پا بسته

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
05-Feb-2010
 

ماه بهمن اینجاست.

آسمان می بارد.

گفتگو بسیار است،

عمر ما هم کوتاه.

عقل هم راز جهان را نگشود.

دهنی می گوید:

"در جمال قدم سرو و زبان سوسن

سخن از آزادیست.

ناله ای می رسدم از چه بیژن، یاران

کوشک را دریابید

روح من زندانی ست".

بار دیگر نظری افکندم.

آسمان می بارید.

با همه جلوۀ این آزادی،

بندی پرخطر وادی پیمان ماییم:

من و این ابر غم آلودۀ سرد

هر دو پابستۀ یک ایمانیم.

من گلی بوییدم

که فروغیش ندید؛

و امید آهسته

از کنارش رد شد.

صلواتی بفرستید به خوشرویی دشت.

باده نوشید به بیداری باغ؛

و درودی بفرستید به زاینده گیِ ابر که می چرخد شاد؛

و سرودی به هماهنگیِ کوباد و سحر ساز کنید.

کسی آیا سخن از حادثه ای شاد به من خواهد گفت؟

آسمان می بارد.

شاید او مژدۀ میلاد گلی نو دارد.

که فروغیش ندید : که فروغ آن را ندید

پانزدهم بهمن 1388

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
MEHRNAZ SHAHABI

منوچهر عزیز

MEHRNAZ SHAHABI


بسیار زیبا سروده ای.....  درود بر شما  

مهرناز 


Manoucher Avaznia

ایراندخت عزیز؛

Manoucher Avaznia


درود بر تو

 

عاقبت، یک سخن از حادثه ای شاد آمد.

کسی، آخر، سخنی مثبت راند.

مهر را باید دید؛

ماه و ناهید کمی دورترک مانده ز ما.

رنگ سبز علف و صورت سیمابیِ البرز بیاد آوردن

کار دشواری نیست.

همتی باید کرد

چشم را باید شست

نگهی دیگر بار

به تکان خوردن دامان صبا باید کرد.

یادمان هم نرود

مرکز خلقت کیهان ماییم.


IRANdokht

شاید او مژدۀ میلاد گلی نو دارد

IRANdokht


Manoucher jan 

Your poem is just magnificent! 

Thank you

IRANdokht