بارها در گذر درهم بگذشته من
بسر کوی خیال تو دلم
باز تپید
باز با یاد تو دل شیدا شد
بتمنای وصا لت پرو بالی زد و
سینه بدرید
دیده ام باز بدنبال تو هر سو میگشت
گم شدی در گذر خواب بهم ریخته و مرطوبم
چشم من باز بتاریکی بگذشته من
سو سو زد
تو نبودی اما
همه جا تیرگی و ..راه به هر سو بسته
هیچ پیدا نبود
غیر سرابی و دو پای خسته
کوچه خواب و خیال تو و تنهائی من
شد دو صد فاصله و ...در گذر خاطره و
کهنه کتابی بسته.