آنهایی که (از ایران) رفته اند هر روز


Share/Save/Bookmark

آنهایی که (از ایران) رفته اند هر روز
by pedro
03-Feb-2010
 

آنهایی که (از ایران) رفته اند هر روز ایمیلشان را در حسرت نامه از آن هایی که مانده اند باز می کنند و از اینکه هیچ نامه ای ندارند کلافه می شوند‎.

آنهایی که (در ایران ) مانده اند هر روز…نه…یکروز در میان ایمیلشان را چک می کنند و از اینکه نامه ای از انهایی که رفته اند ندارند کفرشان در میاید‎. آنهایی که رفته اند منتظرند آنهایی که مانده اند برایشان نامه بنویسند. فکر می کنند که حالا که ازجریان زندگی آنهایی که مانده اند خارج شده اند انها باید تصمیم بگیرند که هنوز می خواهند به دوستیشان از دور ادامه بدهند یا نه‎. آنهایی که مانده اند منتظرند که انهایی که رفته اند برایشان نامه بنویسند .فکر می کنند شاید انهایی که رفته اند مدل زندگیشان را عوض کرده باشند و دیگر دوست نداشته باشند با آنهایی که مانده اند معاشرت کنند‎. آنهایی که رفته اند همانطور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند تا تنهایی بخورند فکر می کنند آنهایی که مانده اند الان دارند دور هم قورمه سبزی با برنج زعفرانی می خورند و جمعشان جمع است و می گویند و می خندند‎. آنهایی که مانده اند همان طور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند فکر می کنند آنهایی که رفته اند الان دارند با دوستان جدیدشان گل می گویند و گل می شنوند و از ان غذاهایی می خورند که توی کتاب های آش پزی عکسش هست‎. آنهایی که رفته اند فکر می کنند آنهایی که مانده اند همه اش با هم بیرونند. کافی شاپ می روند .خرید می روند…با هم کیف دنیا را می کنند و آنها را که ان گوشه دنیا تک افتاده اند فراموش کرده اند‎. آنهایی که مانده اند فکر می کنند آنهایی که رفته اند همه اش بار و دیسکو می روند و خیلی بهشان خوش می گذرد و آنها را که توی این جهنم گیر افتاده اند فراموش کرده اند‎. آنهایی که رفته اند می فهمند که هیچ کدام از ان مشروب ها باب طبعشان نیست و دلشان می خواهد یک چای دم کرده حسابی بخورند‎. آنهایی که مانده اند دلشان می خواهد بروند یکبار هم که شده بروند یک مغازه ای که از سر تا تهش مشروب باشد که بتوانند هر چیزی را می خواهند انتخاب کنند‎. آنهایی که رفته اند همانطور که توی صف اداره پلیس برای کارت اقامتشان ایستاده اند و می بینند که پلیس با باتوم خارجی ها را هل می دهد فکر می کنند که آن جهنمی که تویش بودند حد اقل کشور خودشان بود.حد اقل احساس نمی کردند طفیلی هستند‎. آنهایی که مانده اند همانطور که گشت ارشاد با باتوم دختر ها را سوار ماشین می کنند فکر می کنند که آنهایی که رفته اند الان مثل آدم های محترم می روند به یک اداره مرتب و کارت اقامتشان را تحویل می گیرند‎. آنهایی که رفته اند همانطور می نشینند پشت پنجره و زل می زنند به حیاط و فکر می کنند به اینکه وقتی برگردند کجا کار گیرشان میاید و ایا اصلا کار گیرشان میاید؟ آنهایی که مانده اند فکر می کنند که انهایی که رفته اند حال کرده اند و حالا میایند جای آنها را سر کار اشغال می کنند و آنها از کار بیکار می شوند‎. آنهایی که مانده اند فکر می کنند آنهایی که رفته اند حق ندارند هیچ اظهار نظری در هیچ موردی بکنند چون دارند اونور حال می کنند و فورا یک قلم برمی دارند و اسم اونوری ها را خط می زنند‎. آنهایی که رفته اند هی با شوق بیانیه ها را امضا می کنند و می خواهند خودشان را به جریان سیاسی کشوری که تویش نیستند بچسبانند‎. آن هایی که مانده اند در حسرت بی بی سی بی سانسور کلافه می شوند‎. آنهایی که رفته اند هیچ سایت خبری را نمی خوانند.ربطی بهشان ندارد خبر کشور هایی که تویش هستند‎… آنهایی که مانده اند می خواهند بروند. آنهایی که رفته اند می خواهند بر گردند‎. آنهایی که مانده اند از آن طرف مدینه فاضله می سازند‎. آنهایی که رفته اند به کشورشان با حسرت فکر می کنند‎. اما هم آنهایی که رفته اند و هم آنهایی که مانده اند در یک چیز مشترکند‎… آنهایی که رفته اند احساس تنهایی می کنند. آنهایی که مانده اند هم احساس تنهایی می کنند‎‎...

Writer: Unknown

Painting: Parviz Kalantari


Share/Save/Bookmark

more from pedro