"تا آغازهای قرن پنجم
ما اینرا میابیم ولی سپس چون به آغاز قرن هفتم میرسیم به یکباره وارونه آن
را میبینیم. به یکباره ایران را از غیرت و مردانگی تهی میابیم. زیرا در آن
هنگام است که میبینیم چنگیزخان به ماوراءالنهر آمده و چهار سال کشتار کرده
و با این حال در ایران تکانی پیدا نشده. درآن هنگام است که میبینیم یمه و
سوتای دوتن از سرکردگان مغولی با سی هزار سوار از جیحون گذشته از خراسان
کشتارکنان پیش آمده تا مازندران و عراق و آذربایجان و قفقاز مردم را کشته
و شهرها را تاراج کرده از شمال دریای خزر به لشکرگاه خود پیوسته اند.
دریغا این بی دردی و درماندگی چه بوده!؟..."
در آن دو قرن از قرن
پنجم تا هفتم هجری "در ایران چند رشته بدآموزیهایی رواج یافته که در نتیجه
آنها جنگجویی و مردانگی جای خود را به بی دردی و بی غیرتی داده. یکی از آن
بدآموزیها صوفی گری، دیگری باطنی گری و دیگری خراباتی گری بوده."
"میدانیم
کسانی باور نکرده خواهند گفت: مگر بدآموزی هم مردم را به بی غیرتی
وامیدارد؟!...میگویم: مگر نمیدانید که سرچشمه همه کارهای آدمی مغز اوست، و
مغز نیز تابع اندیشه هایی است که در اوست؟!... یک تن خراباتی که جهان را
هیچ و پوچ میشمارد و میگوید باید پروای گذشته و آینده نکرد آیا میتوان چشم
داشت که غیرت کندو در راه توده و کشور جانبازی نماید؟!... یک تن صوفی که
جهانی میانه دارد و درآن ستم و تاریکی و روشنایی و راست و کج نمیگذارد و
در آن جهان مالیخولیا خونخواران مغول را "خدا" میپندارند آیا میتوان امید
بست که شمشیری بگیرد و به جنگی بشتابد؟!..."
"... چون مغولان به
ایران آمدند به همه کیشها و برای هرکاری آزادی دادند... این به سود مغولان
بود که ایرانیان ستم دیده و آسیب یافته، خودرا با باده و چنگ و چغانه
سرگرم دارند و آن ستمها و آسیبها را فراموش کرده در اندیشه کبنه جویی
نباشند... این برای مغولها بسیار سودمند بود که یک دسته به مردم درس
میداده میگفتند: گذشته را فراموش گردانیده و به اندیشه آینده نیفتید و
تنها به آن کوشید که خوش باشید. میگفتند: هرچه به سر آدمی بیاید از خداست،
میگفتند: کوشش و تلاش سودی ندارد. اینان(خراباتیها) برای مغولان بهترین
یاورانی بودند که بیش از یک میلیون سپاه کار میکردند. زیرا مغولان که آن
همه خون در ایران ریخته و آن همه دختران را به بردگی برده و سپس به کشور
دست یافته... بودند، بسیار نیازمند بودند که ایرانیان گذشته را فراموش
کنند... همه کارها را از خدا دانسته و آسیبهایی را که دیده بودند از
سرنوشت شمارده، کینه چنگیز و هلاکو را از دل بیرون کنند."
یک جمله از این کتاب را دوست دارم دراینجا بیاورم. کسروی میگوید:
"یکی از چیزهایی که خرد را از کار می اندازد، و مغز را آشفته میسازد قرار گرفتن اندیشه های متضاد و ناسازگار است."
Recently by meganima | Comments | Date |
---|---|---|
Bhutto dies, Pakistan a step ahead to Democracy | 4 | Dec 29, 2007 |
Persian Gulf song by Ebi | - | Dec 22, 2007 |
Iran, Imperialism and Arms Trade | 23 | Dec 21, 2007 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |