محراب

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
16-Nov-2009
 

چنین خورشید جانپرور که روشن کرده دنیا را

نشاط گلستان داده درون خستۀ ما را.

کنون کو خورده سوگندی به "نون و القلم" چهری،

میان بر بندگی بر بند تو هم کلک شکر خا را

از آن اسلوب جذاب و از آن سحر سخن خواندم

که آتش می جود بی شک درون بولهبها را

بیا در جانِ جان بنشین که تا این قصه آغازم

دمی را رخصت ای یاران که جویم هفت دریا را

شگفتم ناید از نایی که آواز درون خوانَد

که در رقصی مدام آرد درون کهکشانها را

اگر تو یار من باشی و قرآن تو محرابم،

چه غم گر خُرده روباهی بیالاید قلمها را.

بخوان با نام آن ساقیّ چو بیمار تبی مجنون

بلاجویان مهرش را نیازی نی مداوا را

 

بیست و پنجم آبان 1388

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

تویی راست گو

Manoucher Avaznia


تویی راست گو مرد نیکو نهاد

که صد ننگ بر هر چه ناراست باد

کُه بیستون هم گواهی دهد

نشان از شهان هر چه خواهی دهد 

بخوان و ببین بس هنرهای شاه

ز گوش بریده؛ هم از اشک و آه

از آن مادی آزاد مرد وزین

که از داد شه شد چلیپا نشین

از آن بردیه نیک آزاد مرد

دل و جان مردم بسی یاد کرد

به همراه شورشگر بابلی

بسا بوده "کاره" با خوشدلی

که شهشان به خاک سیاهی نشاند

ازیشان مگرنام چیزی نماند

دل و جان ایرانیان شاد باد

خدایا ز شاهان دگر کس مباد 

در سنگ نبشته ی بیستون کارَ همسنگ سپاه و گروه مردم آمده است.