داستان محبوبه چینی قسمت سوم


Share/Save/Bookmark

داستان محبوبه چینی  قسمت سوم
by Sahameddin Ghiassi
09-Jan-2010
 

آرین که فکر میکرد حسادت و تمامیت خواهی و یا حرص بیش از حد داماد آمریکایی مینا باعث این همه درد سر شده است فکر کرد که بهتر است که کنار برود و مینا را به دخترش بسپارد. دختر مینا ظاهرا خیلی از کارهای زشتی که انجام داده بود پشیمان بود. با وجود اینکه آرین به دوستی مینا خیلی نیازمند بود ولی برای اینکه مشگلی دیگر پیش نیاید تصمیم گرفت که از آنان فاصله بگیرد. زیرا به نظر میرسد که دختر و داماد مینا نگران این هستند که مبادا مینا یک کمک مالی به آرین بکند.

آرین که زن بچه هایش را مجبور شده بود رها کند و به تنهایی به آمریکا بیاید تا کار و مسکنی دست و پا کند و بعد آنان را به آمریکا بیاورد. آرین برای اینکه خاطر دختر و داماد مینا کاملا راحت شود تصمیم میگیرد که از آن شهر برود و در شهر دیگری اتاقی اجاره کند و دنبال کار خود را بگیرد.

آرین به مری لند که نزدیک واشنگتن است میرود و در یک دانشگاه بطور موقت و پارت تایم مشغول کار میشود. چند روز بعد مریم به آرین تلفن میکند و میگوید که مادرش درگذشته است و ضمن تشکر و عذرخواهی از او از اینکه به شهر دیگری رفته است نیز اظهار رضایت میکند. باحتمال مریم دیوانه وار شوهر آمریکایی خود را دوست میداشت و میخواسته است که او نگران وضع اموال مادرش نباشد. زیرا پسر آمریکایی که کاملا وابسته به مال و کمک مینا بوده از اینکه مقداری از ثروت مینا ممکن است به آرین برسد بسیار وحشت داشته است و از همین رو بوده که مریم به مادرش پریده بود و زن بیچاره مریض را بسختی کتک زده بود باحتمال سنگینی روانی این کتک خوردن برای مینا بسیار بیشتر از صدمه بدنی آن بوده است. و زن بیچاره تنها دو سه روز بعد در بیمارستان بخاطر مهر شدید دختری جان میدهد؟


آرین با تاثر از مرگ دوست خود و از عاقبت شوم وی باز از مریم تشکر میکندکه اورا در جریان گذارده است. مریم باز به آرین میگوید که حاضر است جبران مافات کند و هر کمکی که از دستش بر میاید برای آرین انجام دهد. ومیگوید بخاطر گند زدن آن شب و توهین و دست درازی بمادرش بسیار اندوهگین است. آرین میگوید مادر عشقی عمیق است و او ترا بخشوده است.

آرین که یک استاد برجسته و توانا بود بزودی مورد توجه اولیای دانشگاه واقع شده و کار تمام وقت و کمک میگیرد. یک استاد چینی هم به او معرفی میشود که با هم کارهای تحقیقاتی کنند.

همسر ایرانی آرین برای او نامه مینویسد که میخواهد تلاق بگیرد و بچه ها را پیش او خواهد فرستاد. ژامک همسر ایرانی آرین که دختر یک تاجر فرش است میگوید که او آمریکا را دوست ندارد و هیچوقت به آمریکا نخواهد آمد بخصوص اگر برای ماندن برای زمانی طولانی باشد. به آرین پیشنهاد میکند که برای خودش همسری بگیرد تا او بتواند بچه هارا به آنجا بفرستد. و خودش هم در تهران بماند و ازدواج کند و میگوید که یک آقای دکتر هم خواهان ازدواج با او است. به عبارت دیگر همسر آرین آب پاکی را روی دست او میریزد که به آمریکا نخواهد آمد و با او هم دیگر تمایلی ندارد که زندگی کند زیرا با مرد دیگری آشنا شده است.

وادامه میدهد که هرچه زودتر بایست شاه پسر هایش و شاهزاده خانم هایش را ببرد. خانم استاد چینی که وانگ می نام دارد به آرین بسیار نزدیک میشود و چون آرین تحصیکرده فرانسه و انگلستان بوده و زبان انگلیسی وی بسیار بالا بوده وانگ می بسیار خود را به او وابسته میبیند.

آرین در این مدت بجای یک اتاق با کمک وام بانگ یک خانه بزرگ میخرد و چون در  آمد خوبی داشته و در ضمن کارتهای اعتباری زیادی باو داده اند بزودی زندگی شیک و مجللی را راه میاندازد به امید اینکه زن بگیرد و دو شاه پسر و دو شاهزاده خانمش را پهلوی خودش بیاورد.

وانگ می در این مدت به او زیاد کمک میکند. وانگ می دکتری مخابراتی دارد و مثل آرین از استادان برجسته کشورش میباشد. که بورس تحقیقاتی گرفته است و برای دو سال به آمریکا اعزام شده بود. روابط کاری و علمی و نیز طرز فکر های شبیه بهم آنان بزودی آندو را خیلی بهم وابسته میکند.

وانگ می یک زندگی بسیار ساده و فقیرانه ای دارد و برعکس آرین توانسته بودکه با گرفتن وام یک خانه یک میلیون دلاری بخرد و نیز با استفاده از کارتهای اعتباری که به او داده بودند چندین صد هزار دلار وسایل لوکس و مبلمان خریده بود و خانه زیبای خود را مثل یک کاخ آراسته بودکه این هم از خاصیت زندگی آمریکایی است که به انسان آنقدر وام میدهد که بتواند یک زندگی بسیار لوکس بعد از دوسه کار را دست پا کند.

نمیدانم چرا آرین اینقدر گشاد بازی در آورده بود. و یک زندگی لوکس توام با قرض فراوان برای خودش آفریده بود. وی که حقوقی معادل شش هزار دلار در ماه بود مجبور بود حدود پنج هزار پانصد دلار آنرا قسط بدهد. و تنها پول نقد وی در جیبهایش ماهی پانصد دلار بود.


باز وی کمبود خرج خود را از کارتهای اعتباری تامین میکرد و متاسفانه روز به روز قرضهایش بیشتر و بیشتر میشدند. داشتن خانه لوکس وماشین لوکس مسلم است که احتیاج به در آمدی خوب و فوق عاده هم دارد.

وانگ می برعکس آرین در یک اتاق بسیار محقر زندگی میکرد. و اسباب زندگی او هم بسیار محقر بودند. حتی او یک جفت کفش بیشتر نداشت و تنها کیفی که این استادبرجسته بدست میگرفت کاملا کهنه و رنگ و رو رفته بود.

بقیه داستان را بعدا خواهم نوشت.


Share/Save/Bookmark

more from Sahameddin Ghiassi