خوشۀ خورشیدها

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
19-Sep-2009
 

روشن از انوار یارم خوشۀ خورشیدها

تشنگان ماه رویش خرمن ناهیدها

ذره ها حیران شدند در کل زکنج گوشه ها

زین سبب آمد بر ایشان اختلاف دیدها

پردۀ ظلمت کشیدم بر درون تیره ام

بر چراغ بامدادی بسته ام امیدها

حالت آشوب ذهنم باری از نیروی اوست

بادها پیچیده است در برگ و شاخ بیدها

هر زمان در سینه می داریم جشن غلغله

ما شکیبایی نمی داریم که آیند عیدها

خیل خفاشان نبینند تابش دلدار من

هرگز آیم در جهان در سلک این نومیدها؟

آبها می بایدت چهری ز اقیانوس عشق

تا بشویند آن رسوب مانده از تردیدها

 

بیست نهم شهریور 1388

اتاوا 


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

Manoucher Avaznia Thu Oct

by Manoucher Avaznia on

Manoucher Avaznia

منم آن مادر مغرور که زاید صد چنان ابی

ز سمنان و سپاهان و ز شیراز و زکرمانم

به خیل دخت و پورانم همیشه مهر می ورزم

ببین از گرمی عشقم چو تفتانم گدازانم

وشان زی من ز جان سرمایه می بازند 

ببین از جانفشانیشان چه سان آلاله دامانم

به روز حادثت باری نه چشم از دیگران دارم

که رخت رزم می پوشند سراسر پور و دختانم

اگر سالوس می داری؛ اگرچه فتنه می کاری

به رزم دشمنان اکنون گرانسنگی گرانجانم

فدای خاک من چهری که گرچه نیم دنیا رفت؛

نداند او تفاوت از خراسان تا به گرگانم

 

سپاس


Manoucher Avaznia

Manoucher Avaznia Wed Sep

by Manoucher Avaznia on

Manoucher Avaznia

نخواستم خامه را مانند نویسندۀ این هجو بیالایم.

 

با اینهمه بی منطقی و غیر پرستی

این روسیهان مدعی روی سپیدند

با چرب زبانی سخن غرب بگفتند

از خویش و خودی هیچ کلامی نشنیدند

یک واژه ز اوصاف وطن هیچ نخواندند

یک ذکر نکردند ز آنان که شهیدند

پیوسته ز خودمحوری و خویش بخواندند

در روز و شب حادثه لرزنده چو بیدند

با اینهمه لفاضی بیهوده ز افرنگ

جز لقمۀ پسمانده ثمرهیچ نچیدند

ای پور وطن هیچ مپندار که ایشان

در حفظ کیان وطنت گرد و رشیدند

چهری تو خمش باش که این قوم مذبذب

از قید کیان وطن و حرمت این خامه رهیدند


Manoucher Avaznia

Manoucher Avaznia Wed Sep

by Manoucher Avaznia on

double posting