« نسخه امروزی شعر مادر »


Share/Save/Bookmark

Parviz Forghani
by Parviz Forghani
25-Oct-2010
 

صبح زود ناغافل شازده ایرج میرزا به خوابم آمد. دیدم خیلی آشفته حال است، پرسیدم شازده چرا آشفته ای؟ چرا اوقاتت تلخه؟ گفت از وقتیکه این سران قوم اسم منو از روی بلوار مشهد برداشتند رفتم تو نخشون هرچی پیش تر میرم می بینم مادر این ها اونی نیست که وصفشو گفته بودم. اینه که مجبورشدم شعر خودمو وصف الحال اینها کمی دستکاری کنم. بعدشم شعررو برام خوند که یک هو از خواب پریدم وسراسیمه تا یادم نرفته بود یادداشت کردم:

گویند مرا چو زاد مادر

پستان گازگرفتن آموخت

شب ها برگاهواره من

دزدیدن ورانت خوردن آموخت

دستم بگرفت وپا به پا برد

تا شیوه کج راه رفتن آموخت

یک حرف ودو حرف برزبانم

آداب دروغ گفتن آموخت

لبخندِ گشاد برلب من

بر ریش وطن آویختن آموخت

بادوز وکلک، سیاه بازی

اعصابِ همه دریدن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست

گورِ پدرِ دشمن و دوست


Share/Save/Bookmark

Recently by Parviz ForghaniCommentsDate
Rockville
6
May 25, 2012
"Dubai World Cup" Day
-
Apr 01, 2012
The Hat Race
15
Apr 01, 2012
more from Parviz Forghani
 
Monda

وصف دل‌ خیلی‌ از مادران

Monda


 

دستتون درد نکنه و ذهنتون همیشه باز. ممنون.

 

 


Red Wine

...

by Red Wine on

پرویز خان..خوشا به سعادت شما که همچین اقبالی به فالتان خورد،شیرین نگاشتید.


Bahram Gohari

Maybe they did not know

by Bahram Gohari on

Maybe they did not know their mothers.


Maryam Hojjat

Very True about Akhoonds' Mothers Indeed!

by Maryam Hojjat on

I am sure their mother were not  true Iranian women who understood what is IRAN & VATAN!  otherwise these bastards were not like what they have shown in last 31 years.