آسمان همای

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
14-May-2008
 

خوشباوران صبور دره های گلبار مشرقی؛

باور نمی کتید

خورشیدتان کنون

از چکاد خاور دمیده است؟

اینسان چرا

مدهوش و گیج ومست

به تماشای مغرب نشسته اید؟

شاید بدان امید

کاین خروسک بی رنگ مغربی

گاه سجودتان بدانجا نشان دهد.

 

ایمانتان کجاست؟

چاووش خوش صدای سحرخوانتان چه شد؟

بر مهر مشرق و سختی آیینتان چه رفت؟

 

آیا گمان کنید

از بستر نرون کنون

کبوتر پریده است؟

بر مرغزار شرقی شما

سکندر ز روی مهر

بارانی از خون گرسته است؟

آن روشنای چشم جها نبینتان کجاست؟

 

باور بیاورید

این های و هوی شغالانه اش کنون

از سوز کینه توز آز درون اوست.

 

کرکس درآسمان همای

هرگز پریده ا ست؟


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
IRANdokht

مدهوش و گیج ومست

IRANdokht


I keep reading this beautiful poem... I think I have read it 10 times already.

how true.. time to sober up

Thank you

IRANdokht