ژاژخایی


Share/Save/Bookmark

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
10-Jan-2010
 

"اَدَم مادَی":

سپاهی مرد اِکباتانه می گویم:

ژاژ می خاید زبان داریوش از من.

 

داستان از کرده می راند، نه از رؤیای پیش از صبح:

"اَدَم کَرتَم" چنان دادی که نوشروان بیاموزد ز من درس جهانداری.

 

دیده ها وامی کَند از جای؛

گوشها را می بُرَد از بن؛

بر چلیپا می نشانَد مرده کاه-آگند؛

خون ز تن می بارد از مردان در زنجیر.

 

نکته می آموزد او از مرده ریگ پرغرور خویش.

سخن از تخمۀ شاهیّ خود می رانَد و "وشنای" هرمزدی

که نیرو می دهد او را برای فعل قصابی.

 

تمام ماجرا از خطۀ ماد است.

از بغستان تا به اکباتان و ری، جانا، نه هرگز راه طولانی ست.

بی سبب نه بیستون فریاد فرهاد است.

آتش آجین گشتن یک جان شیرین، جان من، آنجاست. 

 

کجا شد فرّۀ آن باژگیرانی

که ازخوارزم و سُغد و بابِل و مُدرای و از لیدی

خوراک و جامه و پاداش می خوردند؟

چکاچک زخمۀ شمشیرها چون شد؟

هنوز هم باژ می جوید به تیغ و تیر و بازوی سپه گُشتاسپ؟

کجا شد آن که می راندی به بلخ و پَرثَوَ فرمان؟

 

چو گوش بیستون لبریز فریاد است

تمام داستان از خطۀ ماد است.

همان جا میوۀ پیکار با آشوریان، باری، به دست آمد.

هم آن جا نقطۀ آغاز ایران است.

نوای ژاژخایی زین سبب برخاست.

ازیرا ماد پا بر جاست.

 

مُدرای : مصر

پرثو : پارث؛ پارت

ادم : منم

ادم کرتم : من کردم

وشنا : کمک؛ امداد

هُرمزد : اُهرمزد؛ اهورامزدا

گُشتاسپ، ویشتاسپ : پدر داریوش نخست هخامنشی و از فرماندهان سپاه او

به عبارتی، گُشتاسپ پشتیبان زرتشت و آیین وی در بلخ بوده است.

چلیپا : صلیب

 

نوزدهم دیماه 1388

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

بن گرامی؛

Manoucher Avaznia


اطلاع دقیقی در این باره ندارم.  تا کنون اینسان نوشته شده است و من هم همان را دنبال کرده ام.  در همین نوشتۀ شما واژۀ را بکاربرده اید.  و چند واژه پیشتر نوشتۀ را بکار برده ام.  واژۀ فره بی واژۀ معمولا نام پس از خود با تشدید ر آمده است.  به گاه نسبت ملکی یا نسبت دیگر من به همان شکلی دیده ام که نوشته ام.  دلیل دستوری اش را نمی دانم.

 

با سپاس


benross

ممنون منوچهر

benross


ممنون منوچهر جان، پرسش من اما، یا در واقع پرسشی که از من شده است، پرسشی در باب مفاهیم و تعابیر تاریخی نبود. یک پرسش در خصوص دستور زبان فارسی است. واژهٔ «فرّه» آیا بصورت farrahha با فتحهٔ آخر تلفظ می‌شود یا بصورت farrahh با سکون آخر؟ تفاوت در این است که اگر با سکون آخر تلفظ شود به یک حرف بی‌صدا ختم می‌شود و درنتیجه علامت اضافه برای پیوند آن به واژهٔ بعدی کسره است و نه همزه (که در واقع حرف «ی» ملخص است). صدای «ی» تنها در مواردی به کار می‌رود که واژه به حرف صدادار ختم می‌شود. 

Manoucher Avaznia

بن گرامی؛

Manoucher Avaznia


شاهان هر دو خانوادۀ هخامنشی و ساسانی مدعی داشتن پشتیبانی ویژۀ اهورایی ؛ همان فره یا بره، بوده اند که مختص خودشان بوده.  این، به نظر بنده تلاشی برای توجیه قدوسیت و غیر قابل دسترس نمودن ایشان است.  بعد هم همین اندیشه تا زمانهای نزدیک به چهره های گوناگون همراه تاریخ ما آمده است.  از آنجا که به عقیدۀ اینجانب هر دوی این خانواده ها کودتاگرانی بر علیه حکومتهایی بوده اند که بیگانگان را از ایران رُفته اند؛ مادها آشوریان را رفتند و اشکانیان سلوکیان را، و هر دوی آنها دولتهایی جهانخوار بوده اند ادعایشان را با کردارشان پیوند داده ام و این مفهوم را ساخته ام.

 

با سپاس


Manoucher Avaznia

با پوزش

Manoucher Avaznia



نام ارشام در اینجا باید گُشتاسب شود.

ارشام نیای داریوش است و گشتاسب پدرش.

 

سپاس


benross

این را در بلاگ

benross


این را در بلاگ دیگری هم دیده بودم و چون از من پرسیده شده است، اینجا می‌پرسم.

چرا فرّهِ ایزدی یا چون اینجا فرّهِ آن باژگیران با همزهٔ اضافه نوشته شده است؟ فرّهٔ ایزدی یا فرّهٔ آن باژگیران؟