1-نمی شود از ضدیت با تحریم ها صحبت کرد ولی ازچه موضعی مخالفت کردن را ندید. ما از موضع پست جمهوری اسلامی صحبت می کنیم.
ولایت مطلقه فقیه یک دیکتاتوری خشن و مخوف هست که هر روز بدلیل ماهیت انحصار طلبانه اش و سرکوب مطالبات حداقل مردم مانند مشارکت سیاسی و اقتصادی به سرنوشت محتوم دیکتاتورها خواهد رفت.
بنابراین ان جریاناتی که می خواهند در قرن 21 و اینترنت دفاع از مردم ایران که از تحریم ها اسیب می بینند را حمایت از جمهوری اسلامی تلقی کنند ، راه به جایی نخواهند برد زیرا سابقه و شناسنامه افراد و جریاناتی که از تحریم ها حمایت نمی کنند با این اتهامات که خدمت بزرگی به استبداد در ایران هست ، خدشه دار نمی شود.
موضوع زهراکاظمی که الان در کانادا جا افتاده است و همه در نام بردن از وی سبقت می گیرند در سال 2003 کار تیم ما در کانون اندیشه ،گفتگو وحقوق بشر در ایران بود که من و جمشید باقرزاده و خسرو شمیرانی ( مدیرفعلی مجله هفته مونترال ) –و حسن گلسفیدی و محمد رضا حدادی و نیاز سلیمی – اسد محمدی و مرتضی عبدالعلیان به همراه حسین ماهوتیها ( حقوق بشر مونترال ) همان روز شهادتش مراسم گرفتیم. فقط 70 تا مصاحبه حسین در مونترا ل با رسانه ها داشت.
دولت کانادا نمی خواست دنبال انرا بگیرد این ما بودیم که به بیل گراهام ( وزیر خارجه وقت کانادا) فشار می اوردیم –هر دفعه از نمایندگان می خواستیم.
حالا مانند مزرعه حیوانات مدعیان که نبودند حالا وارث خون شده اند و یواش یواش می گویند که اصلا زهرا کاظمی را اینها کشتند.
وب لاگ من هم از 2005 در ان نوشته ام. بیش از 200 برنامه تلویزیونی هم داشته و صد ها مقاله و ترجمه هم در رسانه ها منتشر کرده ام.
2- ما به ازادی بیان عمیقا باور داریم بنابراین اگر کسی ما را نقد کند نارحت نمی شویم. اگر هم هجویات بگویند بقول سلمان رشدی معتقدم که برای چرندیات هم باید ازادی بیان وجود داشته باشد. هر چند برخی از مطالب قابل تعقیب قضایی در دکانادا هست ولی 3 دهه است که درسیاست ایران هستیم و متاسفانه در سیاست ایران ، تهمت وفحش خوردن جزء بد ان ه است.
در زمان دیکتاتوری شاه ، هیچ نیروی انقلابی و مخالفی از اشتباهات درونی و یا دیگر گروه ها سخن نگفت. روشنفکران ما از اقای نادرنادرپور تا رضا براهنی و اسماعیل نوری علا از خمینی حمایت کردند . واین بلا سر ما و خودشان امد. ولی اگر انقلابیون و روشنفکران ما بهتر عمل کرده بودند سرنوشت ما جور بهتری بود. البته ان دوران تجربه نبود.
از ان تیپ ها هم نیستیم که با گذشته ها مان زندگی کنیم گذشته را تکیه گاه می دانیم برای رفتن به جلو. حالا هم این جریانات فشار که اقای باقرزاده بدرستی انها را اوباشی گری با نقاب روشنفکری نامید خودشان که می دانند نه باور به ازادی بیان و گفتگو دارند و نه یایگاهی در میان مردم
چون اگر پایگاه داشتند که باید سالها قبل چنین جلساتی (گفت وگوی ازاد) را برای اشنایی و نزدیک کردن مواضع فعالین اجتماعی و سیاسی بطور دائمی بر گزار می کردند.
گروه های فشار در تورنتو- عاملین تفرقه
خوب می بینیم گروه ها ی فشار شامل چند تا شعبان بی مخ سلطنت طلب
– چند تا متعصب بی سواد از گروه رجوی
و یک جریان از حزب اتحاد کمونیست کارگری – باند محمود احمدی و هما ارجمند
که همگرا باخط جناح جنگ طلب اسرائیل عمل می کنند.
این گروه های فشار عملا اب به اسیاب جمهوری اسلامی و خامنه ای ریخته اند.
جریانی هم هست که خود را کمونیست قلمداد می کند نشر یه و تلویزیون هم دارد. نشریه ه ای هم هست که خود را روشنگری می داند ولی مانند روضه خوانهای وطنی بدون سند و مدرک حدیث روشنفکری جعل می کند و ملا سیامک ستوده بر اساس آن داستا ن های قلابی ، به عنوان فاکت داستانسرایی می کند ، قاضی و دادستان هم می شوند.
البته.مطالبشان هم انقدر بدون پایه هست که کمتر کسی در فروشگاه های ایرانی که نشریات مجانی و کیلیویی است انرا بر میدارد.
البته هم این بار و هم دفعه قبل ایشان و دوستانشان را برای این جلسا ت گفت و گوی ازاد دعوت شده بودند.
یکی ا زخوش خدمتی های این جناح که من به انها اخوندهای کمونیست می گویم این است .
مطلبی از ملا سیامک ستوده که تحت عنوان " یک گام پیروزی دربرابر سیاستهای انحصار طلبانه سبزها و شرکا در تورنتو شماره 28 اگوست 2009 – سیامک ستوده
"گزارش خود سبزها 5 هزار نفر در کویینزپارک بود. تظاهرات بعدی تا 2 تا 3 هزار نفر بودکه بیشتر انان هم از مخالفان بودند.
براثر افشاگری ما و دیگران در مورد سیاست انحصار طلبانه سبزها و شرکا ، ماهیت ارتجاعی انها وسر خوردگی مرد م از درگیری های ناشی از این سیاست در تظاهرات قبلی بود "
اولا انها که باعث درگیری ها شدند بغیر از رفقای شما و متحدانشان چه کسانی بودند؟
انجا به خانمی که روسری داشت با بلندگو دم گوشش مرگ بر جمهوری اسلامی در حالیکه ان خانم مسلمانی بود که مخالف جمهوری اسلامی بود و به همین دلیل مهاجرت کرده بود ولی الان رفیق فالانژ شما به قول کانادایی ها بولینگ "زورگویی" می کند.
رفتار شما عین رفتار چماقداران حزب جمهوری اسلامی دراوایل انقلاب علیه ستادهای نیروهای مجاهدین و مبارزین که همه زنان را فاحشه و همه جوانان را قرتی وسوسول و دختر باز می خواندند. مردم نا اگاه را در نمازهای جمعه برای درگیری تحریک می کردند.
سلطنت طلبان که جمعیت اقلیت بودند با پرچم های بزرگشان در برابر رسانه ها بدروغ می خواستند بگویند همه سلطنت طلب هستند. زنده یاد جک لیتون به جمشید باقرزاده می گفت اینها همه طرفدار سلطنت هستند؟ جمشید گفت نه؟
موقع سخنرانی های هم با شعارهایشان سخنرانان را قطع می کردند. حتی در موقع یک دقیقه اعلام سکوت برای شهدای مردمی تظاهرات جنبش سبز این گروه های فشار ساکت نبودند. نماینده مجلس جیم کرجیانیس گفت اینجا کاناداست باید حرفم را بزنم شما گوش کنید تا نوبت شما برسد.
خوب اقا شما افشاگر ی کردید ما و دیگران اگاه شدند دست شما درد نکند. ایا شما و دوستانتان توانستید حتی یک نفر از این 3 هزار نفری را که به قول خودتان در تظاهرات نیامدند را جذب کنید؟ خوب نکردید /. مشکل بزرگ ما این است که شما به خودی ها گل می زنید.
ایا این افشاگری شما ایا به نفع خامنه ای نشد که مخالفانش را به خانه فرستادید و خانه نشین کردید الان سال 2012 شده خامنه ای سرکوب ها را بیشتر کرده ؟ ا شما که با این کارتان به خامنه ای خدمت کرده اید
3 سال از ان دوران گذشته است یک بار نگفتید تحلیل تان اشتباه بوده است؟
با تحلیل های بی پایه تان اب به اسیاب جمهوری اسلامی می ریزید سیاست ای دزد ای دزد پیشه گرفته اید ، دیگران را متهم می کنید.
اقا صرفا با ادعای کمونیست بودن و کچل هم بود ن که ادم لنین نمی شود.
نمی شود فعال سیاسی و اجتماعی بود ولی مانند ملانصرالدین گفت حرف مرد یکی است و ان حرف خودمان هست که از 58 هی تکرار بکنیم.
یک فعال سیاسی ویک جریان سیاسی باید قبل از هرچیز اطلاعات درست داشته باشد که تحلیل درست داشته باشد یعنی توانایی های خودش – دشمنش و ترفندهایش را بدرستی بشناسد.
می خواهم یک مطلبی را که تاکنون نگفته ام بگویم که منظور من بهتر مشخص شود.
بیماری خمینی و تحلیل رجوی
در سال 68 خمینی مریض بود. سازمان ( مجاهدین ) هی از رادیو مجاهد – هسته های مقاومت پیام می داد که به ترکیه بروم. با لاخره توانستم برای یک هفته از پادگان مرخصی بگیرم و به ترکیه بروم. در انجا بعد از تماس مسولم امد و مرا به خانه امن ( پایگاه بخش اطلاعات سازمان ) دریک محله خوب استانبول داشت. سازمان یک سرپل هم د رمحله اکسارای استابنول داشت که رژیم هم انرا زیر نظر داشت. من محل درمانگاه زیر زمینی را که خمینی در ان جا بستری بود و مخفی نگه داشته شده بو د و نیز وخامت اوضاع حال وی را گزارش نویسی کردم که با پیک روزانه سازمان همان روز به عراق فرستاده شد.
ما ان شب را بیداربودیم.با تلفن ها ی که در ان پایگاه بود من با تهران تماسهایی را می گرفتم . مجاهدین اولین گروهی بود که خبر مرگ خمینی را بطور موتق منتشر کرد. رژیم اعلام اماده باش کرده بود و همه مرخصی ها رالغو کرده بود و الان من در ترکیه در پایگاه سازمان بودم. حس بخصوصی داشتم.
ابوالحسن مجتهد زاده از مسولین روابط عمومی سازمان مجاهدین در ترکیه بود. بچه خوبی بود. شرکت بازرگانی داشت وبجه خوب و فعالی بود من وی از سال 65 می شناختم. ابوالحسن در ابان 67 توسط وزارت اطلاعات در ترکیه ربوده شد ه بود که خوشبختانه نزدیک مرز توانسته بود در پمپ بنزینی با زدن لگد به صندوق عقب خود توسط مردم ازاد شود.
حسن گفت زد روی میز. من واون بودیم گفت حیق شد خمینی مرد. با تعحب پرسیدم چرا؟
کفت باید به دست ارتش ازادی بخش زنده دستگیر و محاکمه می شد. حسن سالها بود که ایران نبود. مانند بسیاری دیگر از مسولین و رهبری مجاهدین. به حسن گفتم بلند شو دورکعت نماز شکر بخوان که با مرگ خمینی راه باز شد با وجود خمینی رفتن به ایران ممکن نبود. خودم دورکعت نماز شکر را خواندم.
مر گ خمینی و فرمان رجوی برای حمله نهایی
بر اساس تحلیل های رجوی که تقریبا همه ما به ان باور کرده بودیم این بود که رژیم بدون جنگ و بدون خمینی نمی تواند یک روز ادامه پیدا کند. البته تحلیل بدون جنگش در جریان شکست نظامی فروغ جاودان در 67 باطل شده بود. مانده بود این یکی که فضا را برای حمله نهایی باز می کرد.
فردایش حسن گفت سعید برادر ( مسعودرجوی را در سازمان این گونه صدا می کردند ) فرمان داده که همه به عراق بیایند برای حمله نهایی.
به وی گفتم حسن من باید برگردم پادگان. خانواده ام هم خبر ندارند همه چیز می سوزد. تمامی ارتباطاتم می سوزد.
گفت کار رژیم تما م است.
بحث تا صبح ادامه داشت. من اصرار که بابا حمله کنیم همگی قتل عا م می شویم اینجوری نیست که سوار ماشین شویم تا تهران بکوبیم. باضافه اینکه می دانستم بسیاری از نیروهای کیفی سازمان در جریان فروغ شهید شده بودند. تعدادی هم جداشده بودند منجمله سیامک حداد که از بچه های نظامی و عمیلیات شهری بود بعد از 8 سال امده بودبیرون.
اینکه خلق قهرمان ایران منتظر ورود ما مجاهدین خلق و ارتش ازادی بخش هستند بعد از جنگ 8 ساله نیست. همه از اخوندها بدشان می اید ولی این یک ور قضیه هست. اخر سر وصیت نامه ام را نوشتم که من به دلیل باورم به خلق قهرمان ایران و مسعود رجوی علیرغم اینکه می دانم این عملیات شکست خواهد خورد به عراق می ایم و در این عملیات شرکت می کنم تا دینم را به مردم ایران و شهدای سازمان ادا کرده باشم.
فردا رفتم با مسولم عکس پاسپورتی انداختم و دوروز بعدش با یک پاسپورت ایرانی یکی از بچه ها ی سازمان ، با کیف سامسونیت در هیت دیپلمات به فرودگاه برده شدم و مسولم و یک ترک ( لباس شخصی – پلیس امنیتی ) برای من با با پاس قلابی که ویزای عراق هم در صفحه ای در داخلش بود مهر خروج ترکیه را در گیشه پلیس زد.من هم رفتم و بردینگ گرفت. سوار هواپیما به مقصد بغداد شدم. این بار برعکس دفعات قبل مستقیم به بغداد رفتم و دیگر سازمان مسائل امنیتی را برای من که دوباره به ایران برمی گشتم نکرد.
فرودگاه صدام – بغداد خرداد 68
در فرودگاه صدام بغداد یک مامور سازمان امنیت عراق امد کیف مرا گرفت.با پاسپورتم که خوب می دانست جعلی است. مامور گمرگ فرودگاه فقط کیف سامسونیت مرا باز کرد و بست باز کرد و گفت مرحبا بکم. حس خوبی به من دست نداد. نگاهش مهربانانه نبود. این نگاه هنوز مرا دنبال می کند که طرف مارا به چشم می دیده است یک مبارز انقلابی و یا.......
با مسول سازمان ماچ و بوسه و بغل کردیم و چند تا شوخی هم کردم. گفتم دیدی این بار هم من امدم تو نیامدی تهران. حمید گفت این بار با هم می ریم.
پرسید دنیا دست کیه ؟ طبق معمول گفتم دست امریکاییا. حمید گفت نه دست مجاهدین خلق. فکر کردم شوخی میکنه.
هوا بیرون اتیش بود. پرده های عقب تویوتا کروز کشیدند و به سمت خانه امن سازمان در بغداد راه افتادیم.
حمید مسول بخش نظامی سازمان به دیدن من امد. ویدیوی سخنرانی نشست مسعوددر تحلیل بعداز فروغ را نگاه می کردم..ویدئیوی قبل از عملیات فروغ را خواستم گفتند دم دست نیست. این ویدئو را دیگر هیچگاه کامل نشان ندادند.
با کتاب و روزنامه مجاهد و ویدیو ها و قران سرخودم را در این خانه که بغیر از من کسی ساکن نداشت فقط ظهر و شب غذای خوبی می اوردند ، سر می کردم. بعد از 3 روز حمید امد گفت سعید باید به قرارگاه اشرف برویم. هوا که تاریک شد با یک لندکروز و راننده و حمید و یک نفر دیگر که ندیده بودمش از بغداد به سمت اشرف رفتیم. اشرف برای من خیلی رویایی بود از نزدیک ندیده بودمش انچه که درسیمای ازادی ( تلویزیون مجاهدین ) درمورد اشرف می دیدم – دوستانی که انجا بودند و یا شهید شده بودند از یک سو از سوی دیگر فکر عملیات که بنظر من یک خودکشی بود در راه به ان فکر می کردم که چراغهای اشرف از راه دور در وسط بیابان پیدا شد. دم در نفر بغلی من پیاده شد و بعد از چند دقیقه مستقیم به سمت ساختمانی یک طبقه رفتیم. بعد ها فهمیدم بخش اطلاعات ارتش ازادی بخش مجاهدین بود. فاطمه رمضانی مسول بخش اطلاعات بود البته وی را بعد ها نا م اصلی اش را فهمیدم. با اسم مستعارش معرفی شد
ازکارهای من تشکر کرد و گفت عملیات تاخیر افتاده است باید به ایران برگردم ودر این مدتی که ارتش ازادی بخش به تهران برسد من با کمک سمپاتها و هواداران عملیاتهایی را درپادگان انجام بدهم تا برسم. در اخرین لحظات که می خواست برود گفت اگر تا دو ماه نیامدیم تو دوباره بیا.
این پا و ان پا کردم و گفتم خواهر من تا بحال همه سفرهایم را خودم پول سفر را داده ام ندارم.
گفت از کسی بگیر. گفتم خواهرسازمان که امکانات زیاد داره رفت و با 200 دلار امریکایی برگشت. به بغداد برگشتم. 15 خرداد سال 68 با هوایپمای ایران ایر به تهران برگشتم.
در هواپیما مهماندار کیهان هوایی را به دست من داد عکس تشیع جنازه خمینی بود با خودم گفتم دوباره بزرگ نمایی های رژیم. این بار هنگام تحویل پاسم در گیشه فرودگاه مهر اباد خیلی قرص بودم. مرگ خمینی و تغییر شرایط رژیم و تحلیل مسعود رجوی قوت قلب و اعتماد زیادی به من داده بود رفتم خانه و سریع رفتم پادگان.
الان سال 92 هست -2012 – 24 سال ازان زمان گذشته است مجاهدین در عراق مشغول اسباب کشی از اشرف به لیبرتی هستند و ما در کانادا بعد از 20 سال زندگی.
براستی اگر این مسائل را بازگو کنیم که نسل جوان ما که الان ما را سرزنش می کنند بدانند که با تمامی اختناق و شکنجه ای که در انتظار مخالفان خمینی و ولایت فقیه بود بسیاری از انسانها که اتفاقا جان هم برایشان عزیز بود مبارزه کردند و لی شکست خوردیم. اینکه چرایی ان. ماها باید بگوییم که دیگران بررسی علمی بکنند که در اینده تکرارنشود. دیگران بدانند که ما به عنوان سرباز پیاده جانمان را حاضر بودیم بدهیم اگر رهبران ما اشتباه تحلیل کردند انوقت ما ضد انقلاب هستیم و انها عین انقلاب. اگر با گفتن این مسایل رژیم سو استفاده کند انوقت ما متهم به عامل رژیم بشویم ولی مسعود رجوی که بزرگترین خدمت را در وحدت رژیم برای سرکوب ما و مردم داشته است دشمن رژیم؟
با توجه به وقت اضافه من و بحث تحریم ها من اشاره ای به مواردی از تحریم ها بکنم
این ها فقط روایت است وباید توسط کارشناسان تحلیل اطلاعاتی شود.
مصاحبه اقا ی دکتر ملکی 1میلیون تومان حقوق می گیرم 500 هزار تومن پول دوا و درمون می دهم حال ببینید وضع یک کارگر چیست؟
هفته برای پیدا کردن یک داروی لازم برای من تهران را گشته ایم پیدا نشده است
احسان می گوید یک دانشجو مجبو رشده است دانشگاه را ول کند
خانم ف می گوید تعدادی از خانم ها که پولشان از ایران می امده است به وی برای یافتن شغل در لابلاس تقاضا کرده اند
خانم دیگری می گوید در نشر کتاب های دانشگاهی هستند گرانی انقدر هست که دانشجویان نمی توانند از عهده پرداخت این کتابها بربیایند
# یک رستوران ایرانی به من گفت فروش در چلوکبابی های وی در دو منطقه بدلیل مشکل ارزی کاهش جدی یافته است
# یک نشریه دار گفت اگهی ها ی روزنامه کاهش یافته است
# بدلیل ارزبالا تعدادی از ایرانیها که اپارتمان پیش خرید کرده بودند مجبور شده اند انها را پس بدهند. مشاور املاکی که ده ها هزار دلار کمیسیون داشته است حالا از طرف صاحبان کاندو برای پس دادن کمیسون زیر فشار قرار گرفته است
ایرانیها صاحب چندین پروژه ساختمانی بزرگ در جی تی ای هستند که پولهای افراد را گرفته اند و در ازای ان سود می دهند. بالطبع می تواند اثرات داشته باشد.
# صاحب یک خانه 3 میلیون تومان اجاره
از 3 هزار دلار در چند ماه قبل به زیر 1000 دلار
#اقایی که 10 میلیون تومان کارخانه خودر ا اجاره داده بود سال گذشته 10 هزار دلار می گرفته است. امسال 5 هزار دلار و حالاشده زیر 3 هزار دلار. قسط خانه اش 3هزار دلار – دو فرزند دانشجو. خودش هم در اینجا کار نمی کند
# تمامی این موارد باعث کاهش بنیه اقتصادی کامیونیتی ایرانی در کانادا می شود که اینجا را برای زندگی انتخاب کرده است.
فشارهای روانی بر خانواد ه ها که اثا ر سویی بر خانواده مانند طلاق – افسردگی و بزهکاری اثرات سویی بر کامیونیتی می تواند داشته باشد. با درنظر گرفتن این مسله که کامیونیتی ما نهادهای منسجم برای پاسخگویی به این مشکلات در شرایط خوبما ن نداشته است چه برسد به الان
اخرین حرف من هم در مورد سیاسی بودن تحریم ها این است که اقای محمود خاوری از لیست تحریم اتحادیه اروپا خارج شد. درست است که ایشان دیگر ریس بانک ملی نیست ولی پیام ان این است اقا از اموال ملت ایران بدزدید وقتی سرکار هستید بعد بیایید در اروپا و کانادا سرمایه گذاری کنید امنیت تان را نیز تامین می کنیم. این یک دهن کجی به عدالت و صداقت است..
سعید سلطانپور
21 اکتبر 2012 تورنتو
Recently by Saead Soltanpour | Comments | Date |
---|---|---|
عاشورا در تورنتو و مدعیان انقلابی گری و روشنفکری | 6 | Nov 25, 2012 |
پاسخ به اتهامات کنگره ایرانیان کانادا و سوالات بی جواب ما از کنگره | - | Nov 23, 2012 |
گفت و گوی سعیدسلطانپور با علی فیاض- اولویت حقوق بشر یا انرژی اتمی؟ | - | Nov 16, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |