ترازو

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
26-Dec-2009
 

گفته بودم باران

مژدۀ رستنهاست.

نای توفان اما

نادی ویرانیست.

 

می توان با نفس باران خواند

دیده ای بر در دوخت

به امیدی دل بست

که ز ره آید گل

جلگه هایی سرسبز

چشمه هایی پر آب

بوی خوش از صحرا

جَست و خیز کودک

وجد مرغابیها

و هوایی نمناک.

 

چه ز ره می رسد آی؛

پیش پای توفان؟

شاخه ها بشکسته،

کشتزاران رُفته،

باد وحشی و دهان سیلاب،

و امیدی نومید؛

آرزویی که سر آید توفان،

که به چشم آید دشت

زافق تا به افق مرگ آباد.

 

چه کس از پنجۀ توفان سبدی گندم چید؟

چشم نیکی چه کس از ژرفی گرداب حوادث می داشت؟ 

خِرَد آیا که بود باز ترازو گردد؟

نقدها را به عیاری سنجد؟

 

 

پنجم دیماه 1388

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia