماندند خاک برسر
ببین صف می کشند در پیش صفدر
پیش توپچی ترقه می کنند در
به امیدی که شاید برخورند بر
اگر از ریشه نه؛ از شاخه و سر
نمی دانند که این عاص قلندر
که در عالم ندارد گوهر و زر
و با خاک رس او گشته برابر
شب و روزان "به خشتی وانهد سر"
رود روز خوشی تا روز دیگر
نه خیری می شناسد و نه هم شر
برای پرسش نکیر و منکر
جواب خوبی هم نکرده ازبر
به پیش ناسزای سایه گستر
منم یک خاره پاره؛ ای برادر
بفرمایید از این پرسشهای تر
التفاتا بفرمایید بیشتر
برای پاسخی بی در و پیکر
بباشید تا ز خواب خیزد غضنفر
سپاس از لطف شما
خواهر جون،
Farah RustaSun May 31, 2009 09:22 AM PDT
خواهر جون، ژاله خانم
سوال هم نمیشه کرد؟ البته استاد حق دارند از کمال الملک هر چه دوست دارند درست کنند ولی اگر نقاش بزرگ ایران در سینه خود هنر ارمغان داشت ممکن است بفرماید مرحوم هایده در کجایش هنر ارمغان داشت؟
FR
فرح خانوم، حسودی هم حدی داره!
JalehoSun May 31, 2009 08:46 AM PDT
پرسیدید:
"کمال الملک که نقاش جهان بود
هنر در سینۀ وی ارمغان بود
تا آنجاییکه بیاد دارم کمال الملک نقاش بود پس چطور است که به گفته شما هنر در سینه ایشان ارمغان بوده و نه در دستها و پنجه هایشان."
فکر نمیکنید که اگر منوچهر ترجیح میداد خودش مینوشت:
"کمال الملک که نقاش جهان بود
هنر در پنجه وی ارمغان بود"
به قول مولانا:
خبریست نو رسیده، تو مگر خبر نداری
جگر حسود خون شد، تو مگر جگر نداری
قمریست رو نموده پر نور برگشوده
دل و چشم وام بستان ز کسی، اگر نداری
هادی خرسندی لوس و بیمزه بس شما نیست؟
JalehoSun May 31, 2009 07:00 AM PDT
فائزه خانوم، شما از صدها برنامه بیمزه رادیو و تلویزیونهای اینجا که با میلیونها دلار بودجه آمریکا برای تبلیغات منفی علیه ایران صرف میشود خسته نشدید؟ هادی خرسندیها ننر و دخترش که با مسخره کردن ایران و ایرانی و با پول اونجور دلقک بازی امرار معاش میکنند به اندازه کافی حال شما را بهم نزده اند؟
ای بابا
فائزه هاشمی رفسنجانی (not verified)Sun May 31, 2009 02:22 AM PDT
چرا شما برای نسلهای اینده از پدرم و بقیه جنایتکاران جمهوری اسلامی نمینویسید؟
چند سوال
Farah RustaSun May 31, 2009 01:27 AM PDT
استاد ممکن است بفرمایید این چکامهها را جناب عالی در کدام یک از اوزان متعارف فارسی و یا عربی میسرایید؟
همچنین به نظر میرسد بعضی از ابیات از نظر قافیه هم خوانی ندارند. برای مثال "نگارند" و "ندارن". آیا این به مقتضای شعر یست و یا از ابتکارات استاد؟
سوالات زیادند ولی به این بسنده میکنم که معنی این بیت چیست؟
کمال الملک که نقاش جهان بود
هنر در سینۀ وی ارمغان بود
تا آنجاییکه بیاد دارم کمال الملک نقاش بود پس چطور است که به گفته شما هنر در سینه ایشان ارمغان بوده و نه در دستها و پنجه هایشان. آیا این هم از مقتضیات شعر یست؟
در آخر باید عرض کنم که تصور نمی فرمایید که که این چکامهها حدود چهل سالی تاخیر فاز دارند و اگر همان طور که به سوری خانم فرمودید از دو هفته پیش شروع به سراییدن کرده اید یک کمی دیر شده است؟ شاید هم جناب استاد میخواهند جبران چهل سال غیبت خود را از عرصه ادب و شعر فارسی کرده کار چهل ساله را چهل روزه به انجام رسانند!
ژاله جان؛
Manoucher AvazniaSat May 30, 2009 09:58 PM PDT
ممنون خانم.
نوش آفرین؛
Manoucher AvazniaSat May 30, 2009 09:57 PM PDT
سپاس از لطف شما.
سوری جان سلام؛
Manoucher AvazniaSat May 30, 2009 09:54 PM PDT
آن داستان صد و پنجاه صفحه ای به انگلیسی است و درکتابی بنام طعم آخرین گیلاس آورده ام. این چکامه تا کنون به پیرامون بیست صفحه می رسد از نزدیک دو هفته پیش شروع شد که ماجرایش را می دانی. کمان نمی کنم بیشتر از آن ادامه اش بدهم. و اما، زندگی روستایی و عشایری در ایران توأم و مکمل یکدیگر بوده اند. از آن دید من جزو عشایرم. آن زندگی را از نزدیک لمس کرده ام.
با سپاس
فرشاد جان؛
Manoucher AvazniaSat May 30, 2009 09:43 PM PDT
سپاس از شما.
These are great Manouchehr jan!
by Jaleho on Sat May 30, 2009 09:16 PM PDTNow you're combining your poetry and history background into a coherent series!
I even went to kamalolmolk maghbareh in neyshabor, but I didn't know his story with Reza shah. Thank you.
چرا ايرانيان بدبخت هستند؟
SouriSat May 30, 2009 07:40 PM PDT
اوریانا فالاچی در یک مصاحبه از وینستون چرچیل سوال می کند:
آقای نخست وزیر، شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید ، اما این کاررا نمی توانید در بیخ گوش خودتان یعنی در ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام دهید؟
وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد:
برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج هست که این دوابزار مهم را درایرلند دراختیار نداریم.
خبرنگار سوال می کند این دوابزار چیست؟ چرچیل در پاسخ می گوید!
" اکثریت نادان و اقلیت خائن"
محضر خانم طيبه نوش افرين
Anonymous BuggerSat May 30, 2009 06:48 PM PDT
حال که جناب عوض نيا قاضی القضات ملت ازاد ايران سخت مشغول کوبيدن رژيم فاسد و رضاله پهلوی است و در اسرع وقت ان جرصومه کفر را به جهنم خواهد فرستاد. ما هنوز منتظر مقاله هايه ان محجوبه انقلابی که قرار بود مکتوب کنيد در باب هجو و افشاء رژيم به نقل از شما حزبالله و خران خمينی پرست هستيم . چه شد خواهر در باب اقوالی که به رعايا دادی . يا اين هم رد گم کنی خمينی پرستان بود و دجالان .
خدا شفاء
من صدای انقلاب شما را شنیدم. ولی دیر شنیدم
Noosh AfarinSat May 30, 2009 05:37 PM PDT
ممنون از کارهای بسیار با ارزشی که برای نسلهای اینده، رد پایی از گذشته به جا میگذارید.
//www.youtube.com/watch?v=UrKBzJm5GrA&feature=channel_page
ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم ایران و ایرانیان ازادی است»
Manouchehr jan
by Souri on Sat May 30, 2009 09:46 PM PDTI couldn't read the whole poem, it is too small character and also too long. Maybe later it will get fixed :)
Are these series of poems from a book? You said this is a 150 pages collection. Have you ever tried to publish them?
Are you yourself, from the "Ashaayer" ? I mean, I wanted to know if you have been directly exposed to those atrocities. It is interesting how you feel about that. There are many things we don't know yet. But what we had learned so far, was bad enough already.
I still rest my case. We shouldn't accumulate the hate from the past. It is not productive.
Thank you!
by farshadjon on Sat May 30, 2009 10:21 AM PDTEyval eyval Dash manouch eyval