هنگامۀ پیوند


Share/Save/Bookmark

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
27-Nov-2009
 

بی جهت اندیشه می پختم

که آب رفته را در جوی باز آرم؛

که درمانی ز پازهر در همسایگان دریوزه گی جویم.

 

بی خودی این چاره می جستم

که زخم ژرف دوشینه به کنج گَردی از دیروز بسپارم.

بایدم یک آرزوی ژرف دیرین را به جد دنبال می کردن؛

عطش را از گل لبخند می چیدن؛

عصای تکیه گه را مرده ریگی کهنه می کردن؛

و این خرمهره های رنگی بازار مکاران به مزبل می سپردن؛ یار.

 

بلی، زادن دگرباره ز جوش چالش موج و تن ساحل؛

و یک پرواز دیرنده به سوی غرش ویرانگر توفان؛

ستبر سینۀ البرز را جولانگهی خواندن چنان آرش؛

کنونم آرزو این است.

 

کنونم آرزویی پرعطش از آب و زخمی کهنه می آید.

قلاع شادمانی را به زیر پای می دارم

و آن دژهای ایمان را.

به پاشان راست بالایان دیرین پای می کارم ز آه رفته و سودای آینده.

 

کنون هنگامۀ پیوند فرداها و دیروز است؛

کنونم فرّۀ اسفندیار و بخت پیروز است؛

هزاران کهکشان می روید از هر شاخسار فکر من امشب.

 

خدارا؛ من کجای آسمان استاده ام آزاده، بی پروا؟

خدایا؛ دیرگاهی قامت عزمی چنین راسخ نمی دیدم

کنار استخوانهای من استاده.

 

دیده ها ژرفانگر می بایدت ای دل

که دریابی کجای آسمانم من:

بلندای جهانی پا به پای من بلند استاده ورجاوند:

من آن ایمان جاویدم.

 

هفتم آذرماه 1388

اتاوا

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
benross

با سپاس

benross


این یک شاهکار بود.