فرار از تاریکی ها ( قسمت هفدهم) حضور دستهای نامریی تفرقه بیاندار و سو استفاده از دیکتاتورها
پسر بچه سیزده ساله ما بعد از خواندن کتابهایی در باره هیتلر که توانسته بود نظم و راحتی وکار و فعالیت را به جامعه پر از آشوب آن زمان آلمان به ارمغان بیاورد مجذوب کارهای خوب و سازنده وی میشود ولی بعد با ادامه خواندن کتابهایی دیگر که از ظلم خشونت و آدمکشی و نسل کشی هیتلر میخواند از ستمهایش بد میگوید بایست توجه داشته باشید که در شصت سال پیش در تهران ویا ایران مردم همه بدبختی های خود را تقصیر دولت فخیمه بریتانیا میدانستند که با دخالت در ایران و ایجاد قحطی و یا دخالت های بیمورد دیگر جلوی ترقی و پیشرفت ایرانیان را سد نموده است. و میخواهد که ایران در فقر و ذلت باقی بماند تا بتواند به مردم کم سواد و درمانده حکومت بهتری نماید.
در کشوری مثل ایران و یا آلمان مردمانی با سواد و با فرهنگ و دانشمند و مردم دوست زیاد هستند. استادان ممتاز دانشگاهها و یا خبره های علمی و اجتماعی کم نیستند ولی ابر قدرتهای حاکم ترجیح میدهند که اشخاصی کم شعور را پست های حساس بدهند تا کم کنترلشان آسان باشد و هم بتوانندبیشتر کشور را غارت بفرمایند. زندگی دیکتاتور ها همه بیهم شبیه میباشند. مردی ابله و الدنگ را به قدرت و ثروت میرسانند و به او همه نوع کمک میکنند. مثال خوب آن صدام است که به اوج او را رسانیدند و برایش تبلیغات وسیع انجام دادند و او را به سلطنت برگزیدند و برای حمله به ایران بوی چراغ سبز نشان دادن و بعد هم هر نوع اسلحه خواست در اختیارش گذاشتند آنطور که امر به او مشتبه شد و فکر کرد که علی آباد هم شهری است. و دیدیم که هم او را مثل موش از سوراخش بیرون کشیدند و اعدامش فرمودند.
سیستم جهانی به دیکتاتور پر و بال میدهد تا بتوانند سلاحهای خویش را خوب بفروشند و اموال ملی کشوری را غارت کنند بعد هم هر آینه که دیکتاتور از خط مشی آنان خارج شد سرش را زیر آب کنند. پر رو شده دیکتاتور همان و نفله کردنش همان. در زمان قدیم یعنی همان حدود شصت سال پیش مردم ایران سبب همه گرفتاریهای خودشان را دولت فخیمه بریتانیا میدانستند قحطی 1914 و مردن بیپش از چندین میلیون ایران از گرسنگی را تقصیر دولت خارجی میدانستند که جلوی ورود آذوقه به ایران را گرفته است. بعد هم علت عقب افتادگی علمی و فرهنگی و کمبود دانشگاهها و مدارس فنی و غیره را سیاست ابر قدرتها میدانستند که دوست دارد ملت های دیگر در جهل فساد و عقب افتادگی و خرافات باقی بمانند تا بهتر بتوانند توان ملت ها و سرمایه ملی شان را بغارت ببرند و خودشان را هم اسیر تفرقه جنگ های قومی مذهبی و نژادی کنند. از این جهت هیتلر که در آن زمان داشت با استعمار گر کهنه کار بریتانیا میجنگید مورد محبت ایرانیان بود.
به علاوه سفارت آلمان در ایران هم برای ایرانیان تبلیغات وسیعی میکرد که میخواهند ایران را آباد کنند و به پایه کشورهای مترقی جهان برسانند. متاسفانه حماقت های بعدی هیتلری اوضاع را به ضرر ایران تمام کرد. همانطوریکه ناپلیون با صلح کردن با امپراتور روسیه الکساندر ایران را رها فرمود و دم توپ روسیه تزاری فرستاد و شهرهای ایران به زیر قلمروی آن روز روسیه رفت.
مسلم است که دیکتاتور ها از اول آدمهایی جنایتکار و خاین به مردم بنوده اند و شاید هم میخواستند که بمردم خدمت کنند ولی دیدن آنهمه احترام و جلال و پول و ثروت آنان را دیوانه میکند و فکر میکنند که علی آباد هم شهری است از شهرهای مهم دنیا. دولتها استعمار گر دیکتاتور ها را دوست دارند و برایشان تبلیغات پر دامنه ای میکنند بطوریکه مردم عادی و خرافی آنان را نمایندگان خدا میدانند و با کمال سادگی و صداقت برایشان کار میکنند. عده ای هم برای دریافت ثروتهای باد آورده وزیاد به خدمت دیکتاتور های میشتابند و کیسه های دوخته شده خود را پر میکنند. دیکتاتور بعد از زمانی که نفوذ معنوی خود را از دست داد سعی میکند این بار با تکیه بر قدرت نظامی ادامه دیکتاتوری بدهد اگر قدرت های فاسد خارجی دست از حمایت مادی و معنوی او بردارند دیکتاتور براحتی سقوط میکند ولی تا مادامیکه علایق دنیای غارتگر و استعمار نو را حفظ میکند باحتمال سعی میشود که سر کار نگه داشته شود.
سکوت دنیای آزاد زمان صدام که برادران کرد ما را با اسلحه های نوین و پیشرفته گرفته شده از غرب شیمیایی میکشت از این دست است. اکنون هم آنان دندان طمع تیز کرده اند که یکبار دیگران کشوری از کشورهای دنیا سوم را به جنگ و کشت و کشتار بکشانند تا با فروش اسلحه های خود ثروتهای ملی آنان را به تاراج ببرند و همه آنان را زمین گیر کرده تا نتوانند به پیشرفتهای علمی و انسانی و معنوی مادی برسند و همیشه در فلاکت بیسوادی و بلاهت دست و پا بزنند.
پسر بچه میخواسته که از زندگی هیتلر یک درس هم بگیرد و آن این بوده که اجتماع بایست نگذارد که جوانان و یا کودکان دارای زندگی سختی باشند و همه آرزوهایشان لگد مال گردد و عقده های سنگینی داشته باشند زیرا بعد از اینکه قدرتی گرفتند به تلافی و انتقام جویی خواهند رسید. در این قسمت از داستان وی سعی میکندا که تجربه هایی از زندگی هیتلر را برای بهتر شدن اجتماع ارایه دهد که همانا داشتن کار مکان و رفاه نسبی و امکان تحصیلات خوب و دانشگاهی داشتن امکان ازدواج برای کشورهای سنتی و داشتن حداقل مکان زیست و زندگی است. در کشورهای اروپایی مشگل جنسی بیشتر جوانان حل شده است و آنان براحتی میتوانند با گرفتن دوست دختر ویا پسر ناراحتی های محرومیت جنسی و خود ارضاعی را نکشند. ولی در دنیای سوم شاید این راه تنها برای ثروتمندان باز باشد و بقیه مردم بایست تاسن بالای ازدواج محرومیت های جنسی را تحمل کنند و یا به خود ارضاعی روی آورند.
پسر بچه به زندگی مردم عادی و دیگران هم اشاره هایی دارد که بخاطر جنگ مجبور شده اند که تاوانهایی سنگین بپردازند.
هیتلر توانسته بودکه ضربات مهلک بر اجتماع اروپایی بزند. که مقصود همان صدماتی بود که به تک تک افراد در گیر با جنگ زده میشد. شاید شرایط بد و سخت زمان کودکی و جوانی هیتلر او را به دیوانه ای انتقامجو تبدیل کرده بود. نویسنده فکر میکند که هیتلر دارای قدرت فکری خوبی بوده و توانسته بوده که کتاب نبرد من را برشته تحریر بکشد. اندکی از مردم شاید به هیتلر بسیار ظلم کرده باشند ولی او میخواست که انتقامی وحشیانه و همه گیر بکشد. او حتی حاضر بود که در صورت شکست همه مردم آلمان از زندگی ساقط شوند. باحتمال همه اینها از ناراحتی ها و رنجهای دوره کودکی و جوانی وی سر چشمه میگرفته است. او اکنون میخواست که تاوان آن دوره را همه مردم بپردازند. شاید هیتلر هم مثل بسیاری از مردم عادی دیگر دارای احساساتی خوب بود ولی رفتار اجتماعی اطرافیان او وی را تبدیل یه یک دیوانه تمام عیار کرده بودند. بعضی های عقیده دارند تا مادامیکه شخص سختی نکشد و ظلم نبیند ترقی نخواهدکرد ولی ظلم وسختی زیاد هم ممکن است که شخص را تبدیل به یک دیوانه ظالم نماید. شاید سختی خوب باشد که همراه با امید باشد نه همراه با یاس.
افسری از دوستان هیتلر تعریف میکردا هنگامیکه هیتلر از ساختمانی دیدار میکرد که توسط بمب وخمپاره ویران گشته بود ساختمانی که بسیار بزرگ و مجلل بود ناگهان چشمان هیتلر به زن مجروح و کودکش در آغوشش افتاد که با حالتی جگر خراش و زخمی در گوشه ای افتاده بودند. او میگفت که هیتلر از دیدن این منظره خیلی افسرده و ناراحت شده بود. راستی اگر غرور تجمل پرستی و ثروت و مکنت و قدرت نبود شاید هیتلر در همانجا زانو میرد و طلب بخشایش میکرد. ولی کبر وغرور جاه طلبی چنان بر او مستولی شده بود که امکان فکر کردن عادی را هم از او ستوده بود. و مجالی برای فکر کردن احساسی و انسانی برایش باقی نگذارده بود.
آیا خرابیهای و ظلمهایی که در زمان وی شد تنها تقصیر او بود؟ آیا فقط این هیتلر است که بایست به تاریخ پاسخ بدهد؟ آیا اطرافیان او هیچ تقصیر نداشتند و همه شان مامور معذور بودند؟ که بود که هیتلر را تبدیل به دیوانه ای خون آشام کرده بود؟ آیا آتشی که او افروخته بود تماما تقصیر خود او به تنهایی بود؟ آیا دنیا برای هیتلر جایی گذاشته بود؟
ناپلیون هم میگفت که طالب صلح است اما صلحی که او میخواهد نه صلحی که دیگران دوست دارند. هیتلر هم با مغزش علیل خود شاید نوعی صلح میخواست ولی او میخواست که صلح را دیکته کند نه دیگران. آنان میخواستند تمامی قدرتهای خود را حفظ نمایند بعد صلح کنند.
در دو طرف خیابانی که هیتلر دستور داده بود که تا چوبه های دار افراشته گردد تا او بتواند مخالفان خود را اعدام کند. ( دیکتاتور ها تحمل دیدن مخالف را ندارند و میخواهند او را حذف فیزیکی کنند. التبه مخالفان هم اگر بتوانند میخواهند دیکتاتور ها را سرنگون نمایند. ) کشتن و بستن و از بین بردن یکی از راه هایی است که دیکتاتور ها آن را میپسندند. یکدسته سرباز با احترام در کنار خیابان به صف ایستاده بودند با اسلحه هایشان بحالت خبردار و احترام آمیز شاید منظره دلپذیری بود برای یک دیوانه قصاب آدمها و حالت اقتدار دیکتاتور را مجسم میکرد.
صفوف منظم سربازان و رژه های باشکوه آنان شاید برای انسانهای جوان و کودکان زیبا و پر ابهت باشد و دلپذیر ولی برای کسانی که در پس این پرده نمایش قتل ها کشت و کشتار ها را هم میتوانند ببینند منظره ای دلفریب نخواهد بود. آنان تصویر زیبا و درخشان رژه نظامی همراه با توپ و تانگ را نمیبینند بلکه تصویر واقعی جنگ را مشاهده میکنند که سربازان زخمی شده با آه و ناله جان میسپارند و زنان و کودکان در زیر چکمه هی سربازان جان میدهند. و فرار انسانهایی را میبینند که از تاریکی های جنگ به ستوه آمده با دست خالی و شکمی گرسنه بسوی آینده هایی نا پیدا فرار میکنند. آری جنگ ذلت است و آدمکشی نه مارش و رژه و آهنگهای دلپذیر؟
Recently by Sahameddin Ghiassi | Comments | Date |
---|---|---|
Dear Bank of America | 3 | Nov 30, 2011 |
کنار گذاشتن تعصبهای غیر علمی و زن ستیزی؟ | - | Nov 29, 2011 |
آمریکایی که تخصص در بیخانمان کردنها و چاقی های افراطی دارد؟ | 1 | Nov 29, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |