خورشید چند لحضه پیش غروب کرد، قرص ماه در افق در حال بالا آمدن است، کلاغ ها جنجالی بپا کرده اند، سارها فوج فوج روی درختان چنارفرود میایند و انبوه جمعیت در صحن مسجد آیت اله کاشانی در پامنار نشسته اند. روضه خان چاق و فربهی خرامان و آرام آرام از پله های منبر بالا میرود.
(فردی از درون جمعیت فریاد میزند): صلوات…. صدای آروغ بسیار بلند توی بلندگوی مسجد میپیچد و جمعیتِ غافل بخود میاید. این احتمالاً نشانۀ آنستکه حاج آقا روضه خوان شام را نوش جان کرده اند. با صدايی گیرا و قوی شروع میکند آرام وشمرده روضه خوانی و وضع کردن که معمولاً در دستگاه ابوعطاست و گاهی هم درگوشه بیات ترک:
هوَالرّزاق….. (عرض نکردم حاجی شام مُفت را زده؟)
الو… الو…الو….
الو…الو…….یک……….دو ……….سه…الو….الو…
آقا جان اون ته نشستی صدای منو میشنوی؟… آره چیه؟ بگو بله!
الو…الو…خواهران اگر صدا خوب نمیرسد کمی جلوتر بیائید….خانوما کمی جلوتر…
شاهد آن نیست که موئی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
خواهران کمی جلوتر بیائید….
پسر جان بنشین و آرام باش….با شما هستم پسر جان…
ای مرغ سحر عشق زپروانه بیاموز….
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد….
الو… الو…الو….
خواهر جان صدای بنده را میشنوی؟…..ندای مرا میشنوی؟
برادران و خواهران، امشب شبِ عزیزیه….
امشب شبِ گریه و سوگواریه، شب پاره کردن پیراهنُ وچادر، افسار و روسریه….
شبِ یادآوری امامه….
(هق هق گریه تک و توک توی جمعیت مُنتظِرُ الِشکمِ قیمه خوربگوش میرسد)
(فردی از توی جمعیت): تکبیر!….
امشب میخواهیم از خاطرات امام در فرانسه ذکر کنیم….
آقا جان بیشین، بیشین داداش، بزار مردم نیگا کنن….
حیوان با تو هستم…بله با تو…..بیشین! تربیت نا اهل را…
دهن آدمو باز میکنن!
بر سر آنم که…..گر زدست….. لااله الا…. بر سر آنم که…..گر زدست…..
ده! بچه جن مگه نمیگم بیشین، مگه کرم داری هی تکون میخوری و حرف میزنی، تخم کفتر خوردی؟….
بر سر آنم که گر زدست بر آید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
امشب میخواهیم از دیدارتاریخی سفیر انگلیس در ایران با امام در پاریس صحبت کنیم و حما یت انگلستان از اسلام عزیز و بالعکس.
هق…هق….هق… یا اَباعَبدُِلا …
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید…
وقتی امام وارد شهر پاریس شد بیش از دو میلیون فرانسوی از کوچک و بزرگ و عاقل و سفیه به استقبال ایشان رفتند….
چنین استقبالی در تاریخ فرانسه بی سابقه بود…حتی در حکومت صد روزه ناپلئون…
امام مدتی در “نوفل لوشاتو” مسکن گزید و اکثراً زیر درخت سیبی مینشست و نماینده گان از تمام کشورها بطور مخفی و آشکار به خدمت امام آمده و سلب حمایت خود را از حکومت پسر رضا خان اعلام داشته، و پشتیبانی دولت متبوع خودرا اعلام میکردند….هق..هق..هق…هق..
(زنی از توی جمعیت): ای جانم فدای امام….لَبیک یا امام لبیک….
(یک بادمجون دور قاب چین لات از تو جمعیت): همه با هم تکرار کنین:
ما همه گوسفند توئیم خمینی… ما همه گوسفند توئیم خمینی…
(جمعیت همه همصدا):
ما همه گوسفند توئیم خمینی…
ما همه گوسفند توئیم خمینی…
(همون دیّوث لات دوباره): همه با هم:
گوش بفرمان توئیم خمینی… گوش بفرمان توئیم خمینی…
(گوسفندان همه همصدا):
گوش بفرمان توئیم خمینی…
گوش بفرمان توئیم خمینی…
آرام باشید….آرام باشید….
خیلی از شما مصاحبه تاریخی امام را درون هواپیما در سفر تاریخی مراجعت به ایران شنیده اید و خوانده اید….هق…هق…هق..
خیلی از شما نطق تاریخی امام در گورستان بهشت زهرا را شنیده اید….
ولی بخاطره سانسوردرآن زمان، فقط اندکی از مردم ما از نطق بت شکن امام در گورستانی در پاریس اطلاع دارند….هق…هق…هق…هق…
ولی ما از دولت فرانسه سپاسگذاریم که به فشار کشورهای عربی اعتنائی نکرد و امام را پناه داد….ما به مردم فرانسه مدیونیم….. هق…هق…هق…هق…
امام را روی دست بردند تا گورستان “پر لاشز ” پاریس که در آنجا سخنرانی بفرمایند….بیش از یک میلیون در آنجا به استقبال آمدند…..هق…هق…
(فردی از توی جمعیت): تکبیر!….
این همان گورستانی بود که آن مردک، صادق هدایت هم در آنجا مدفون است…و خود فرانسوی ها سرانجام با فتوای حضرت آیت الا کاشانی دخلش را آوردند…عاقبت کفرگوئی چنین است….پرهیز…پرهیز…تکفیر…تکفیر…
(زنی مجنون الحال از توی جمعیت فریاد میزند): ای جانم فدای هدایت…داستان “دون ژوان کرج”شو خوندین؟ عالیه… ولی حیف که نایابه ….
آبجی خفه شو! هدایت یک مُرتد بود، چرا شعر میگی و مغلطه میکنی زن!؟ لااله الا..
باری در آنجا از امام پرسیدند: “
در مورد بازگشت به ایران چه احساسی دارید؟” امام با خلوص نیّت دست را گذاشت روی بیضه های مبارک و فرمود :”من هیچ احساسی ندارم”….
هق…هق…هق…
(لاتی درون جمعیت): ما همه از پیروان خط امام هستیم. دهن بدخاشو سرویس میکنیم.
(صدای گریه شدید در جمعیت بالا گرفت و در قسمت مردانه اکثر مردها با کف دست تو سر خودشون میزنند و زیر چشم به دوربین فیلم برداری خبرنگار بی بی سی نگاه میکنند)….آخ! ننه من غریبم….آخ! ننه من غریبم…..آخ! ننه من غریبم….
مادران، برادران و مخصوصاً خواهران…شب شبِ عزیزیه، شبِ چهارده ماهه و قرص ماه زده بیرون… و ما هم تشنۀ محبت…..
هق…هق…هق..
صحبت حکام ظلمت شب یلداست ……
نور زخورشید جوی بو که برآید…..
(صدای هق هق گریه تمام محوطه رو پر کرده بطوری که دیگه خر صاحبش رو نمیشناسه)….
امام در قبرستان فرمود: “گریَه کنید…گریَه کنید..اینها از همین گریَه شما میترسند…
“قلب این ملّت تو سری خوردَه ازعشق اسلام است که مییطپد!”
(زنی از توی جمعیت):
انگلیس انگلیس مرگ به نیرنگ تو…
قلب آخوندهای ما میطپد از عشق تو….
(صدای گریه زنها بلندتر میشود)….
خفه شو زن! چرا شعارهای انحرافی میدی؟ مگر جنون داری ضعیفه؟…
پناه به خدا از دست منافق….
(جمعیت گوسفند وار و فریاد کنان): مرگ بر منافق….مرگ بر منافق….
(و گروهی از زوّار که از مشکین شهر و میانه آمده اند شعارها را بزبان خود میدهند):
تُف به گبر کونت آدمیزاد…
تُف به گبر کونت آدمیزاد…
تُف به گبر کونت آدمیزاد…
در آن گورستان پاریس به امام عرض کردند یا امام همه دنیا از شما حمایت میکنند…
به امام عرض کردند مخالفین در ایران انگشت شمارند….
امام فرمود: “من توی دهنشان میزنم، من قلم شان را میشکنم” “ما از این چیزها هراس نداریم، اسلام است که در خطراست”….
“ما با پسر رضا خان همان کار را خواهیم کرد که با احمد کسروی کردیم”…
(زنی از توی جمعیت): “ای که این بچه هفت ساله من فدای امام بشه ولی من به نون شب محتاجم پس کی بدرد ما بد بختها میرسه؟ “…
(گردن کلفتهای حزب الهی ریختند و زن را با خود بردند.)…..
هق…هق…هق…
(لات جاکش دوباره بلند داد میزنه) اَگه بدخاهای امام جیکشون دراد، خشتکشونو بالای سرشون گره میزنم..
(گروه زوّار مشکین شهر تصور میکنند که روی سخن آن لات با ایشان بوده و با فریاد بلند اقدام به تلافی میکنند) تو خودش خیشتَچَ مادرت پاره چَردی! کوپَ اوغلی!
(ترجمه آن قدری مشکل ولی در دست اقدام است)
آرام باشید، آرام باشید….
خانم….با شما هستم…. اون بچه را ببر بیرون سر پا بگیر صحن مَچّد که جای ریدن نیست! عجب گرفتاری شدیما…
(از توی ایوان، اعضای سندیکای روشنفکران کوردل شعار میدهند):
مرگ بر سوئیس، فرانسه… ایتالیُ بلژیک توشه…..
مرگ بر سوئیس، فرانسه… ایتالیُ بلژیک توشه…..
(روضه خوان فریاد میزند): خفه…خفه… این شعارهای نامربوط چیه؟…
من از همتون میخوام که فقط شعارهای مجازرا که دم در بهتون دادند تکرار کنید.
(حاج آقا ادامه میدهد):
در همان گورستان خبرنگار روزنامه ضالّۀ “لوموند” از امام پرسید که اگر امام قبل از هجرتِ پیروزمندانه شهید شوند، ایشان چه و صیتی میکنند و پیامشان به هوادارانشان و ایرانیان چیست؟ هق…هق…هق…
(هق هق گریه خرکی مردم بیشتر و بیشتر میشود و بو ی گندِه عرق پا فضا را پر کرده. اکثراً در فکر غذای مفتی هستند که به ایشان وعده شده)…
امام در پاسخ آن خبرنگار ابله فرمودند:
“در آن صورت وصیت من در این شعر خلاصه میشود”
“تابوت مرا جای بلندی بگذارید
تا باد بَرد سوی وطن بوی اََنم را“
هق…هق…هق…آخ ننه من غریبم….هق..هق..هق…
(صدای گریه و عربده کشی به حدّی رسیده که دیگرشدّت آن چاک کون خر را هم پاره میکند…مادری اشک ریزان بچه پنج شش ساله خودرا با دو دست بالای سرش میبرد و فریاد میزند، تقدیم به امام عزیزم با عشق… تقدیم به امام عزیزم با عشق…)…
خواهر جان بسته بندی لازم نیست، لطف کن یک لاک و مهر محضری شده بزن به ماتحت بچه و با فدرال اکسپرس ارسال کن. مبادا با پست زمینی بفرستی که رندان طفل را روهوا میزنند…..
هق…هق…هق…
مغ بچه ای میگذشت راهزن دین و دل…
(حاجی یکدفعه متوجه میشه که این شعرو نباید اینجا بخونه و فوری یک شعر لایی میکشه)
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود و شاخ گل ببر آید…..
خواهران و برادران عزیز ما یکساعت و نیم به شما فرصت میدیم برای قضاء حاجت، صرف شام و نماز. لطفاً استدعا میکنم اجازه بدهید مادرانی که فرزندان خردسال دارند اوّل بروند سر سُفره ها و مطمئن باشید غذا برای همگان بحّد کافی آماده شده است. خودِ آقای سرکنسول محترم دولت انگلستان که کلیه مخارج این پذیرائی را بعهده گرفته اند بمن تأکید فرمودند که غذا ی کافی برای همگی آماده است. من از تمام شما مسلمین استدعا میکنم برای سلامتی و طول عمرعلیاحضرت ملکه انگلیس نیز دعا بفرمائید. آمین یا رّب العالمین…..
خانم اون بچه رو از دیوار بیارش پائین، میافته سرش میشکنه فدای چیزه خر میشه… لااله الا.. مگه میذارن آدم بکارش برسه! عجب از بچه های این دوره که پرروئی شان را تو فیها خالدون بز بکنی به پیش باز گرگ میرود.
اگر گذاشتند ما یکشب بدون فحش خواهر و مادر سرمان را زمین بگذاریم و کپه مرگمان را؟
عباس آقا سر جدّت یک کمی گلاب بپاش تو جمعیت، بوی گند پا مارو خفه کرد…..
بر در ارباب بی مروت دنیا چند
نشینی که خواجه کی به در آید…
التماس دعا……
______________________
یادآوری نویسنده:
“صیغه های زنجیره ای” از سری سناریوهائی هستند که اگرعمری باقی باشد بتدریج انتشار خواهند یافت. اگر هم عمرنپائید که خوب به تخم چپ اسب حضرت عباس….که آنهم خود داستانی دارد.