عشقبازیهای دوران نوجوانی


Share/Save/Bookmark

عشقبازیهای دوران نوجوانی
by Sahameddin Ghiassi
29-Dec-2009
 

حسام میگفت هنگامیکه به دبیرستان میرفت و در کلاس هشتم بود بچه های همکلاسی روزی به گفتند که پدر و مادر سیروس به مسافرت رفته اند و او تصمیم دارد که یک مهمانی بزرگ بدهد و همه دوستان همکلاسی خود را دعوت کند. سیروس دارای پدر و مادر بسیار ثروتمندی بود بطوریکه خانه آنان در شمیران در آن دوره یک خانه بیست هزار متری در بهترین نقاط شمیران بود.

خانه سیروس علاوه بر بزرگی بسیار شیک و مدرن هم بود و پدرش در ساختن این خانه سنگ تمام گذارده بود. علاوه بر استخر تابستانی و زمستانی و زیر زمین های بسیار با حوضهای کاشی و مبلمان بسیار گرانقمیت. خانه دارای دو زمین تنیس و یک زمین فوتبال و یک زمین بسکتبال و هم چنین زمین والیبال بود.  در روز های عادی سیروس بچه ها را برای بازی و شام هم دعوت میکرد ولی اکنون که پدر و مادرش به آمریکا رفته بودند او خیال داشت که یک مهمانی بسیار استثنایی بدهد.

شاید این خانه حد اقل ده نفر خدمه داشت. باغبان و آشپز و خدمه دختر و زن.  سیروس یک آپارتمان مجزا داشت که دارای آشپزخانه و حمام بود.  وی علاوه براتاق خواب اتاق پذیرایی و اتاق کار و اتاق نشیمن هم به تنهایی داشت. پدر وی یک تاجر بسیار مهم بود.  که شاید در آن روزها به تنهایی از تمامی پدران بچه بیشتر در آمد داشت. 

باوجود این سیروس یک پسر مغرور به ثروت پدر و مادر نبود با بچه با مهربانی رفتار میکرد و متاسفانه این بعضی از بچه ها بودند که به ثروتمند بودن او حسادت میکردند و سعی میکردند که او را ناراحت نمایند.  سیروس همیشه با اتوموبیل مخصوص خود به دبیرستان میآمد. البته وی راننده مخصوص بخود را داشت.  اتوموبیل او یک شورلت آخرین مدل بود. 

مادر سیروس هم استاد دانشگاه بود و دایی وی هم یک سرلشگر بسیار مهم ارتشی بود. 

حسام میگفت که سیروس با او خیلی دوستانه رفتار میکرد. حسام هم از خانواده ای متوسط بود ولی اصلا حسود نبود. اگر سیروس او را بخانه شان دعوت میکرد. حسام هم او را به خانه خودشان میبرد و کاری به این نداشت که خانه آنان در برابر خانه سیروس حکم یک آپارتمان یک  اتاق  خوابه را دارد.  یعنی خانه حسام که مال پدر و مادرش و خواهران و برادران او بود حتی از آپارتمان سیروس که تنهامال خود سیروس بود هم کوچکتر بود. یعنی یک خانه که در آن هفت نفر زندگی میکردند بمراتب کوچکتر از محل زندگی سیروس به تنهایی بود.

سیروس اکثر دوستانی که با او خوب بودند و به او حسودی نمیکردند دعوت کرده بود.

شام و خوردنی ها و نوشیدنی های فراوانی هم تهیه دیده بود. بعد از صرف شام و بعد از اینکه نوکرها و کلفت ها رفتند. یک ماشین آخرین سیستم بنز سفید رنگ وارد خانه شد و یک خانم بسیار زیبا و قد بلند با بهتری لباسهای مد آن زمان وارد ساختمان شد.


سیروس به پیشواز وی رفت و او را هما معرفی کرد. هما یک زن معمولی نبود بلکه زن بسیار خوش لباس خوش قد و بالا و بسیار شیک و اشرافی بود.  سیروس قبلا گفته بود که او یک زن زیبا را دعوت خواهد کرد تا بچه ها مزه زن را بچشند.

در آن زمانی که یک دبیر در ماه هزار تومان حقوق میگرفت و حداکثر دو هزار تومان. سیروس به آن زن برای یک شب که با بچه ها باشد و شیرینی زنانگی را به بچه بچشاند. سه هزار تومان دریافت کرده بود.  سیروس میگفت که وی معشوقه ثروتمندان است و خانم درباری میباشد. 

به عبارت دیگر مشتریان وی یا درباری بودند و یا بسیار ثروتمند. حالا سیروس چهارده ساله چطور توانسته بود با او رابطه برقرار کند. مطلبی بسیار مفصل است. 

سیروس به بچه میگفت که هیچ نترسند که این هما خانم بسیار مطمین است و مرتب و هرشب دکتر او را چک میکند و در ضمن او با مردان واقعا تماس ندارد بلکه با روکش با آنان عشقبازی میکند و اهل ماچ و بوسه هم نیست.  به عبارت دیگر او میگفت که اگر کسی میخواهد میتواند با هما خانم در اتاق خواب عشقباری کند.  البته نه عشقبازی بلکه سکس تنها.  سیروس به بچه گفت البته میتوانید که با او در اتاق تنها باشید و هیکل زیبا او را کاملا برهنه ببینید و مجبور نیستند که به او داخل شوید. زیرا هما خانم هم میل ندارد که عمل جنسی انجام دهد فقط اگر شما خیلی میل دارید او شما را راهنمایی خواهد کرد. هما شاید حدود بیست هشت ساله بود. و آن شب رل معلم سکس را بازی میکرد. اغلب بچه ها جرات نکردند که با او کاملا همخوابه شوند و فقط به دیدن دستگاههای زنانه او کیفور شدند.  البته بعضی بچه ها هم با کمک هما خانم با او کاملا هم خوابه شدند.

بهر حال همه بچه ها از اینکه توانسته بودند زنی را لخت و عریان بدون شورت ببینند بسیار مسرود و کوک بودند و تا مدتها در باره سینه ها و دستگاههای جنسی او صحبت میکردند.  آنان هم که توانسته بود با کمک هما به داخل ناز او وارد شوند از گرمی و تنگی و مطبوعی میان رانهای او داستانها تعریف میکردند. باری این هدیه سیروس ثروتمند به دوستان جوان خودش بود. یادش به خیر.


Share/Save/Bookmark

more from Sahameddin Ghiassi