پادشاه بلخو حوریان بهشتی و زندگی آمیش های آمریکایی


Share/Save/Bookmark

پادشاه بلخو  حوریان بهشتی و زندگی آمیش های آمریکایی
by Sahameddin Ghiassi
28-Sep-2009
 

نمیدانم شما لغت آمیش را شنیده اید یا نه اینان گروهی هستند که در آمریکا زندگی میکنند. انسانهایی بسیار والا میباشند. مسیحی میباشند ولی با تمدن صنعتی موافق نیستند. و سعی دارند مثل قدیم زندگی کنند از ماشین و ماشین های صنعتی گریزان میباشند. زندگی بسیار ساده را می پسندندو با مدرن کردن زندگی مخالفت میکنند. آنان در اروپا هم زندگی میکنند زندگی آنان بسیار ساده است. از تمدن ماشینی گریزان هستند. سعی میکنند از وسایل مدرن استفاده نکنند به عبارت ساده تر زندگی آنان مثل دویست سال پیش است. دختران را بمدارس متوسطه هم نمیفرستند. میگویند که آنان فاسد میشوند. تلاق بسیار نکوهیده است . حتی در کشاورزی هم از ماشین الات مدرن استفاده نمیکنند. در یک کشور صنعتی مثل آمریکا که همه چیز به صنعت وابسته است. و مردم را تربیت کرده اند که تا میتوانند بخرند و مصرف و اصراف نمایند. و با دادن اعتبار های کلان مردم را به خرید بیش از نیازشان تشویق میکنند. زیرا کارخانه هایشان تولید میکنند و بایست خریدار داشته باشند و گرنه بایست این همه تولیدات را انبار کنند. در کشوری که مردم هر دوسال یکبار اتوموبیلهای ساخت آمریکا را مجبور هستند که عوض کنند وگرنه با تعمیرات سرسام آور مواجه هستند. زندگی آمیش ها نوعی مبارزه است. آنان به صنایع و تولیداتی روی میاورند که احتیاج به ماشین و نیروی برق نداشته باشد. کشاورزی و صنایع دستی رل مهمی در زندگی آنان بازی میکند. فرزندان آنان به دانشگاه ها نمیروند. بلکه به آموزش همان علوم قدیمی میپردازند. البته باز هم بین همان آمیش ها درجه بندی هم وجود دارد از تندرو گرفته تا میانه رو. تندرو ها از برق وماشین و صنایعی که از دویست سال پیش بوجود آمده است استفاده نمیکنندو میانه رو ها حتی اتومبیل هم سوار میشوند.

البته صنعت و زندگی صنعتی مشگلاتی هم دارد. آلوده سازن محیط زیست و از هم پاشیدن خانواده ها و کار و خرید های بیش از حد و زندگی مجلل و گران و در نتیجه دوری از انسانیت و روی آوردن به مادیات و ماده گرایی.

شاید بهترین راه راه میانه ای بین این دو باشد. نه اینکه تمامی هستی و زندگی را فدای صنعت و پیشرقت صنعتی کنیم و نه به تمام معنی صنعت را از زندگی حذف نماییم و بخواهیم مثل دویست سال پیش زندگی کنیم.

پادشاه شهر بلخو میگفت که ما صنایع مدرن را میخواهیم چه کنیم. ما رابطه با کشورهای پیشرفته را میخواهیم چه کنیم. ما پزشکی مدرن را میخواهیم چه کنیم همان روحانیون ما میتوانند با ورد و دعا همه امراض را معالجه کنند. ولی وقتی خودش مریض میشد پزشک از فرانسه وارد میکرد. و از بهترین داروها دنیا و از بهترین وسایل مدرن پزشکی استفاده میکرد تا بیشتر عمر کند. ولی برای ملت و رعیت میگفت شما مدرن شدن را میخواهید چه کیند. شما دانشگاه میخواهید چه کنید . ذوب آهن به چه درد میخورد چه استفاده ای دارد آهن ذوب شده به چه کارتان میآید؟ مگر در هزار سال پیش ذوب آهن بوده است. مردم از آهن استفاده میکردند و احیتاجی به ذوب کردن آن هم نداشتند. این همه پول را میخواهید صرف یک کار بیهوده کنید و آهنی را ذوب کنید که چه شود؟ آهن ذوب شده بچه کارتان میاید بجای آن نماز بخوانید که نمازتان قضا نشود. بجای ذوب کردن آهن روزه بگیرید خدای تبارک و تعالی شما را دوست دارد و رهنمایی میکند. مریض که شدید این همه داروهای گران را میخواهید چه کنید. دعا بخوانید نماز بخوانید روزه بگیرید همه مشگلات های شما حل میشود. مگر در هزار سال پیش دانشگاه و کنکور بوده است که شما این قدر دنبال دانشگاه ها و کنکور ها هیستید. کنکور را میخواهید چه کنید. بجای کنکور نماز بخوانید. خمس بدهید زکوت بدهید اینها همه از کنکور بهتر است و بدرد آخرت شما هم میخورد. ما یک کتاب داریم که بزبان لاتین است و همان کتاب برای ما کافی است. اینقدر کتابهای گوناگون نخوانید مغز شما را خراب میکند. در شما شک ایجاد میکند. من گفته ام که یک وزارت بنام وزارت شکیات درست کنند و وزیر آنرا هم خودم انتخاب خواهم کرد. تا شما را رهنمایی کند. فقر و بیچارگی خوب است. و نعمت الهی است . رفاه و آسایش مال شیطان رجیم است. مگر شما شیطان پرست هستید که میخواهید دکتر و یا دانشمند شوید؟ دانشگاه ها محل تدریس شیطان ها است. همه بدبختی ما از همین دانشگاه ها شروع شده است.

پزشک ها و دکتر ها بچه درد میخورند. هم گران هستند و هم ایمان ندارند. یک روحانی میتواند کار آنان را خیلی بهتر انجام دهد و با یک دعا همه امراض را شفا بخشد. روحانی به خدا وصل است و دکتر به دانشگاه که محل آموزش شیطان است. آیا در هزار سال پیش ما دکتر داشتیم؟

شما عقلتان نمیرسد هر چه دارید به روحانیون بدهید. هر چه پول دارید به دست روحانیون بسپارید تا آنان برای شما دعا کنند و آخرت را برای شما درست کنند. پول وسوسه انگیز است مال شیطانان است آنرا به دست روجانیون بدهید تا آنرا پاک کنند. شما که نمیتوایند پول هایتان را پاک کنید ولی روحانیون علم آنرا دارند. پول میخواهید چه کنید فقر خیلی بهتر است پولها را به روحانیون و شیوخ بدهید. آنان به وسوسه شیطان دچار نخواهند شد چون عالم هستند ولی شما را شیطان براحتی گول میزند. چون شما عامی هستید. پس مال را میخواهید چه کیند. با فقر وفلاکت زندگی کردن خیلی بهتر است. زیرا شیطان با آدمهای فقیر وگرسنه کاری ندارد.

من از همه شما به تنهایی عاقل تر هستم و من میتوانم برای شما تصمیم بگیریم اگر همه شما نه بگویید و من بلی آن بلی من مهم است و بایست اجرا شود و همه نه های شما ارزش ندارد. شما صغیر و مقلد هستید. بایست به من توجه کنید خدای تبارک و تعالی مرا به این مقام الکی که نرسانده است او شخصا مرا امتحان کرده است و دیده است که برای پادشاهی بر شما لایق هستم و با تبلیغات شدید الهی من توانستم بر خر مراد سوار شوم و شما همه پیاده هستید. به من که بر خر مراد سوار هستم احترام فوق عاده بگذارید زیرا این خدای تبارک و تعالی بوده است که این همه خر را برای من خلق کرده است.

جوانان با شور و ساده دل شهر بلخو با هیجان نعره میکشیدند که جاوید پادشاه سایه خدا و شاید هم خودخدا. بعضی از جوانان از شدت نعره های غول آسایشان حنجره هایشان پاره شد و آمبولانس آمد و آنان را به بیمارستان برد تا حنجره هایشان را دکتر ها دوباره بخیه بزنند. چند نفر هم زیر دست پای مردم غیور و هیجان زده از بی هوایی وفشار کشته و یا زخمی شدند.

پادشاه شهر بلخو ادامه داد شما این دنیا را میخواهید چه کنید زودتر به آن دنیا بروید که در آنجا حوریان مه پیکر در خیابان هایش با حجاب راه میروند. آنان همیشه دوشیزه هستند و هر بار که با آنان مقاربت کنید. و بعد از اینکه آلت خود را بیرون آوردید دوباره پرده بکارت آنان بهم جوش میخورد و دوباره دختر میشوند. آیا آنان بهتر از دختران زمینی نیستند که با یک حرکت کوچک آلت شما از دخترگی ساقط میشوند و دیگر دختر نیستند بلکه زن میشوند. آدم عاقل کدام را انتخاب میکند. یکی از جوانان گفت شما که اینرا میدانید پادشاها چرا خودتان به بهشت نمی روید تا از آنان استفاده کنید. پادشاه گفت برای اینکه خدای تبارک وتعالی مرا برای این زمین برگزیده است و گرنه من میخواستم از همان جوانی که هشتاد سال پیش است به بهشت بروم و چند تا از همان حوریان بهشتی را که حجاب کامل هم دارند برای خودم بردارم.

ولی اکنون من به همین زمین و مه پیکران زمینی مجبورم قانع باشم و آن حوریان زیبا روی بهشتی را به شما میسپارم. میدانم که شما خیلی از آنان لذت خواهید برد. شوخی نیست حوری همیشه بکارت دار باقی میماند.

این زندگی بچه درد میخورد همیشه بایست دنبال نان و آب باشید و بدوید . کار کنید. زن بگیرید زن خرج دارد و مشگل دارد. ولی در آنجا حوریان بهشتی خرج ندارند. در جویهای بهشت بجای آب عسل و شیر در جریان است کدام آدم عاقلی عسل و شیر را با آب معاوضه میکند. پس زود تر بروید و شهید بشوید تا به وصال حوریان بهشتی برسید. پادشاه دلسوز شما.


Share/Save/Bookmark

more from Sahameddin Ghiassi
 
Sahameddin Ghiassi

دیدار بزرگان شهر بلخو با پاشاده شهر بلخو

Sahameddin Ghiassi


بزرگان شهر بلخو که دیدند پادشاه  انان دارد همه شهر و همه کشور وابسته به شهر را بهم میریزد و هیچ اطلاعاتی راجع به شهرداری و کشورداری اصلا ندارد.  و وزارت خانه های مهملی درست کرده است.  مثل وزارت دروغ و دزدی و وزارت کثافات و نجاسات.  و کشور و شهر بلخو دارد به عهد حجر بر میگردد و پادشاه همه دانشمندان را یا کشته و یا اخراج کرده است و با پررویی مثل یک دوآل پا به تخت سلطنت چسبده است و کنه وار لباس پادشاهی را به تن خود دوخته است که تنها با کندن پوست بدنش میشود لباس را از تن او بیرون آورد.  ودیدند که همه کارخانه ها و مدارس را تعطیل کرده است  که باصطلاح خودش مردم در بیکاری و خریت باقی بمانند.   و همه امور کشور را به دست فک و فامیل خود سپرده است که هیچ دانش ومعلوماتی ندارند.  و مردم هم از این وضع بسیار ناراضی هستند و ممکن  است که یک انقلاب خونین بکنند.  برای اینکه جلوی خون ریزی بیشتری گرفته شود یک روز دوباره به پادشاه که مدت چهل سال بود حکومت میکرده و میلیارد ها میلیارد دلار دزدی کرده است و در همه بانکهای دنیا حساب باز کرده است.  گفتند که شما اکنون باندازه کافی پول و طلا دارید و چهل سال است که حقوق و مزایای فوق عاده ای دریافت کرده اید.  حالا هم که عمر شما بالای صد و بیست سال است  بیایید محض خاطر خدا استعفا دهید تا یک جوان حداقل هفتاد ساله بجای شما بنشیند.  پادشاه گفت  من هشتاد سال گدا بودم و باز شاهی بسر من بدستور خداوند تبارک وتعالی بسر من نشست و من تنها چهل سال است که پادشاه هستم  لااقل من بایست هشتاد سال که گدایی کرده ام  هشتاد سال هم پادشاهی بکنم.  نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر.  بزرگان گفتند ولی مردم هر روز در خیابانها اعتراض میکنند و راضی نیستند.  وی گفت مردم که مهم نیستند  آنها را هر کار ی کنم باز ناراضی هستند.  من که نمیتوانم همه مردم را راضی کنم پس بگذارید که همه ناراضی باشند.  این مهم نیست.  خداوند تبارک و تعالی راضی است.  مرا خدا به مسند ریاست توسط باز شاهی نشانده است  خود خدا و هم بایست از آسمان پایین بیاید و مرا از سلطنت خلع کند. مردی چه کاره اند.  آنان غلامان من هستند.   من هشتاد سال گدایی کردم مگر مردم با من کاری داشتند  حالا هم من بایست هشتاد سال پادشاهی بکنم و آنان نبایست با من کاری داشته باشند.  بعد هم پادشاه دستور داد غلامانش بیایند و همه بزرگان شهر را دستگیر کنند و بعد فرمودند  که ببرید آنان را و همه آنان را حامله کنید.  و بعد هم بکشید و بسوزانید.  یکی از بزرگان که دید بایست همه کشته شوند  گفت ترا بوسیله یک باز شاهی کامپیوتر و با برنامه ریزی پادشاه کرده اند و خداوند تبارک وتعالی هیج دخالتی در پادشاهی تو نداشته است.  مردم هم در اثر تبلیغات کمونیست ها و کاپیتالیست ها و با خرج کردن پول آنان  به تو ایمان آورده اند و ترا بنام پادشاه انتخابی خداوند تبارک و تعالی قبول کرده اند وحلقه دور سر ت هم که نور است در اثر تکنیک مترقی و پیشرفته دنیای صنعتی است که برایت درست کرده اند وگرنه تو هنوز هم یک گدای ابله بیشتر نیستی.  پادشاه خودش هفت تیرخود را در آورد و چو ن  تیراندازی خوب بلد نبود آنقدر تیر شلیک کرد که در اثر آن حدود سی نفر از دوستان خودش  و بعلاوه بیست تن از بزرگان  و باضافه مرد سخنگو  کشته شدند. و تعداد بسیاری هم زخمی شدند.  پادشاه که کلکسیون اسلحه های کمری داشت از بیشتر آنها در این تیر اندازی استفاده کرده بود.  بعد هم فتوی داد که سی نفر خودی ها شهید هستند و بقیه خاین میباشد و بایست در کفر آباد دفن شوند.  باشد تا روزی ملت بیدار بلخو پادشاه دیوانه را به میز محاکمه بکشانند.  به امید آن روز آمین. 


Sahameddin Ghiassi

شهردار بلخ به پادشاه بلخ گفت مردم تو را نمیخواهند. پادشاه گفت؟

Sahameddin Ghiassi


یک روز شهردار بلخ به پادشاه گفت که مردم از تو سیر شده اند و ترا نمیخواهند بیا و با سرسنگینی برو.  گفت مردم غلط کرده اند  مگر مردم مرا سرکار گذاسته اند که حالا میخواهند مرا بردارند.  مرا باز شاهی به پادشاهی انتخاب کرده است و انتخاب او انتخاب خداوند تبارک و تعالی است. مردم سگ کی باشند که مرا نخواهند آنان که عقلشان نمیرسد که  که را بخواهند و که را نخواهند.  فرادی همان روز شهردار به قتل رسید و معاونش هم زندانی شد.  این است عدالت در سرزمین بلخ.  راستی این بلخ با شهر بلخ موجود هیچ رابطه ای ندارد.  اسامی آنها تصادفی شبیه هم هستند.  در حقیقت این شهر بلخو بوده است که با مرور زمان به بلخ راحت تر تلفظ شده است. 


Multiple Personality Disorder

Genetic diseases among the Amish

by Multiple Personality Disorder on

[Some Amish groups have a very limited gene pool. For example, the vast majority of Amish in Lancaster County, PA, are descendents of about 200 Swiss citizens who emigrated in the mid 1700s. Because they traditionally do not marry outsiders and because few outsiders have joined the order, the "community has been essentially a closed genetic population for more than 12 generations." Thus, intermarriage has brought to the fore certain genetic mutations that were present in the initial genetic pool (as they are in any population), making the Amish host to several inherited disorders." These include dwarfism, mental retardation and a large group of metabolic disorders. One in 200 have glutaric aciduria type I; they are born healthy, but can experience permanent neurological damage when a mild illness strikes. From 1988 to 2002, the Clinic for Special Children in Lancaster County, PA, has "encountered 39 heritable disorders among the Amish and 23 among the Mennonites.....For 18 of the disorders seen regularly at the clinic, the incidences are high, approximately 1/250 to 1/500 births"]