بر سر اندرز استاد آمدم
با شتاب این ره چنان باد آمدم
تا که این گفتار را جایی برم
پیش از آن که جمله از خاطر برم
گفتم ای مرد هنرجوی جوان
یک نفس تو منطق الطیر را بخوان
سینۀ اندیشه ات را باز کن
جست و کاو این کتاب آغاز کن
منطق الطیر علم و برهان ره است
دست خودبینان از آن بس کوته است
زی من آن برهان پرواز آمده
ارغنونی بس خوش آواز آمده
گفتگوی مرغها با دوستان
چون نسیمی که وزد بر بوستان
غنچۀ دل را بسی خندان کند
بوی عشقی در چمن گردان کند
بوی گل چون که درآید در مشام
یاد گل می آورد در یک کلام
هفت شهر عشق آنجا آمده
نی به درس و مشق این دانشکده
منطقش آسان؛ لغاتش روشن است
منظرش چون نوشکفته گلشن است
داستانی همچو شیرین انگبین
در رگ و پیوند آن جاری ببین
هر نفس یک صحنۀ نو می رسد
از جمال هور پرتو می رسد
بس حکایتهای شیرین دارد او
نکته هایش در ظرافت همچو مو
از درشتیها و از تنگیّ راه
می دهد صد آگهی ناگاه و گاه
با لطافت می براند هر سخن
با زلالی عاری از دستان و فن
فهم آن را می نمایی بی سخن
بشنو این نکته ز ییری همچو من
با سپاس آن نکته ها آموختم
پاره شکی در کنارش دوختم
با همه ناباوریها راه خود
سوی دیگر کردم از همراه خود
باری آن فرزانۀ شیرین زبان
خوش سخن با لهجۀ شیرازیان
آشنایی با فریدی دادمی
کز نسیمش بوی مهر آید همی
بیست و ششم آبان 1388
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
ابی آقا؛
Manoucher AvazniaWed Nov 18, 2009 05:17 PM PST
سپاس
یادم از آن دلستانی آمدی
در همهدانه به حوض یخ زدی
چون که در روز ازل طاهر بزاد
در زمستانی به یخ زد مرد راد
منوچهر جان,با سلام ....
ebi amirhosseiniWed Nov 18, 2009 04:08 PM PST
در عجم افتاد خلقی از عرب
ماند از رسم عجم او در عجب
در نظاره میگذشت آن بیخبر
بر قلندر راه افتادش مگر
دید مشتی شنگ را، نه سر نه تن
هر دو عالم باخته بی یک سخن
جمله کم زن مهره دزد پاک بر
در پلیدی هریک از هم پاک تر
هر یکی را کردهٔ دزدی به دست
هیچ دردی ناچشیده جمله مست
چون بدید آن قوم را میلش فتاد
عقل و جان بر شارع سیلش فتاد
چون قلندریان چنانش یافتند
آب برده عقل و جانش یافتند
جمله گفتندش درآ ای هیچ کس
او درون شد بیش و کم این بود بس
کرد رندی مست از یک دردیش
محو شد از خویش و گم شد مردیش
مال و ملک و سیم و زر بودش بسی
برد ازو در یک ندب حالی کسی
رندی آمد دردی افزونش داد
وز قلندر عور سر بیرونش داد
مرد میشد همچنان تا با عرب
عور و مفلس، تشنه جان و خشک لب
اهل او گفتند بس آشفتهای
کو زر و سیمت، کجا تو خفتهای
سیم و زر شد، آمد آشفتن ترا
شوم بود این در عجم رفتن ترا
دزد راهت زد، کجا شد مال تو
شرح ده تا من بدانم حال تو
گفت میرفتم خرامان در رهی
اوفتاده بر قلندر ناگهی
هیچ دیگر میندانم نیز من
سیم و زر رفت وشدم ناچیز من
گفت وصف این قلندر کن مرا
گفت وصف اینست و بس قال اندرا
مرد اعرابی فنایی مانده بود
زان همه قال اندرایی مانده بود
پای درنه یا سر خود گیر تو
جان ببر یا نه به جان بپذیر تو
گر تو بپذیری به جان اسرار عشق
جان فشانان سرکنی در کار عشق
جان فشانی و بمانی برهنه
ماندت قال اندرایی دربنه
منطق الطیر
*********************************
مثل همیشه زیبا و دلنشین
سپاس
Ebi aka Haaji
ژاله جان؛
Manoucher AvazniaWed Nov 18, 2009 12:55 PM PST
من از آن جایی که یک "خان" گشته ام
هم سخن با قلب و با جان گشته ام
با درود بر شما
راست می گویی. خاور امریکای شمالی خزانهایی خیال انگیز دارد. من هم دنبال رد پایی از شما بودم که نمی یافتم. امید که پدرارجمند شما در آرامش مبسوط الهی به سر برند.
شاد باشی و سپاس از مهربانی شما
منوچهر خان بسیار عزیز
JalehoWed Nov 18, 2009 11:44 AM PST
چون چند وقتی بود که این سایت را نخوانده بودم از شعرهای شما عقب
افتاده بودم. گفتید منطق الطیر، مرا یاد پدر عزیزم انداختید که مرید عطار
بود، و یادم افتاد به بعد از ظهرهایی که با صرف چای و آبنبات قیچی گوش
میدادیم به ایشان که برای ما منطق الطیر میخواند، توضیح میداد و از اثر
آن بر مولانا تعریف میکرد. بعد هم یک نوار شجریان یا شهیدی میگذاشتند و
خودشان بیشتر حال میکردند!
حالا رفتم به بلاگهای قبلی شما که میس کرده بودم و بسیار لذت بردم
به خصوص از شعر "استاد خزان" که خیلی لطیف بود. پیداست که شما هم در
کانادا شانس مرا در حوالی بوستن و پائیز زیبای آن دارید! کوچ غازهای
کانادا، و رنگ امیزی بی نظیر. همینطور سری پیشگفتار و سبز باشید خیلی
عالی بود. خوش حالم که این بلاگهای با آرزش باقی ماند تا من آنها را
بخوانم!
مثل همیشه، مرسی برای جلا دادن به روز ما.