تفته

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
23-Sep-2009
 

صبح نزدیک است تو لب خاموش دار

تا که خورشیدت در آید ازغبار

هر چه گویی شرح روی و پرتوش

یک ندانی وصف گفتن از هزار

گرچه در سودای رویش تفته ای

خام دورانی هنوز ای هوشیار

چون که او از چهره اندازد نقاب

بیقراریها درآید در قرار

چهریا آب سخن آلوده گشت

رسم پرهیز قلم در پیش دار

روی مشرق روشن از خورشید گشت

گامی اندر پیشوازش رنجه دار

هوی و های عاشقان دیگر مزن

پیش پای دلبران این باشد عار

پیش یک نامی ز خود هرگزمیار

در کف یکتا رها کن اختیار

چون که جمله محو یک دریا شویم

من و تو دیگر ندارد اعتبار

 

اول مهرماه 1388

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
IRANdokht

how did I miss this?

by IRANdokht on

I just saw this beautiful poem for the first time.

Manoucher jan, you already know how much I enjoy reading your poems. It's still a pleasure to leave a comment and praise your work for its beauty and depth.

Thank you! 

IRANdokht