سورِ سور بود چهارشنبه
عورِ عور كه در آتشِ هم نشستیم
این واو حتا
بینِ من و تو نبود
تا سایۀ یك او
سرخِ سرخ كه از آتشها گذشتیم
دورِ دور . . . از شعرها و خیالها
که بیرون كشیدیم ما
شبِ سرخ را.
اندوه، مرگ و كینه
دستِ اهرمن پر است همیشه اما
با چهار دستِ خالی ما
عشق را تكخالِ دل بودیم.
سور اهرمن خورده
از سورِ ما گریخته
سرِ سورها
كه از آتش جهد آبها.
آنِ ما شد
دستِ دستها
شادی، زیستی، مهر
با آذرِ هورمزد آمد
آخرین چهارشنبه
اولین جوانهها
بهارِ تن
سورِ سورها
سرخیِ آتشها.
16/3/2011
Recently by Alef Mahan | Comments | Date |
---|---|---|
کارناوال ریو تا تهران | 1 | Nov 27, 2012 |
اتوبوسی بنام هوس | - | Oct 29, 2012 |
از « آ » تا « ی » ای آزادی | - | Oct 13, 2012 |