من کی باشم که بخواهم برای یک دختر بالغ و عاقل و باهوش مثل گلشیفتهی فراهانی تکلیف تعیین کنم که چه کند یا نکند، چه بپوشد یا نپوشد، موهایش را چکار کند یا چکار نکند. ولی میخواهم به همهمان یادآوری کنم که ذوقزدگیمان از اینکه یک هنرپیشهی جوان و با استعداد ایرانی در یک فیلم متوسط و در یک نقش درجه سهی کلیشهای اورینتالیستی (بقول گایاتری اسپیواک [1]، زن سبزه و مومشکیای که توسط یک مرد فداکار سفید چشم آبی از دست مردان مومشکی وحشی نجات پیدا میکند، یا هر ورسیون دیگری از آن) کمی زیادی است.
هالیوود مگر چه گهی است جز اینکه ۹۵ درصد محصولاتش مزخرفاتی است که برای سن عقلی ۱۲ تا ۱۶ سال ساخته میشود؟ یا دی کاپریو مگر کدام خری است که قرار است همبازی بودن با او به من یا شما یا گلشیفته افتخاری بدهد؟ یا مثلا حرف زدن به انگلیسی و فرانسه و عربی و هر زبان دیگری بخودی خود چه افتخاری باید به آدم بدهد؟ (البته ریدلی اسکات کارگردان بزرگی است و کلی چیز دارد که به دیگران یاد بدهد.)
من اگر در این هشت سال یک چیز را با پوست و گوشت حس کرده باشم این است که بزرگترین بدبختی ما این است که فکر میکنیم از هرکسی که تنش کممو باشد و موها و چشمهایش روشنتر، بطور اتوماتیک، کمتریم. ولی به محض اینکه از شر این عقدهی حقارت، که همهمان کم و بیش داریم، خلاص شویم (و برای آن هم راهی جز چند سال زندگی در «خارج» نیست) دیگر هیچکس نمیتواند جلویمان را بگیرد و به هر جایی که میخواهیم میرسیم.
گلشیفته زنی جوان و باهوش و شجاع است که من از اولین فیلمش، «درخت گلابی»، عاشقاش شدم. حالا هم که میبینم برای خودش و با شجاعت و استقلال رای انتخاب کرده که چند سالی را در خارج از ایران بماند و تجربه کند، به آن احترام میگذارم.
ولی امیدوارم نردبان ترقیاش را کوتاه و در حد چهارتا فیلم متوسط و چهارتا نقش درجهی سه نبیند و با کار زیاد و آموختن زیادتر به جایی برسد که کوچکترین کمبودی در مقابل غولهای هنری سینمای دنیا (غولهای تجاریشان را که به زودی خواهد فهمید بیشترشان از طریق روابط تجاری کثیف و پارتیبازیهای قبیلهای مشهور شدهاند) احساس نکند و حتی کمکم بتواند با چیزهایی که یاد میگیرد وارد فیلم ساختن هم بشود.
به هر حال او ریسکی کرده و بدون اینکه جای پایاش را به اندازهی کافی در سینمای محل خودش محکم کند، وارد صعنت فراملیتی سینما شده است. این ممکن است جواب بدهد، ممکن هم هست ندهد. مثل بازیکنهای فوتبالی که به اروپا میروند و ممکن است نیمکتنشین شوند یا نشوند. ولی همیشه به امتحانش میارزد.
مهم این است که ما اگر گلشیفته را دوست داریم، نباید انتظار خودش را از خودش آن قدر دست پایین بگیریم که از بازی در نقشهای درجهی سوم کلیشهای راضی شود. این نقشها برای شروع خوباند. ولی اگر قرار باشد کسی، که در سینمای ایران میتواند در هر فیلمی اراده کند نقشهای درجهی یک بازی کند، بهترین سالهای جوانیاش را صرف نقشهای کلیشهای درجهی سه کند در فیلمهای تجاری مزخرف کند و به جایی هم نرسد، فایده ندارد.
راه برای آدم شجاع و با اعتماد به نفسی مثل گلشیفتهی فراهانی باز باز است و بهتر است ما هم این راه را برای او باز نگه داریم. هم راه پیشرفت را و هم راه بازگشت را.
Recently by hoder | Comments | Date |
---|---|---|
عدم خشونت خوب است، ولی فقط برای ما؟ | 10 | Sep 17, 2008 |
آمریکا را در همین اتاق تاریک نگه داریم | 12 | Aug 11, 2008 |
Good vs. Evil, again | 43 | Jun 18, 2008 |
Links:
[1] //www.jstor.org/pss/3175733