باید بخشید، اما نمی توان و نباید فراموش کرد
رضا فانی یزدی
rezafani@yahoo.com
يكشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۸
جامعه ايران پر از کينه و دشمني است. متاسفانه محصول سرکوبگري وحشيانه رژيم از یک طرف و خشونت و تروریسم مخالفین سیاسی حکومت از طرف دیگر در اين مدت سی سال پس از انقلاب غده هاي سرطاني خشم وخشونتی را در جامعه به وجود آورده است که در صورت باز شدن فضاي خشونت حاصل از آن چه بسا جامعه ايران را براي سالهاي آتي محيطي سر شار از رنج و عذاب براي نسل هاي آينده نمايد.
روابط و مناسبات اجتماعی در جامعه ما مسموم از خشونت سیاسی نیم قرن اخیرند. نمی توان بدون ریشه یابی خشونت سیاسی از بن بست کنونی بیرون رفت. خشونت سیاسی حداقل در تاریخ معاصر کشور ما نه از جانب افراد، که بیشتر خشونت اجتماعی بوده و محصول روندی پیچیده و بغرنج و ترکیبی از باورهای دینی، فرهنگی، سیاسی و بویژه برآمده از هیجانات سیاسی سالهای پر التهاب پس از انقلاب بهمن و به معنی واقعی پدیده ای اجتماعی است که تمامی جامعه را در بر گرفته و باعث ویرانی و نابودی کل کشور گردیده است.
جامعه ما به تمامي قرباني خشونت و موجب آن نيز بوده است و تنها در يک پروسه مشارکت عمومي و همدردي و همياري همگانی و اجتماعي است که توانايي زدودن خشونت را از روابط آينده اجتماعي مي توان فراهم آورد.
جنایاتی که در طی چند دهه معاصر تاریخ کشور شاهد آن هستیم، بویژه جنایات پس از انقلاب و خصوصا فاجعه کشتار ملی تابستان 67، از نوع جنایاتی است که در حوزه محاکمات قضایی متداول نمی گنجند. اینگونه از محاکمات ممکن است افراد معینی را در کرسی محکومین جنایی نشانده و آنها را مجازات نمایند، اما راهگشای جامعه به فردایی فارغ از خشونت نخواهد بود. اینگونه محاکمات حتی نمی توانند وسیله مناسبی برای بیان آنچه در این سالها به وقوع پیوسته است بوده و ابعاد هول انگیز و افشانشده این جنایات را بازگو کنند. پس چه بهتر که بجای بحث محاکمات به موضوع چگونگی ممانعت از تکرار مجدد آن پرداخت. اما چگونه می توان ابعاد این جنایات هولناک را، زمینه های اجتماعی-سیاسی و بعضا فردی ارتکاب آنها را شناخت و مانع از تکرار مجدد انها شد، و چگونه می توان روابط اجتماعی جدید را برای دوستی و اعتماد و امیدواری دوباره برای گذار به جامعه ای نوین بر پایه احترام به انسانها و رعایت حقوق بشر و دمکراسی و مودت ملی باز سازی کرد.
چگونه می توان به حقیقت دست یافت، و برای دستیابی به حقیقت آنچه که در این سالها اتفاق افتاده است چه ابزاری لازم است؟
جنایت را چگونه تعریف می کنیم؟
قربانیان جنایت چه کسانی بوده و هستند، و مجرمین و دست اندرکاران جنایت چه کسانی، و با آنها چه خواهیم کرد؟
سالها کشتار، ترور، جنگ، بمب گذاری و اعدام های فردی و دسته جمعی و شکنجه های دولتی و غیر دولتی، در ایجاد فضای خشونت کنونی چه نقشی داشته است؟ و چه کسانی صلاحیت حکمیت قضایی را دارند؟ به حقیقت چه نگاهی داریم، بی توجهی به حقیقت از نگاه گروهها و بخش های گوناگون جامعه نه تنها به روشن شدن حقیقت نخواهد انجامید که خشونت نهفته در اعماق ضمیر و وجود لایه های مختلف جامعه را برای همیشه زنده نگاه می دارد. از آنجا كه جامعه ما به تمامی قربانی خشونت و موجب آن نیز بوده است، برون رفت از آن تنها با مشارکت عمومی و همیاری و همدردی کل جامعه میسر خواهد بود.
اجبار زندگی مشترک برای تمامی نیروهای اجتماعی درگیر در خشونت سالهای گذشته و همچنین اجبار ادامه زندگی برای نسل ها ی آینده و لزوم زندگی صلح آمیز در چهارچوب احترام و دوستی و رعایت حقوق بشر واقعیتی است که بر آن نمی توان چشم پوشید. این امر تحقق نخواهد یافت مگر اینکه تک تک انسان های ساکن این جغرافیا احساس امنیت کنند. در غیر این صورت افق آینده نامعلوم و سایه خشونت همچنان بر سر جامعه ما باقی خواهد ماند.
در اینکه جنایتی اتفاق افتاده است شکی نیست و در اینکه بیشتر ما در شکل گیری این جنایات نقش داشته ایم نیز نباید شک کرد فقط کافی است سری به گورستانها بزنیم. از گورستانهای نشان دار گرفته تا گورستان هاي بي نام و نشان در سراسر کشور، خاوران و دهها گورستان ديگر هزاران مرد و زن، پير و جوان، خردسال و ميانسال را در دل خود دارند. هزاران زن و مرد بي همسر شده اند، هزاران مادر و پدر بي فرزند، و هزاران کودک يتيم. آثار اين جنايت هنوز و هنوز در مقابل چشمان ما در داخل و خارج از کشور به صورت فرزندان بي پدر و مادر، زنان و مردان بدون يار و ياور و ديده هاي اشک آلود مادران و پدران عزيزازدست داده، زنده اند.
کافي است سري به خاوران يا - به قول مقامات جمهوري اسلامي –"لعنت آباد ها" بزنيم. هنوز هر هفته دسته هاي گل تازه را بر سر مزارهاي بي نام و نشان قربانیان مي بينيد.
در بهشت زهرا و ساير بهشت ها هم هستند مادران و پدران، فرزندان و همسراني که به ياد عزيزان ترور شده و منفجر شده خود هنوز در ماتمند و خون می گریند.
و هنوز در جای جای این کشور معلولین و مصدومین بمب گذاری ها و ترورهای گروهی در میان مقامات و در جمعیت هواداران نظام حکومتی به چشم می خورند و رنج و عذاب روزانه زندگی بدون دست و پا و یا جراحت بدن و صورت هر روز با آنهاست و شکنجه اشان می کند.
چه شد كه این جنایات آغاز شد
سی سال كه به عقب تر بر می گردیم می بینیم كه:
وقتی سر ساواکی را در تظاهرات سال 57 می بریدند، ما هیچ نمی گفتیم و گلایه ای نمی کردیم، وقتی سردمداران رژیم سابق را اعدام می کردند، هیچکدام از ما اعتراضی نمی کرد و اکثرا خوشحال هم می شدیم، فریاد می زدیم كه لیست ساواکی ها را منتشر کنید و هر کدام از ما دستش به لیستی می رسید آنرا در هزاران نسخه چاپ و منتشر می کرد تابیشتر از آنها را بشناسندو اعدام کنند، وقتی از اعدام هویدا، نصیري، قره باغی، ناجی، نیکخواه، و غیره ابراز خوشحالی می کردیم انگار اصلا متوجه نبودیم كه چه فاجعه ای در کشور در حال وقوع است ، وقتی از خشونت مقدس و خشونت غیرمقدس در جامعه حرف می زدیم، وقتی از ترور انقلابی و ترور ارتجاعی تئوری می بافتیم و وقتی که برخی از گروههای مخالف بدون حضور شخص در دادگاه صالحه و در خانه های تیمی تصمیم به ترور افراد می گرفتند، انگار یادشان نبود كه تخم خشونتی را كه می کارند به بار خواهد نشست و همه ما قربانی هیولای خشونتی خواهیم شد كه بذر آن را خود کاشته و به دست خود آبش داده بودیم.
وقتی اپوزیسیون ما گروه های شکار پاسدار و بسیجی داشتند هیچ فکر نمی کردند كه پس از دستگیری به بهانه کشف خانه های تیمی با کابل به جانشان خواهند افتاد و به بهانه جلو گیری از انفجار و ترور زیر ضربات کابل تکه پاره شان خواهند کرد، گویا یادشان نبود كه وقتی پیر مردانی مثل آیت آله دستغیب و صدوقی و یا آيت الله مدنی و قاضي طباطبايي و اشرفي اصفهاني را در آغوش می گرفتند و منفجر می کردند و به همراه انها در صفوف نماز جمه ده ها نفر دیگر نیز به هلاکت می رسیدند به این کار در دنیای متمدن عملیات انتحاری می گویند و به عنوان یکی از رذیلانه ترین شیوه های ترور و آدمکشی در دنیا شناخته شده است، بعد ها این روش الگویی شد برای دیگر تروریست ها كه امروز طالبان و القاعده استاد آنند و سازمان مجاهدین ایران ننگ ابتکار شروع این نوع عملیات جنایتکارانه را در منطقه خاور میانه برای همیشه در تاریخ معاصر به نام خود ثبت کرده است
در عملیات انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی ۷۲ تن از رهبران کشور را سوزانده و در انفجار دفتر نخست وزیری ریاست جمهور وقت رجایی و نخست وزیر او باهنر را در زیر ویرانه ها باقی مانده از انفجار دفن کردند و همه اینها را تحت عنوان مبارزه با ارتجاع مشروع جلوه دادند و پس از هر انفجار و کشتار جشن پیروزی گرفتند غافل از اینکه در قلب و مغز خانواده ها و فرزندان و نزدیکان انها تخم کینه ای را می کاشتند كه به بزرگترین فجایع در کشور ما می انجامید
آن چیزی که در آن روزها تماما فراموش شده بود، حق حیات انسانها بود و حقوق بشر! بعد نتیجه این شد و به سر ما این آمد که شاهدش هستیم و هنوز هم گریبان گیر ماست! که همه شدیم گرفتار خشونت و نیز قربانی آن.
گویا از آزادی یادمان رفته بود وقتی آزادی را فدای مصلحت های دیگر می کردیم،
وقتی حقوق بشر معنی و تفسیر سیاسی گروههای مختلف را با خود داشت و حتما باید مهر و مارک گروهکی می خورد و هیچ کداممان زیر بار قبول بی قید و شرط اعلامیه جهانی حقوق بشر که بیش از چهل سال از امضای آن در دنیای متمدن می گذشت نمی رفتیم و با هزار بهانه از قبولش خودداری می کردیم ، نتیجه اش این می شد که حقوق بشر اسلامی متولد شود و بسیاری از بهترین انسانها در مملکت ما بشوند، ملحد، کافر، مرتد، مفسد فی الارض، و محکوم به مرگ!
آنوقت بود که در زندانها به ما می گفتند "همین که زنده اید، بروید خدا را شکر کنید ، باید مدیون بخشش و عفو اسلام باشید!"
یادم می آید وقتی که ما اعضای کمیته ایالتی حزب توده ایران وارد زندان شدیم ، خیلی از زندانی ها خوشحال شدند. به استقبال ما آمدند و گفتند "خوش آمدید، منتظرتان بودیم!"
به یاد دارم که در جلسات داخل زندان که مسئولین قضایی گاهی می آمدند، بعضی از زندانی ها اعتراض می کردند که "چرا اینها را اعدام نمی کنید؟" تصور کنید چه وضعی بود. ما آنجا نشسته بودیم، حکم اعدام گرفته و زیر اعدام بودیم، و هم بندی های ما به مسئولین قضایی اعتراض می کردند که چرا ما را اعدام نمی کنند!
این فقط مختص ما نبود، نوبت بچه های اکثریت هم که رسید ، همین وضعیت بود. سال بعد که گروه کشتگر را هم دستگیر کردند، همین اعتراضات بود. تصور کنید که در جلسه عمومی در زندان بعضی از زندانیان اعتراض می کردند که چرا بعضی از هم بندی های آنها هنوز زنده اند و اعدام نشده اند.
به جرات می توانم بگویم كه فقط هواداران رژیم اسلامی نبودند كه از اعدام زندانیان سیاسی خوشحالی می کردند ، بسیاری از مخالفین سیاسی حکومت نیز از در هم شکستن رقبای سیاسی خود و گاه اعدام و نابودی انها خوشحال شده و حداقل اینکه معترض آن نبودند
به نظرم این عمق فاجعه آن سالها بود!
این واقعیتی بود كه نشان می داد که ما هیچ کداممان، موافق و مخالف حکومت، حق حیات برای همدیگر قائل نبوده و شاید هنوز هم نیستیم!
نشان می داد که ما از سرکوب رقبای سیاسی خود و کشتار و شکنجه آنها نه تنها رنج نمی بریم که گاه خشنود نیز می شدیم.
وقتی مخالفین سیاسی ما را پشت تریبون ها و صفحات تلویزیونی وادار به اعترفات دروغ می کردند بسیاری از ما خوشحال می شدیم و خرد شدن شخصیت آنها را جشن می گرفتیم و در حقیقت همان کاری را می کردیم كه بازجو ها و امسال لاجوردی ها با بر پائی آن تاتر های احمقانه به دنبالش بودند
حتی شنیده ام در دوران اخیر هم همین بساط هنوز بر قرار بوده است، شنیدم وقتی مرتضوی خبر شکستن عباس عبدی را در زندان می دهد یکی دو نفر از دوستان او خوشحال شده و بشکن می زنند، خوشحال از اینکه عباس هم با آنهمه ادعایش شکست و تسلیم شد.
از آن طرف هم وقتی پاسدارها کشته می شدند، یا مسئولین رژیم ترور می شدند، بسیاری خوشحال می شدند و به همدیگر تبریک می گفتند و برق شادی چشمانشان را می گرفت. هنوز به خوبی به یاد دارم شبی را كه مسئول بند ما، حسین قانع را ترور کردند. حسین قانع پاسدار بسیار خشنی بود و رفتاری بسیار غیر انسانی با ما داشت. وقتی بلندگو اعلام کرد که حسین ترور شده، اکثر بچه ها خوشحال شدند. هیچ کس فکر نمی کرد که زن و بچه حسین آن شب چه می کشیدند، مهم نبودکه زن و بچه حسین چه حالی دارند و چه خواهند کرد و یااینکه پدر و مادر حسین از شنیدن ترور فرزندشان به چه وضعی افتاده اندو یا برادر و خواهر او چه حالی دارند، اصلا برای هیچ کس مهم نبود كه حسین را در مقابل چشمان همسر و فرزندانش و در هنگام خروج از منزل ترور کرد بودند.
نمی دانم چه باید گفت شاید به نظر این دوستان، همسر و فرزند و مادر حسین ، همسر و فرزند و مادر نبودند و یا وقتی از غم و رنج مادران و همسران و فرزندان می گفتندو می گفتیم فقط و فقط منظورمان مادران و همسران و فرزندان خودمان بود ، و یا شاید همسر و فرزند و مادر حسین هم باید چون، همسر و فرزند و مادر حسین بودند مجازات می شدند.
شاید ما هم ته مغزمان هنوز به همان خیر و شری كه نظام اعتقاد داشت باور داشتیم و مردم از نظر ما هم مثل نظام به دو گره تقسیم میشدند، گروهی كه با ما بودند و نباید تلنگری به آنها زد، حتا اگر جنایت هم کرده باشند و گروهی كه با ما نبودند و همین کافی بود كه مجازات شوند. مادر و پدر و زن و فرزند حسین گویا جزو همین دسته بودند كه باید به جرم رفتار حسین مجازات می شدند
خود حسین که اصلا حق حیات نداشت!
همه اینها را می گویم که فضای آن دوران به یادمان بیاید، به یادمان بیاید که جامعه ما در آن دوران چه پتانسیل خشونتی را با خود داشت و هنوز هم متاسفانه چون آتش زیر خاکستری در خود انباشته اش دارد! فاجعه بار است که هنوز خیلی ها آرزو دارند که در فردای پس از تحول در کشور ، بر سر تیرهای چراغ برق، آخوندها و پاسدارها را آویزان ببینند، فاجعه بار تر از آن اینست كه تلویزیون سلطنت طلبها چندی پیش درست پس از جنایت عبدالرحمان ریگی كه در مقابل دوربین تلویزیون سر پاسداران را از تنشان جدا میکرد با او تلفنی مصاحبه می کردند و با اشتیاق جزییات این عمل جنایتکارانه را از زبان او برای بینندگان خود در سراسر دنیا پخش می کردند
یقینا با چنین تصویر هایی، تصور آینده ای دموکراتیک و حقوق بشری توهمی بیش نیست.
تمام این جنایتات در همین کشور و به دست مردم همین کشور اتفاق افتاده است.
ما، اما همگی محکومیم که در این جغرافیای شناخته شده به نام ایران در کنار هم زندگی کنیم. کشور ما و مردم ما به اندازه کافی رنج و اندوه کشیده اند. دهها هزار از بهترین انسانها در کشور ما قتل عام شده و به گورستانها رفته اند. این داستان یکبار برای همیشه باید در کشور ما تمام شود.
گورستان های ما بهترین گواه این داستان رنج و غم اند.
اما کاش هیچگاه این جنایات اتفاق نمی افتاد. ولی متاسفانه اتفاق افتاده. تنها آنچه مانده و تنها چاره ما این است که چگونه و چه کاری می توان کرد که از تکرار آن جلوگیری شود!
چگونه باید به این بخش از تاریخ پر از رنج و غم پایان داد که دیگر هیچکس هوس یا جرات و اشتهای تکرار آن را در مورد هیچ کس دیگری نداشته باشد.
خشونت زدایی از جامعه ملتهب و مجروح ما که میراث آن همه جنایت را به یادگار آن سالها با خود دارد، نه با سکوت و نه با تحریک احساسات انتقام جویانه، که با بازگویی آنها و کشف حقیقت آنچه بر اين کشور رفته است ممکن و میسر خواهد شد. بدون خشونت زدایی، بدون بازگویی تاریخ گذشته و بدون طلب بخشش و ابراز همدردی و بیان واقعیات سالهای گذشته و بویژه دهه اول پس از انقلاب، راه گذار به آینده بدون خشونت و زندگی بهتر برای همگان مسدود است.
بالاخره این گره باید از تاریخ ما باز شود. باید آنقدر گفت، آنقدر نوشت، آنقدر زشتی و ننگ و پلیدی آنچه را که بر جامعه و همه ما در این سالها رفته است را بازگو کرد که نه کسی رغبت به انتقام کشی داشته باشد و نه کسی جرات و رغبت به تکرار حوادث مشابه.
باید بخشید، اما نمی توان و نباید آن را فراموش کرد.
نباید فراموش کرد که اگر فراموش کنیم، دوباره بر می گردد. اما باید بخشید.
چاره ای نداریم باید ببخشیم كه اگر نبخشیم باز همان داستان در شکل دیگری تکرار خواهد شد شاید اینبار ما اولین قربانی آن نباشیم ولی مسلما به سراغ ما هم دوباره خواهد آمد. به تجربه سی ساله خودمان نگاه کنید چه کسی فکر می کرد آیت آله منتظری قربانی شود، دیدیم كه شد چه کسی فکر می کرد احمد خپمینی را بکشند، كه کشتند. موسوی، هاشمی، کروبی و حجاریان هیچ کدامشان بیست سال پیش تصور نمی کردند كه مورد تهاجم دوستان و هم پالکی های سابق خود قرار گیرند، كه گرفتند. سعید امامی هرگز فکر نمی کرد كه عالیجناب روزی دستور قتل ایشان را صادر کرده و با همسر او در بازجوییها چنین وقیحانه رفتار کنند، مسلما بسیاری از آقایانی كه امروز بر مسند مقامات امنیتی و نظامی تکیه زده اند فردا گریبانشان گیر خواهد کرد غافل از اینکه كه سناریوی آنها را فردا چگونه و چه کسی خواهد نوشت و کدام رفیق و همکار امروزشان آنرا به اجرا در خواهد آورد.
به نفع همه ماست که از تجربه این سالها درس بگیریم و به این دور لعنتی جنایت و خشونت نقطه پایان بگذاریم
چه باید کرد؟
باید رفت سراغ تک تک قربانیان و بازماندگان آنها، به درددل آنها گوش داد، خاطرات آنها را شنید، و دید که بر آنها چه رفته است و چه می شود کرد. باید از آنها پرسید كه چه کاری می توان کرد كه غم آنها کمتر شودتا به آنها کمک کند كه بتوانند كه ببخشند ، باید با آنها گریست، باید از آنها دلجویی کرد، باید از آنها تقاضای بخشش کرد. و این حق آنهاست که ببخشند یا که نبخشند. اگر می خواهند آنهایی را كه مقصر بوده اند مجازات شوند باید آنها را فقط و فقط در دادگاه های صالحه محاکمه کرد دادگاه هایی كه با حضور دادستان و هیات منصفه و وکلای متهم و همه شواهد تشکیل شده و هدفش در ابتدا کشف حقیقت و سپس تا آنجا كه ممکن است جلب رضایت و بخشش باشد و در نهایت پرداخت غرامت و یا تنبیه مجریان ولی دیگر از مرگ و اعدام و شکنجه خبری نخواهد بود.
اما تا این گره باز نشود آینده زندگی صلح آمیزو بدون خشونت در کشور ما نامعلوم و آسمان ما تیره و تار است. همه ما باید کمک کنیم. چاره ای جز این نداریم اگر می خواهیم در کنار هم زندگی کنیم، اگر میخواهیم كه شاهد صلح و آرامش باشیم باید کمک کنیم که دیگر از جامعه قربانی گرفته نشود، دیگر فرزندی بی پدر و مادر نشود و دیگر همسری و پدری و مادری عزیزشان را گرچه که جنایت هم کرده باشد، در گورستانها سراغ نگیرند.
کمیته های کشف حقیقت
تجربه تشکیل کمیته های کشف حقیقت و آشتی ملی در دو دهه اخیر در کشورهای مختلف جهان از جمله آفریقای جنوبی، شیلی، آرژانتین، و دیگر کشورهای آفریقائی و آمریکای لاتین تجربه گرانبهایی است که دراین مقطع از تاریخ کشور ما به منظور خشونت زدایی از روابط سیاسی و اجتماعی آینده کشور می تواند به کمک ما بیاید.
گرچه تجربه های موجود عمدتا پس از فروپاشی رژیم های ذکر شده عمل کرده اند، ولی شرایط کنونی در کشور بویژه در روزهای اخیر و جنایات پس از انتخابات این امکان را فراهم آورده است که با حضور و ابتکار شخصیت های برجسته ای كه مورد احترام عمومی هستند اولین قدم ها در این راه بر داشته شود
در همه کشور ها شخصیت ها و مراجع قابل احترام و مورد اعتماد در شکل گیری این کمیته ها نقش حیاتی را ایفا کرده و می کنند.
در کشور ما آیت الله منتظری مناسب ترین شخصیتی است كه می تواند پیش قدم در این امر خیر عمومی باشد. در حقیقت ایشان بیشتر از بیست سال پیش اولین قدم ها را در این راه، کشف حقیقت، بر داشت.
ایشان در مقام نیابت رهبری همان گونه كه در تمام سالهای اولیه انقلاب مرتبا به مسولین زندانها تذکر داده و از رفتار آنها با زندانیان در زندانها گله و شکایت می کردند در تابستان سال 67 پرده از یکی از مخوف ترین جنایات تاریخی در کشور ما برداشتند و با شهامت بی نظیر خویش با اطلاع از جنایات سال ۶۷، سکوت را شکسته و حقیقت فاجعه کشتار را بر ملا کردند
افشاء و اعتراض به جنایات در حالی از طرف ایشان صورت گرفت که توطئه سکوت از طرف همه مسئولین نظام جمهوری اسلامی در رابطه با این جنایت و کشتار بیرحمانه همچنان ادامه داشت و هنوز هم دارد. هیچ یک از آقایان از حلقه خودی ها هنوز هم نمی گویند که چه شد، چرا این جنایت را مرتکب شدند، و چه کسانی طراحان اصلی این کشتار و کشتارهای پیش از آن بوده اند.
فجايع ده سال اولیه پس از انقلاب، بويژه 8 سال سرکوب وحشیانه سالهای 1360 تا 1368 که نتیجه آن اعدام بیش از هزاران نفر، دستگیری و زندانی کردن بیش از ده ها هزار نفر و فرار و مهاجرت بیش از چندصد هزار نفر از بهترین استعداهای کشور بود. یکی از سیاه ترین فصول تاریخ کشور ماست که هنوز هیج کدام از مسئولین آن دوران تمایل به بیان و پذیرش حقیقت تلخ آن را ندارند. بسیار ساده انگارانه است که تمام فجایع آن دوران را فقط به پای یک نفر گذاشت و دیگرانی را که مشتاقانه به تدارک جنایات و انجام آن مي رفتند فراموش کرد.
سرکوب در آن دوران حتا اگر مورد توافق جمعی مجموعه گرایشات نظام هم نبوده است حد اقل این بود كه همه سکوت کرده بودند .تنها آیت الله منتظری بود که اعتراض می کرد.
جنایت آنقدر فجیع بود که آیت الله منتظری امید امت و امام در آن دوران به شکایت از آن به همه جا سرکشیدند، به امام نامه نوشت و پیغام داد، به قضات و دست اندرکاران کمیته مرگ متوسل شد، به شورای عالی قضایی و به آیت الله موسوی اردبیلی رییس وقت دستگاه قضایی اعتراض کرد، و نهایتا خانه نشین شد و به تبعید و حصر خانگی محکومش کردند. اما دیگران نه هیچ گفتند و نه هیچ اعتراض کردند، هیچکس هیچگاه نوری بر تاریکخانه شکنجه گاهها در زندان اوین و سایر زندانهای کشور که روزانه در آنجا ده ها و صد ها نفر شکنجه و آذار میشدند و هر هفته صد ها نفر به چوخه های اعدام سپرده و حلقه آویز می شدند نیفکند.
اینهمه در حالی بود كه آیت آله منتظری خود قربانی خشونت بودند، ایشان فرزند عزیز و دلبندشان محمد را در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی از دست داده بودند ولی این جنایت باعث آن نشد كه ایشان چشم بر خشونت و آزار زندانیان كه بسیاری از آنها وابسته به همان گروهی بود كه فرزند ایشان را به قتل رسانده بودند، ببندند.
اوج شخصیت انسانی ایشان در همین جا ها بود كه آشکار می شد، ایشان به نظرم تنها قهرمان همیشگی میدان دفاع از حقوق بشر و تنها مدافع همه زندانیان سیاسی و عقیدتی در سراسر کشور در تمام سالهای گذشته بوده و هنوز هم هستند.
چشم امید زندانیان و خانواده های آنها هم همیشه به ایشان بود. خوب یادم هست، در آن روزها تنها امید ما برای بهبود وضیعت زندان و آزادی و عفو آیت الله منتظری بود همه ما چشم به راه بودیم كه شورای عالی قضایی به دیدار ایشان برود و یا دادستان و یا قضات دادگاه ها به قم رفته و با ایشان دیدار کنند مطمئن بودیم که ایشان در هر دیداری به آنها گوشزد میکنند كه در رفتار خود با زندانیان تجدید نظر کرده و رعایت رفتار انسانی را با زندانیان داشته باشند و معمولا هم نصیحت به عفو و آزادی زندانیان را می کردند.
آرزوی همه ما این بود كه احکام صادر شده اعداممان به جای ارسال به شورای عالی قضایی به دادگاه عالی قم برود آنجا آیت الله منتظری نفوذ کلام داشت و معمولا با احکام اعدام مخالفت می شد و مورد توافق قرار نمی گرفت و حکم به تجدید محاکمه می دادند و قضات مجبور میشدند كه در دادگاه های بعدی حکم اعدام را به حبس تقلیل دهند.
همین دادگاه ۲۵ سال پیش با حکم حجت السلام رازینی كه به در خواست دادستان وقت مصطفی پور محمدی برای من تقاضای اعدام کرده بود موافقت نکرد و من زند ماندم، وگرنه الان ۲۵ سال بود كه مرده بودم.
ایشان می توانند پیش قدم این حرکت باشند چرا كه، نه تنها سال هاست كه به تنهایی قدم در این راه گذشته اند، كه در تمام ۳۰ سال گذشته ملجا و پناهگاه همه زندانیان و خانواده های آنها بوده اند. بیت ایشان در تمام این سال ها پناهگاه خانواده ها بود، اگر امروز مادران ندا آقا سلطان و یا سهراب اعرابی و یا همسران تاج زاده و نبوی و حجاریان برای تظلم از حکومت به آنجا پناه می برند ۲۰ سال پیش مادران بهکیش و لطفی و ریاحی آنجا به تظلم نشسته بودند و خواهران و مادران ما برای آزادی فرزندانشان هر از چند گاهی بار سفر به قم می بستند و راهی بیت ایشان بودند.
ایشان هیچ گاه دست رد بر سینه هیچ کسی نزد، نه آن روزها به خانواده های مجاهدین كه فرزندش توسط افراد آن سازمان کشته شده بود و نه امروز به خانواده های اصلاح طلبانی كه با غرش خمینی بر علیه ایشان بعضی از امامشان پیشی گرفته و در پروژه ناجوانمردانه حذف ایشان همه آنچه را كه نباید، کردند. ولی باز می بینیم که ایشان بزرگوارانه دغدغه حبس و شکنجه آنها را دارند و برای نجات آنها هر چه از دستشان بر آمده کرده و می کنند.
سلامت شخصیت و سعه صدر و دفاع شرافتمندانه ایشان در تمام سالهای گذشته از همه قربانیان خشونت موجب آن گردیده كه ایشان از بیشترین اعتماد و اعتبار ملی بر خوردار بوده و مناسب ترین شخصیت برای پیشبرد پروژه آشتی ملی و تفاهم و دوستی در کشور باشند . اعتبار و مقام مرجعیت دینی ایشان نیز خوشبختانه می تواند با توجه به درک پویای ایشان از فقه به برداشتن بسیاری از موانع شرعی از سر راه این پروژه کمک نماید.
مطمئنا اگر آیت الله منتظری قدم جلو گذارند بسیاری دیگر از فقها ، روحانیون و حقوقدانان و فعالین سیاسی و دانشگاهی و روشنفکران متعهد کشور از این اقدام ایشان استقبال کرده و امیدوارانه برای آینده ای فارغ از خشونت و به منظور پایان بخشیدن به گردونه نفرت آور خشونت و جنایات دست ایشان را به گرمی فشرده و همراه ایشان خواهند شد.
تضمین موفقیت آمیز پیشبرد چنین پروژه ای فقط و فقط زمانی ممکن است كه افرادی با اعتبار و با حیثیتی چون آقای منتظری قدم پیش گذاشته و اعتبار خود را در گرو موفقیت آن به وام بگذارند مطمئنم كه همان گونه كه ایشان دست رد بر سینه هیچ کسی نزدند در صورتیکه ایشان برای پیشبرد این پروژه به دیگران مراجعه کنند کسی نیست كه با جان و دل همراه ایشان نگردد.
بگذار افتخار بازسازی مناسبات مودت آمیز و دوستی و صلح در میان مردم و آرامش در کشور ما برای همیشه در تاریخ این سرزمین به نام با شرف ترین شخصیت تاریخ معاصر ما حضرت آیت الله العظما منتظری جاودانه ثبت گردد.
با احترام،
رضا فانی یزدی
Recently by Reza_Fani_Yazdi | Comments | Date |
---|---|---|
چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا (بخش دوم) | 3 | Nov 27, 2012 |
چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا | - | Nov 21, 2012 |
آلترناتیوسازی یا انهدام اپوزیسیون | 4 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
آقای فانی شوخی میفرمائید؟
Farah RustaTue Oct 13, 2009 09:28 AM PDT
اولا قره باقی راا اعدام نکردند. دوما منتظری فقط از وقتی شروع به نق و ناله کرد که دیگر تحویلش نمیگرفتند و گرنه ایشان هیچ مخالفتی با اعدامهای قبل از نیمه دوم دهه شصت نداشت. سوّماً بخشودن در یک نظام دموکراتیک (نه به معنای رفقای تودهای شما) دست بنده و جناب عالی نیست بلکه تمامی آحاد مردم که در آن نظام حق رای دارند تصمیم میگیرند. چهارما شما در مدیحه گویی از منتظری پا را فرا تر از فخر الدین حجازی در تملق گویی از خمینی گذاشته اید. پنجماً عجیب حرفهای شما و اکبر گنجی به یکدیگر شبیه اند. و نهایتا هنوز وارد خونه نشده دارید بر سر تقسیم مال بحث و دعوا میکنید!!
...
by Red Wine on Mon Oct 12, 2009 03:42 PM PDTنباید بخشید... خائن و آدم کش و آخوند را ببخشی،چه دردی از سر خود دوا نمودی که بیشتر از ۲۵ سال است که این نا اهلان تازی پرست به جان و مال ایران و ایرانی افتاده اند و لیاقت بخشش و کرم ما را ندارند !
باید تک تک آنها را مجازات کرد و حرف تمام ایرانیها را شنید... همه ماها سالهاست که زجر میکشیم و عذاب ،پس در این میان بایستی که متحد شد و جنگید و کسانی که حتا با آنها همکاری کردند هم به سیخ مجازات کشانید.
بس است این همه ظلم و شکنجه و بد بختی .
از مقاله شما سپاسگزارم.
Mr. Reza Fani Yazdi,
by Kill Mouse Traps on Mon Oct 12, 2009 01:52 PM PDTPlease do not stop writing. You are a man of great integrity who despite years of suffering in the dungeons of the torturous and murderous regime, still appeal for compassion, forgiveness, restoration of the society into civility, rule of law and order, end of torture, abolition of capital punishment, and the Universal Declaration of Human Rights. Keep on writing, please.