پرده ششم: بدين گونه محمود شدپادشاه - بشد پادشاه و رئيس سپاه
در پرده اول بر سر به سرقت رفتن سه بيليون دلاردر نظام بانكى بين رهبر و اسفنديار نزاعى در مى گىرد. در اين نزاع رهبر مغلوب اسفنديار مشود و حاضر ميشود به صحنه بيايد و به طرفداران خود بگويد كه اين مجرا را بيش از اين كش ندهند. و همچنين با قسم خوردن به جان فرزندش مجتبى حاصر ميشود نصف ايران و درآمدهاى مادى و معنوى حاصل ازامامزاده ا را به اسم آنها كند.
در پرده دوم اسفنديار از آشتتى با رهبر سر باز ميزند و تاكيد ميكند كه ديگر به اين رهبر اعتمادى ندارد و همينطور اينكه مبانى اعتقادى اسلام ايرانى او با رهبر متفاوت است و اينكه او از حمايت اسرائيل، دنياى غرب و جهان عرب به رهبرى عربستان برخوردار است. در اين موقع رهبر به گريه و زارى مى افتد و بلافاصله با خاتمى تماس مى گيرد. خاتمى هم اورا به خاطر اينكه از انترش روى دست خورده شديداً سرزنش مى كند و از كمك كردن به او خود دارى ميكند.
در پرده سوم رهبر به گناهان خوداقرار و اعتراف ميكند و اسرار مىكند كه اين گناهان بدين سبب رخ داده كه زمينه هاى ظهور امام زمان فراهم شود. از مردم ايران التماس دعا مى كند و ميخواهد كه موقعيت او را درك كنند و او را ببخشند. او سپس با يارانش به ته چاه جمكران سقوط مىكند تا از آقا امام زمان بخواهد تا خود زمام امور را بدست گيرد.
در پرده چهارم به خاطر افتضاحات زياد، امام زمان از رهبر و يارانش مىخواهد در ته چاه جمكران باقى بمانند. سپس به بالاى چاه صعود ميكند تا خود زمام امور را بدست بگيرد. امام زمان در بالاى چاه و در حضور زوار خطابه اى آتشين ايراد ميكند. مبانى اعتقادى خود را چنانكه در احاديث آمده بطور دقيق گوشزد ميكند و شعيب را به عنوان دستيار خود انتخاب ميكند. اما اسفنديار كه نگران آينده خود بود به هنگام استراحت در وقت ناهار به غذاى امام زمان زهر مار ميزند و اورا به قتل ميرساند. نقاب او را به صورت خود ميزند و جسد اورا به ته چاه مياندازد.
در پرده پنجم اسفنديار در نقش امام زمان تمامى مبانى اعتقادى اسلام ايرانى را بازگو ميكند و تفاوت هاى انرا با اسلام اخوندى به وضوح اشكار ميكند. سپس در نماز جمعه و در حضور انبوه نمازگزاران به همان شيوه اى كه پيامبر در غدير خم على را به جانشينى خود بر گزيد رسماً احمدى را به عنوان نايب امام زمان معرفى ميكند وسپس به خاطر اينكه گند قضيه در نيايد بار ديگر به غيبت كبرى روى مى آورد.
پرده ششم
بدين گونه محمود شدپادشاه
بشد پادشاه و رئيس سپاه
چنين گفت فردوسى پاكزاد
زاين پادشاه و از اين عدل و داد
"جـــهـــان آفـــريـــن تـــا جـــهـــان آفـــريــــد
چـــنـــو مـــرزبـــانـــي نـــيـــامــــد پــــديــــد
جـــهـــانـــدار مـــحـــمــــود شــــاه بــــزرگ
بـه آبـشـخـور آرد هــمــي مــيــش و گــرگ
ز كــشــمــيــر تــا پـــيـــش دريـــاي چـــيـــن
بـــرو شـــهـــريـــاران كـــنـــنـــد آفـــريــــن
چـو كـودك لــب از شــيــر مــادر بــشــســت
زگــهــواره مــحــمــود گــويـــد نـــخـــســـت
نــه پــيــچــد كــســي ســـر زفـــرمـــان اوي
نـــيـــارد گــــذشــــتــــن ز پــــيــــمــــان اوي
تــو نــيــز آفــريــن كــن كــه گــويــنـــده ي
بــــدو نــــام جــــاويـــــد جـــــو يـــــنـــــده ي
بــــدانــــســــتــــم آمــــد زمــــان ســـــخـــــن
كـــنــــون نــــو شــــود روزگــــار كــــهــــن
"
در آغاز اين رهبر سخت كار
بشد روي يك اسب تازى سوار
سفرهاى استانى آغاز شد
و اينطور آغاز يك فاز شد
در آغاز و در ابتداى سفر
همه آمدند توى ميدان شهر
يگان ها برفتتد در جايگاه
كه تا گوش دارند فرمان شاه
پس از آن برفتتد در شهر رى
همه كاملا تحت فرمان وى
برفتتد در مرقد آن امام
كه جا اورنداحترام تمام
از انجا سپس پادشاه كبير
بشد با سپاهش بسوى كوير
شتابان به سوى امام زمان
امام زمان در چه جمكران
كه تا دسته جمعى نيايش كنند
خداوند عالم ستايش كنند
بخواهند از سرور مسلمين
كند قلع و قمع جمله مشركين
سپس در همانجا در استان قم
بزد بوسه اى بر دو بمب اتم
بگفتا به ياران ناره نفس
ز جا كن همه خار و خاشاك وخس
همه خار و خاشاك در اصفهان
ز يزد و ز كرمان و از سيستان
و هم بندر عباس و در زاهدان
بفرمود بعدا به بوشر رويم
به نيروگهش بوسه اى برزنيم
بگفتا بقاياى ان رهبرى
همانكس كه ازما بخورد تو سرى
براى نجات وجود خودش
نجات همه تار و پود خودش
تمام زخائر به زير زمين
بداده به هند و به روس به چين
همه ظاهرا بهر اين پايگاه
همين پايگاه و همين جايگاه
تو دانى كه اينها همه كافرند
كه اينها همه پيرو رهبرند
خدايا بسوزان تو اين رهبران
تمامى اين رهبران وسران
به ما قدرتى ده كه با انفجار
كنيم يك يك رهبران تكه پار
جنان انفجارى كه ان رهبرى
بگيرد از ان هر دو گوشش كرى
بداند كه ما سكته اش ميدهيم
كه ما شُك به هرنقطه اش ميدهيم
تمامى اين خاك ايران ما
بود زانِ آن پيروان خدا
همانها كه دارند عقل سليم
توى رم و يا كعبه و اورشليم
ببخشيد گر من زدم حاشيه
شدم من خجالت زده رو سيه
به پيش اى سپاه بزرگ امام
كنيم كار خاشاك و خس را تمام
همه سوى اهواز وقت سحر
بگيريم بندر گه ماهشهر
از انجا بسوى لرستان رويم
توى هر ده و شهرِ استان رويم
سپس سوى خاشاك و خس در اراك
كنيم خاك ان خطه را پاك پاك
از انجا به كردان هجوم اوريم
بلا توى ان مرز و بوم اوريم
تو دانى كه اموال خاشاك كرد
ببايد غنيمت گرفت و بخورد
از انجا به زنجان و تبريز رو
بكن خار و خاشاك انجا درو
سپس رو به رشت و به مازندران
برو تا كه گيرى ز خاشاك جان
و ز آنجا به سوى خراسان شتاب
سر خار و خاشاك كن زير آب
چنين است گفتار و پندار من
برو خار و خاشاك آتش بزن
و هر گاه رهبر كند زر و زر
بكن يك ستون تنش منفجر
بجا هست در ختم و پايان كار
شود قدر دانى ز اسفنديار
ز اسفنديار كبير و دلير
كه اِستاده در پشت ما همچو شير
به فرمانده اى شاخص و با هنر
كه هم نور چشم است و هم تاج سر
درود من و يك يك ياوران
به سر باز خوب امام زمان
Recently by ahosseini | Comments | Date |
---|---|---|
شعر طنز: اتحاد احمدى نژاد و ميت رامنى در نبرد با خس و خاشاك | 2 | Nov 06, 2012 |
یک شعر طنز - در باره بازدید احمدی نژاد (ا.ن) از زندان اوین | 2 | Oct 28, 2012 |
یادداشتي از یک چپرقوز | 4 | Sep 12, 2012 |